🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
♡••
گر چه این شهر شلوغ است
ولی بــــــاور ڪن
آنچنان جای تو خالیست
صدا می پیچد...💔
#اللّهُمَّعجِّللِوَلیِّکَالفَـــرَج
یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
Mazyar Fallahi - Leyla (128).mp3
4.85M
🌹 #لیلادلمبراتتنگشده....
🌹مقام شامخ شهداگرامیباد
یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
🍃♥️
#کتابعشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید « #امیرطلایی»
باقلم زیبای #خانمزینبشعبانی
❣🕊
« #شهیدامیرطلایی» سال ۱۳۳۹ در #همدان به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کارهای بزرگی چون مسئولیت واحد اطلاعات و تحقیقات کمیتهی انقلاب اسلامی، ریاست هیأت تکواندوی همدان، مسئولیت پذیرش #سپاه پاسداران در منطقهی کردستان، مسئولیت دایرهی سیاسی استانداری، مسئولیت دستهی غواصی #گردانجعفرطیار(ع) و تشکیل واحد مقاومت بسیج در گلتپه را عهدهدار بود.
این شهید بزرگوار در تاریخ سوم دیماه سال ۱۳۶۵ ،در عملیات « #کربلای۴»، به درجهی رفیع #شهادت رسید.🕊🌷
تصمیم داریم درکانال این کتاب زیبا را بصورت داستان برایتان قرار دهیم.
باشد که دعاوشفاعت شهید شامل حالمان گرددـ
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
~
🍃♥️
#کتابعشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتسوم
♥️🕊
🌱خیلی زود قد کشید و بزرگ شد. از همان سیزده چهارده سالگی کارهایی میکرد که با بقیه فرق داشت. تازه رفته بود دبیرستان، یک روز یکی ازدوستاش به
اسم امیر جعفری را آورد خانه. از آن روز تا وقتی امیر شهید شد با هم بودن.
پولهای توجیبی خودشان را روی هم میگذاشتند و نان و روغن و برنج میخریدند و می بردند پایین شهر. میگفت:
خانوادههای زیادی هستند که حتی نان برای خوردن ندارند ما باید
به آنها کمک کنیم.
نزدیک عید که میشد ماهی میخریدند، نمیدانم پول ماهی را از کجا می آورند، پول ماهی از پول توجیبی آنها خیلی بیشتر بود.
یکبار به شوخی گفتم:
»مادر جان منهم دلم ماهی میخواد میشه دو سه تا از
این ماهیها را بدی به من؟«
سرش را انداخت پایین و گفت:
»مامان جان شما میتونی از بازار ماهی
بخری«.
هیچی نگفتم، ولی خیلی خجالت کشیدم.
روح بزرگ و دست بخشنده امیر خیلی وقتها من را به فکر فرو میبرد.
نه اینکه با کارهای امیر موافق نباشم ولی مادر بودم، دوست داشتم کمی به فکر
خودش باشد و از پولهایی که می گیرد برای خودش خرج کند.
ولی امیراصلا
در بند این حرفها نبود.
این کارشان سالها ادامه داشت. بعد از انقلاب بیشتر هم شد. ولی فکر می
کنم از آدمهای دیگری هم پول می گرفتند. بعضی وقتها آذوقه تهیه میکردند
ومی بردند روستاهای اطراف. یکی از آن روستاها غارعلیصدر بود. هنوز غار
مثل الان شناخته نشده بود و کسی برای آبادیش کاری نکرده بود.
شام را با عجله میخورد و میرفت. می پرسیدم:»مادر کی برمیگردی؟
« می
گفت:»معلوم نیست، شما بخواب.«
ولی مگر میشد خوابید.
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
~ 🍃♥️ #کتابعشقبازیباامواج زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید « #امیرطلایی»🕊 #قسمتاول
~
🍃♥️
#کتابعشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتچهارم
♥️🕊
یک چشمم به
در بود و یک چشمم به ساعت. ساعت از یک که میگذشت میرفتم طول و
عرض حیاط را متر میکردم. راه میرفتم و صلوات میفرستادم و دعا میکردم.
چند دقیقه یک بار در حیاط را باز میکردم و سرک میکشیدم به کوچه .
بیشتر وقتها صدای راه رفتن من بابای امیر را بیدار میکرد، داد میزد:
»باز
بیداری؟ هنوز امیر نیومده؟
« می گفتم:»آره. منتظر امیرم. تو بخواب، دیگه
الان میاد.
«هر چه بیشتر میگذشت نگرانی من هم بیشتر میشد. فقط دعا
میکردم برگردد. کمی که بیشتر میگذشت با خودم میگفتم:»اگر برگردد
کاری میکنم دیگراز این کارها نکنه، نمی گه من چه حالی دارم؟«
بین ساعت دو و نیم تا سه میآمد. وقتی میرفتم جلو خودش میفهمید حالم
خوب نیست، سرش را میانداخت پایین.
آخه امیر جان الان چه وقت
آمدن. نمیگی من نگران میشم؟
" مامان جان!ببخشید دیر شد،کارمون یه کم طول کشید. بعدشم راه
بدی که نرفتم نمیدونی چقدر خوشحال میشن وقتی وسایل را میدیم بشهون. نگران من نباش هیچ طوری نمیشه. "
بعد میآمد پیشانی منومیبوسید و میرفت داخل. وقتی میآمد میدیدمش و
خیالم راحت میشد، آرام میشدم بعد هم وقتی میدیدم خودش راضی است
من هم راضی میشدم. اما مثل اینکه نگرانی قسم خورده بود که از من دور نشود.
#ادامهدارد....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:
🌸 راوی: #عزرابختیاری(مادر شهید)
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حسغریبپروانگی
خاطراتویادداشتهایهمسر
#غواصشهیدعلیرضاشمسیپور..
#همدان
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
🌷شهید یعنی....
۲۲۲هزار شهید🌷 دفاع مقدس...
۱۷هزار شهید🌷 تـرور...
۱۱۶۹۷ شهید🌷 مفقود الاثر...
۳۱۶۴ شهید🌷 انقلاب...
۲۱۰۰ شهید🌷 مدافع حـرم...
۵۵۴ هزار جانباز...
حدود ۲ میلیون رزمنده دفاع مقدس...
🌸آره رفیق همه اینا رو گفتم تا بدونی امنیت اتفاقی نیست...
🌷اینا رو گفتم تا اونایی که ژن خوب داشتن ولی ادعا نداشتن رو بشناسی...
💚شادی ارواح پاک شهدا صلوات💚
یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌹#ماملت_شهادتیم🌹
بیسیم رو برداشت داد و بی داد راه انداخت...
حاجی ....... حاجی ........ حاجی
حاجی ........... جواب بده.
بیسیم چی عراقی گوشی رو برداشت و با لهجه ی عربیش گفت :
حاجیتونو گرفتیم ......... گردنشو بریدیم.
اونم گفت : خاکمونو که نگرفتید ..... از این حاجی ها زیاد دادیم ..... عراقی کُپ کرد !!!
گفت : اینا دیگه کی هستند ؟
"عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است"
"دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است"
یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
🍃از شهدا
به جامانده ها؛
هنوز هم شهادت میدهند
اما به "اهل درد"
نه به بیخیال ها
فقط دم زدن ازشهدا
افتخار نیست...
باید...
زندگیمان،
حرفمان، نگاهمان،
لقمه هایمان، رفاقتمان
هم شهدایی باشد...
دلمان را شهدایی کنیم.....
#شهادت_روزیمون
یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄