『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
~ 🍃♥️ #کتابعشقبازیباامواج زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید « #امیرطلایی»🕊 #قسمتسوم
~
🍃♥️
#کتابعشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتششم
♥️🕊
رضا زخمی شده، برین کنار دیگه، دورش جمع نشید.
- بدو ماشین رو بیار باید برسونیمش بیمارستان.
خدا لعنتشون کنه، نمیدونم این تیزیها رو از کجا درمیارن.
- نباید بهشون نزدیک میشد قبلا بهش هشدارداده بودم.
باید یه فکری برا این وضع بکنیم.
- باید توان بچه را ببریم بالا، همه بچهها باید #دفاعشخصی یاد
بگیرن. معلوم نیست تا کی باید با این آدم ها سر و کله بزنیم.
میخوای چی کار کنی؟
- فکرش رو کردم، باید با سپاه حرف بزنیم یه جایی بهمون بدن
بتونیم ورزش کنیم. همه بچهها باید تو این کلاس ها شرکت
کنن.
امیر از قبل دفاع شخصی و تکواندو را یاد گرفته بود. این مربوط بهموقعی است
کهمن دبیرستان امام میرفتم و امیر دبیرستان شریعتی یا همان رضاشاه سابق
که در خیابان مهدیه نزدیک ایستگاه عباس آباد بود.
دوره دبیرستان ما حال و هوای خاصی داشت. آن زمان ما فقط درس نمیخواندیم؛ هم فعالیتهای ورزشی داشتیم و هم کارهای سیاسی میکردیم. البته در حد خودمان.
امکانات ورزشی مدرسهها هم زیاد نبود. زنگ ورزش که میشد یک توپ به
ما می دادند و میگفتند:»برید ورزش کنید.« ما هم به نسبت علاقهای که داشتیم یک ورزش را انتخاب میکردیم. یک عده بسکتبال بازی میکردند و
یک عده والبیال،عده زیادی هم فوتبال. همه هم در همان حیاط مدرسه بود.
من و چند نفری از بچهها به ورزش های رزمی علاقه داشتیم. رفتیم با مدیر
مدرسه حرف زدیم و راضیش کردیم که زیر زمین مدرسه را به ما بدهند. نه تشک داشتیم و نه لباس رزمی.روی همان موزاییکها شروع کردیم به تمرین.
اولین مربی ما یکی از بچهها بود به اسم حمید ملکی که الان روحانی است
و در قم تدریس میکند. حمید از قبل با کونگ فو آشنا بود و مدتی کار کرده بود. حسین برفیان و #شهیدمجیدسماوات هم به او کمک میکردند و هر چه
را که بلد بودند به ما یاد می دادند. چند وقت بعد هر کدام رفتیم یک باشگاه.
اواخر سال ۵۶ که تب انقلاب بالا رفت ما هم فعالیتمان را بیشتر کردیم. حال و هوای مدرسه عوض شده بود. الان که مقایسه میکنم دوره دبیرستان ما پر بود از هیجان و اضطراب که روح تشنه ما را سیراب میکرد.
یکی از کارهایی که میکردیم و آن روزها به ما خیلی کمک میکرد تا راه را پیدا
کنیم کلاسهای قرآن بود که بیشتر زیر زمینی تشکیل میشد. یعنی جای
جلسات ثابت نبود تا شناسایی نشود و سعی میکردند اعضای جدید کمتری
راه بدهند تا مبادا حرفهایی که در جلسه گفته میشود به بیرون درز پیدا کند و مشکل ساز شود. ما هم به واسطه یکی از دوستان وارد این جلسه شدیم.
#ادامهدارد....
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365