🌸🍃
🍃
#السلامعلیکیاصاحبالزمان
ضیای محفل ایمان
مهدی بیا بی تو سرم سامان ندلرد ،
درد دلم جز وصل تو درمان ندارد .
یلدای هجران کرده بی سو دیده ام را ،
پا لنگ و دستم قدرت احسان ندارد
روزم چو شب سرد است و تار ازهجر رویت ،
جان بی تو اصلا جلوه جانان ندارد
رونق ندارد بی تو بازار محبت ،
بی تو وفا هم جرئت طوفان ندارد .
قصر عدالت بی تو ویران است . مولا ،
ابر کرم هم رغبت باران ندارد .
بی تو صفایی نیست در فصل بهاران ،
بی تو صبا هم روح مشک افشان ندارد
باشد شبستان وفا تاریک بی تو ،
نور و ضیایی محفل عرفان ندارد
زاغ آشیان کرده به باغ عشق بی تو ،
بلبل به بستان عرصه جولان ندارد .
روبه به جولان است در اقلیم شیران ،
این بیشه بی تو گوئیا سلطان ندارد
از جور باد صرصر هجران به بستان ،
دیگر قناری هم لب خندان ندارد
کرده خزان بیداد باد هجر . گل را ،
بی تو گلستان بلبل خوشخوان ندارد
نامرد مردان می دهند امروز جولان ،
آزاده مردی فرصت رجحان ندارد .
باران محنت بی تو بارد بر سر ما ،
غمدیده حال رقص در میدان ندارد .
جانا توئی جانان جان جان به لب ها ،
بی تو " حمید " انگار اصلا جان ندارد
🌸شاعر: #حمیدمصطفیزاده
#یـــٰافٰاطِمَــــةَالزَهْــــرٰا(س)🏴
@Karbala_1365🥀
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🍃 خاطره ای از #عملیاتوالفجرمقدماتی. تقدیم به همه رهروان راه شهدای والامقام👇👇👇
🍃
#پروازبیپر
باتوکل به حضرت جانان ،
می کنم فارغ از تمام قیود ،
شرح بی بال و پر پریدن را ،
راز بی هر دو پا دویدن را !
آری، آری، درست می شنوید ،
گرچه باور نمودنش سخت است،
دیده ام من ولی به دیدهی سر،
دیدهام خود به کنج یک #معبر،
پای سرکردن و دویدن را ،
بی پر و بال پر کشیدن را .
می کنم شرح قصّهی #پرواز ،
قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ،
قصّهای واقعی ز یک اعجاز،
اوج ایثار در کمال نیاز .
روزگاری که خاک میهنمان ،
بود پامال اسب اهرمنان ،
بودم آن روز یک #بسیجی من،
یک سیاهی لشکر ایمان .
لشکرم بود نامش #عاشورا ،
نام گردانم #حضرتقاسم ،
رستهام بود آرپی جی زن ،
جامهی #عشق داشتم بر تن .
مدتی بود منتظر بودیم ،
گوش بر زنگ و دست برشمشیر ،
می گذشتند روزها پی هم ،
همچنان ابرهای روی کویر ،
ماه #بهمن رسیده بود از ره ،
سال هم بود سال شصت و یکم ،
دههی فجر بود و فتح و ظفر ،
موسم انفجار نور هدا ،
موسم اقتدار حزبالله ،
موسم اقتدا به ثارالله .
روز فردای حمله ی #والفجر ،
در فراسوی رمل زار چمو ،
فکّه و خال و #تپّهیدوقلو ،
* باز #فکه و باز بغض گلو *
هدف آن سوی مرزخاکی بود ،
پاسگاهی به نام طاوسیه ،
هدفی کز چهار طرف آن را ،
مین و فوگاز مثل یک دایه ،
کرده بودند احاطه اش کامل .
به دلیلی که گفتنش سخت است
سعی الحاق ناتمام آمد ،
فتح کامل نگشت و ناقص ماند .
و مسخّر نشد تمام هدف .
لاجرم بهر دفع پاتک خصم ،
می گرفتیم سنگری باید ،
سنگری محکم و مناسب حال،
به موازات اقتضای نبرد .
بود موجود یک کانال آنجا ،
گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ،
جان پناهی نبود غیر از آن ،
لاجرم داخلش شدیم همه مان
همزمان با زوال تاریکی ،
کرد #دشمن شروع پاتک را ،
حجم سنگین #آتش دشمن ،
شخم می زد حوالی ما را .
آنچنان بود شدت آتش ،
کز هوا رمل و ماسه می بارید ،
و...کانال رفته رفته پر می شد .
آتش هرلحظه بیشتر می شد ،
و ... توان دفاع ما کمتر ،
همزمان زیر آتشی سنگین ،
هیکل تانکها نمایان شد .
واقعا #جنگ مشت و سندان بود .
زیر طوفان آتش دشمن ،
می شد هرلحظه نوگلی پرپر ،
گرچه تا عاشقی زمین می خورد ،
عزمها جزم می شدند . امّا ،
موشک و خرج آرپی جی ها ،
همچنین تیر تیربار و کلاش ،
همه در حال ته کشیدن بود .
دم به دم عرصه تنگتر می شد ،
خبری هم نبود از عقبه ،
جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ،
تاکتیکی اگر چه اجباری ،
گر چه آن نیز بود خیلی سخت ،
سه طرف هم که بود دست عدو
راههای مواصلاتی هم ،
به تمامی قُرُق و ممنوعه ،
سازمان نظام رزمی هم ،
درهم و برهم و بسی نم بود .
*وقت.وقت عقب نشینی بود*
راه برگشت آن همه نیرو ،
کوره راهی به نام معبر بود ،
معبری تنگ ، معبری کم عرض ،
معبری زیر پای خصم شقی ،
معبر از خالها گذر میکرد ،
تنگه ای پر ز تپّهی #رمل ،
روی هر تپّه نیز یک #سنگر ،
روی هر سنگری دو.سه . سرباز ،
دست بر ماشهی #مسلسل خود ،
* گوئیاجشن خالکوبان بود*
رسم هم بود گوئیا اینکه ،
هرکه قصد گذر کند از خال ،
ابتدا خالکوبیش بکنند .
* جای باران گلوله می بارید *
#توپ . #خمپاره . #کاتیوشا ،
آرپیجی یازده . پلامینیا ،
آرپیجی هفت . #دوشکا . #شیلیکا .
آتش تانکها هم از دو طرف ،
متمرکز شدند بر معبر ،
شد جهنّم به پای در واقع ،
هولوکاست حقیقی آنجا بود .
آشیان داشتند بی پروا ،
آل اُخدود گوئیا آنجا ،
خال را نیز فرض کن گودال ،
از برای شرارت آنها .
ناگهان در شلوغی معبر ،
بالگردی ز دور پیدا شد ،
آمد و آمد و سپس چرخید ،
کرد چندین راکت حوالهی ما ،
ازقضایک #راکت به جایی خورد،
که سه مجروح بود در آنجا ،
هر سه از ترکهای لشکر ما ،
* گشت آن گوشه محشر صغرا *
هر دوپای بسیجیای شیدا ،
گشت از پیکرش جدا در جا ،
رفت از هوش اندکی آن یل ،
تا به هوش آمد ابتدا از ما ،
طلب آب کرد با اصرار ،
داشت آب حکم کیمیا آنجا ،
بود خالی تمام قمقمه ها .
چند لحظه به فکر رفت فرو ،
بعد هم با تبسمی صوری ،
دستها را به دیدگان مالید .
ناگهان داد زد برادر ها ،
نیست امدادگر مگر اینجا ؟
آن طرف یک بسیجی نورس ،
که خود از فرط زخم و بدحالی ،
چرخ می زد به دورخود درخاک
غرق در خون و تشنه و خسته ،
* از قضا آب داشت #قمقمهاش *
چون شنید التماس همرزمش ،
باکمال مناعت طبعش ،
همه را از کرم به او بخشید ،
* لب خود نیز تر نکرد حتی *
لحظه ای آن برادر مجروح ،
زیرچشمی به #قمقمه نگریست ،
بعد چون طفلکی یتیم و غریب ،
آب را بو کشید و زار گریست .
قبل از آنی که جرعه ای بخورد ،
آب را پس زد و دوباره گریست .
و سپس باکمال خونسردی ،
خواهشی کرد از بسیجی ها ،
خواهشی که زدآتش هستی ما
گفت با آخرین رمقهایش :
ای بلاپیشگان اهل ولا ،
وی #شقایق رخان دشت بلا ،
خواهشا اینکه روی مرا ،
به سوی #کربلا بچرخانید .
سپس اینگونه کرد عرض ادب :
❣ #السلامعلیکِیازهرا❣
بعد هم پر کشید بی پروا ،
رفت بی پا به اوج قاف بقا🕊
ارسالیازشاعرویادگاردفاعمقدس
#حمیدمصطفیزاده
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
مقصد الهی سختی ندارد... شهدا عاشق بودند... مسیر عشق که سختی ندارد:) …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼┅═❧═┅┅───┄
السلام علیک یا روح الله و علی الشهداء الذین بذلوا مهجهم دونک
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
فجر امید
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
ما به استقبال بهمن ، ماه ایمان می رویم
ماه عشق و ماه وصل جان و جانان می رویم
بر بهار فتح عشق و فجر امّید وطن
شور آزادی به سر شاد و خرامان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
ماه بهمن گشت سرفصل رهایی از ستم
شد خموش آوای استکباریان از زیر و بم
گشت لرزان کاخ استبداد شرق و غرب هم
زین سبب بر عید بهمن پایکوبان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
فجر خونین شد سرآغاز " به عزّت زیستن "
درس عاشوراست" هیهات از به ذلّت زیستن "
مرگ قطعا بهتر است از " با مذلّت زیستن "
ما برای کسب عزّت با سر و جان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
لاله ها رویید در بهمن ، گلستان شد وطن
شد شقایق های آزادی شکوفا در چمن
خلق ایران وارهید از فتنه های اهرمن
ما برای شکر یزدان جان نثاران می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
سبز شد گل های ایمان با طلوع فجر ما
لیک. خونین گشت رنگ لاله در والفجرها
بود یک پیر خداجو باغبان لاله ها
در فراق باغبان و لاله گریان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
از تبار عاشقان خفته در خونیم ما
وارث آلاله های سرخ گلگونیم ما
در ره لیلای عترت جمله مجنونیم ما
مست صهبای غدیر خم خماران می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
خوش بیارامید ای گلواژه های جاودان
هم شما آلاله ها.هم لاله ها.هم باغبان
ما همه مدیون عزم و همّت و ایثارتان
در طریق عشق بازی سینه سوزان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
بر کف ما بیرق نفی همه طاغوتیان
این مبارک پرچم خونین عاشورائیان
بهر تحویل عَلَم بر صاحبش.صاحب زمان
با براق عشق و ایمان یکّه تازان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
همره سیّد علی.میر و علمدار قیام
یار صدّیق خمینی. رهبر والا مقام
بهر حفظ آرمان های بلند آن امام
با دو بال علم و ایمان نازنازان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
گرچه دشوار است ره پیمودن اندر بحر عشق
رهروی رهوار ماندن تا ابد در دهر عشق
رهسپارانیم ما با " پای سر " تا شهر عشق
ما به راه عشق با " پای سر " آسان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
رسم عاشق نیست با یک دل.دو دلبر داشتن
در کنار عشق دلبر. عشق دیگر داشتن
یا زجانان یا زجان بایست دل برداشتن
ما زجان رسته ، به عشق وصل جانان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
ما امانتدار ثقلین رسول اکرمیم
ما رسالتدار بیداری خلق عالمیم
چون"حمید" خسته دل ماَنوس زخم و مرهمیم
ما به عید فجر با یاد شهیدان می رویم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#شاعرویادگاردفاعمقدس
#حمیدمصطفیزاده
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔸 بانگ ”یامهدیادرکنی”،ساعت ۲۱ فردا شب در سراسر کشور 🔹شـورای هماهـنگی تبلیـغات اسـلامی در آستانۀ می
السلام علیک یا اباصالح المهدی
#گلبانگعدل🌸
خوشا آن دم که یارم از در آید
شب دیجور هجران آخر آید
غم هجران قد یاران خمیده
خوشا دلدادگان را دلبر آید
جهان لب تشنه صهبای عدل است
خوشا فردا عدالت گستر آید
به سیراب لب عطشان عالم
خوشا ساقی به دستش ساغر آید
به زخم سینه عشاق مرهم
خوشا شاخ نبات کوثر آید
خوشا مهدی به احیای شریعت
به سر عمامه پیغمبر آید
غریب است عدل و انصاف و مروت
خوشا گلبانگ عدل حیدر آید
کشد تیغ عدالت از نیامش
به محو ظلم و ظلمت تندر آید
پر از نامرد مردی گشته عالم
خوشا بر رادمردان سرور آید
هوا سرد و فضا تار است اینک
خوشا آن دم که شمس خاور آید
شکوفد گل ، شود بلبل غزلخوان
شمیم یاس و عطر عبهر آید
چمن آکنده از غوغای زاغ است
خوشا صحن چمن را زیور آید
شود ای کاش زاغ از باغ بیرون
چمن با بلبل و گل خوشتر آید
یکی باشد خوشا قول و عمل ها
دعا کاش از صمیم دل برآید
حمید آماده باید بود هر آن
یقین فردا محکی دیگر آید
#حمیدمصطفیزاده
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
سایه ی ماه
ما به دنبال علی از پی جاه آمده ایم ،
به گدایی به در منزل شاه آمده ایم .
🌴🌴🌴
فارغ از دغدغه دانه و آب و غم جان ،
در کف باد صبا چون پر کاه آمده ایم .
🌴🌴🌴
سایه ساری چو ندیدیم به سر جز کرمش ،
زین سبب در طلب سایه ماه آمده ایم .
🌴🌴🌴
چون که غارت شده دیدیم گلستان نبی ،
به هواخواهی گل . گاه پگاه آمده ایم .
🌴🌴🌴
چون نشد نصّ نبی طاعت و آئینه شکست ،
سر به زیریم و پر از شرم گناه آمده ایم .
🌴🌴🌴
چید چون یاس علی را ز چمن داس جفا ،
با دلی پرشرر از حسرت و آه آمده ایم .
🌴🌴🌴
محرمی زان که ندیدیم به درد دل او ،
بهر همدردی او بر لب چاه آمده ایم .
🌴🌴🌴
چشم نرگس به شقایق نگران بود ز بس ،
ما به تسکین دلش " چشم به راه " آمده ایم .
🌴🌴🌴
تا بروبیم غبار غم غربت ز دلش ،
پا به پای عَلَم میر سپاه آمده ایم .
🌴🌴🌴
چون فتادیم ز پا در ره جانان چو علی ،
ما به پای سر و بی شال و کلاه آمده ایم .
🌴🌴🌴
تا شنیدیم پریشان شده زلفش به جفا ،
مو پریشان . همگی غالیه خواه آمده ایم .
🌴🌴🌴
یا لثارات علی بر لب و یاهوی کشان ،
جان به کف در طلب ثار اله آمده ایم .
🌴🌴🌴
ما به شوق نظر لطف شهنشاه حجاز،
زیر چتر کرم او به پناه آمده ایم .
🌴🌴🌴
مستکینیم به یک گوشه چشمی چو "حمید " ،
به خریداری یک ناز نگاه آمده ایم.
شاعر #حمیدمصطفیزاده
🌴🌴🌴
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِههآیِشُھـَدآوَمَنْ🌿
🥀🏴
#حقیقـتشهـــدا
ناگه به اوج حیرت تشخیص راه و چاه
از لطف دوست خضر رهی شد رفیق راه
دیدم نهفته جذبه ی خاصّی به صحبتش
کردم گدایی نمی از یمّ حکمتش
کردم ادا به رسم ادب حق گفتگو
جستم برای طیّ طریقت مدد از او
گفتم به هوش هستم آیا یار نکته دان
آماده ی شنیدن وعظم به گوش جان
یک نغزنکته گفت مرا آن رفیق راه
گفتا ستاره ها کمکت می کنند و ماه
گفتا به احترام قلم ساز عشق زن
رطلی بزن به یاد شهیدان بی کفن
آنها که رخت زهد و ریا را دریده اند
بی بال و پر به مامن عنقا پریده اند
رطلی بزن که حق رفاقت ادا شود
شعری بخوان که عهد شهادت وفا شود
بستی تو عهد با شهدا روز ابتلا
امروز واجب است به عهدت کنی وفا
باید بیان کنی به عیان راز عشق را
باید که خواند باز هم آواز عشق را
باید نمی چشید ز بحر طویل عشق
باید نمود وصف جمال جمیل عشق
باید حقیقت شهدا را ز نو نوشت
باید گِل شهید به خوناب گُل سرشت
باید ز نو سرود سرود حماسه را
حاشا ز یادها برود یاد لاله ها
باید به سوی قدس طریقی دوباره جست
شمشادگون دوباره به بُستان عشق رست
باید دوباره سر به ثریای کرخه سود
فتح المبین نموده ، سرود ظفر سرود
باید گلی ز گلشن کارون دوباره چید
بیت المقدس دگری باز آفرید
باید دوباره از رمضان درس ها گرفت
بند کمر نمود به تسخیر کوشک سفت
باید به مسلم بن عقیل اقتدا نمود
باید دوباره عقده ی سومار وا نمود
باید محرّمی دگر آغاز کرد باز
باید گشود باز ز حمرین در نیاز
باید به فکه معبدی از جنس نور ساخت
چون شمع در حرارت فوگازها گداخت
باید کشید نقشه ی والفجر دیگری
باید به قلب تیره دلان زد منوّری
باید دوباره زد پد هفتی دگر به هور
باید دوباره راند بلم تا دیار نور
باید حمیدوار نماز طواف کرد
دل چون طلای ناب طلاییه صاف کرد
باید چو مرتضی به حمید اقتدا نمود
مجنون صفت به سوی طلاییه پر گشود
باید به آب دجله دوباره وضو گرفت
از بدر و ماه بدروشش آبرو گرفت
بایدکه مست باده ی والفجرهشت گشت
غواص شد دوباره ز اروندها گذشت
باید که #کربلایچهار را دوباره دید
گلبوتههای عبرت از امّالرصاص چید
باید ز نو به امر ولی کوک کرد ساز
بر کربلایپنج مباهات کرد باز
باید دوباره سُفت طلای شلمچه را
باید به عزم رُفت غبار حلبچه را
باید دوباره دل به سپاه بسیج بست
با عزم جزم رشتهی تحریم را گسست
باید پیام خون شهیدان به جان شنید
با عشق تار و پود تباهی به هم تنید
باید به دور قبر شهیدان طواف کرد
آنجا به ناز بهر نیاز اعتکاف کرد
باید "حمید" مست مِی انتظار بود
تا فصل وصل و صبح فرج پای کار بود
شاعر: #حمیدمصطفیزاده
#یاحسیـــن 🏴
.
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
تلخ و شیرین عاشورا
تاریخ انسان تلخ و شیرین دیده بسیار ،
اما یقینا مثل عاشورا ندیده
دیده مصیبتها بشر در طول عمرش ،
اما کسی یک روزه قدّی تا ندیده
داغ برادرها و فرزندان و یاران ،
کس چون حسین تشنه لب یکجا ندیده
دیدند خیلی ها غم مرگ برادر ،
اما چو زینب هیچکس زیبا ندیده
دیده کسی سر روی نیزه شاید . اما ،
کس سرجدایی روی نی گویا ندیده
داغ پدر هم دیده خیلی ها و لیکن ،
کس قطعه قطعه پیکر بابا ندیده
داغ یتیمی و غریبی و اسیری ،
کس چون رقیه یکّه و تنها ندیده
دیدند همه دست جدا از پیکر اما ،
بی دست مستی کس دگر سقا ندیده
ماه منیر آل هاشم باشد عباس ،
کس ماه رویی مثل او شهلا ندیده
دیده خسوف ماه را هر دیده . اما ،
مه در خسوف خون کسی حاشا ندیده
شاید کسی هم در تلظّی دیده ماهی ،
کس در تلظّی شیرخوار اما ندیده
دیدند بعضی زیر خنجر حنجر . اما ،
کس زیر خنجر حنجری شیدا ندیده
میدان جنگ آوردگاه پهلوانهاست ،
کس شیرخواری تشنه در هَیجا ندیده
شاید کسی سقای عطشان دیده باشد ،
اما کسی در پهنه ی دریا ندیده
دیدند بعضی داغ فرزند جوان را ،
کس اکبرش را چون حسین رعنا ندیده
کس مثل قاسم زیر سمّ اسب اعدا ،
گل پیکری با سینه ی سینا ندیده
بنگر حمید اوج وفا در ابتلا را ،
ساقی دشت کربلا صهبا ندیده
شاعر #حمیدمصطفیزاده
#یاحسیـــن 🏴
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🍂🏴
#تنهـاترینسـردار 💔
مجتبی آئینه دار احمد مختار بود
او فروغ آفتاب حیدر کرّار بود .
در مصاف اهرمن تنهای تنها بود او ،
در رکابش کاش هفتاد و دو تن رهوار بود
کاش در طوفان غدر و موسم جور و جفا ،
همچنان عباس او را یک سپهسالار بود
کاش در بحبوحه عصیانگری یاغیان ،
در سپاه مجتبی یک مرد چون عمّار بود
کاش وقتی لشکرش می شد مهیای نبرد ،
در سپاهش مالک شیرافکنی سردار بود
کاش هنگام رجزخوانی سفیان زادگان ،
حمزه اش سالار بود و جعفرش طیّار بود
بهر رسوا کردن باند نفاق و کفر و کین ،
کاش در ساباط با او میثمی تمّار بود
کاش در قحط الرجال و فترت آزادگی ،
در سپاهش یک حبیب . آماده ی ایثار بود
بودوقتی لشکرش سرگرم مشق جنگ. کاش ،
عرصه ساباط و مسکن خالی از اغیار بود
کاش سربازان او یک جو بصیرت داشتند ،
کاش در قلب سپاهش دیده ای بیدار بود
تا کند سد راه جاسوسان اهل بغی را ،
کاش سردار سپاهش اندکی هشیار بود
کاش با آن حسن شهرت.وان همه اصل و نسب ،
مثل عبدالله عبیدالله هم طرّار بود
دشمنش غدّار بود و امتش مفتون غدر ،
لااقل کاش همسر او محرم اسرار بود
کاش هنگام خیانت کردن فرماندهش ،
یک ابوذر نامی آنجا چون یل غفّار بود
کاش در وقت فروپاشی اردوگاه او ،
حُجر نامی . یا رُشَیدی . مجتبی را یار بود
کاش وقتی تیر زد تابوت او را اهرمن ،
خواهرش را فضّه نامی همدم و غمخوار بود
کاش . حمید . آن روز بودی در رکاب مجتبی ،
چون قیام کربلا را مجتبی معمار بود .
نیست قابل جان ناقابل که قربانش کنی ،
او غریب و داغدار قصّه ی مسمار بود
شاعر: #حمیدمصطفیزاده
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄