هر گاه شبِ جمعـہ ،
« شهـدا » را یاد ڪـردید
آنها شما را نـزد « اباعبداللہ (ع) »
یاد مےڪنند .
#شهید_مهدی_زین_الدین 🌷
#یاد_شهدا_با_صلوات 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_مهدی_زین_الدین :
حتما #امام_زمان(عج) حاضر هست،اما ما به علت اینکه خیلی گنه کار هستیم و در یاری دین خدا کوتاهی میکنیم،ممکن هست نبینیم اورا.
یاد #شهدا با #صلوات
در #نیمه_شعبان ظهــور حضرت ارواحناله الفداء را خواستاریـم..
#اللهمعجللولیکالفرج..
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
هرکس در شب جمعه شهدا را یاد کند
شهدا در محضر اباعبدالله او را یاد می کنند.. 💚🕊
#شهید_مهدی_زین_الدین
پسرک کیفش را انداخته روی دوشش. کفش هایش را هم به پا هایش کرده. مادر دولا می شود که بند کفش را بندد. پاهای کوچک، یک قدم عقب می روند. انگشت های کوچک پسرک خود گره شلی به بند ها می زنند و پسرک می دود از در بیرون تا با بچه های دیگر محله و دوستانش فوتبال بازی کنند.
توی ظل گرمای تابستان، بچه ها سه تا تیم شده اند. توی کوچه ی هجده متری. تیم مهدی یک گل عقب است. عرق از سر و صورت بچه ها می ریزد. چیزی نمانده ببازند. اوت آخر است. مادر می آید روی تراس: مهدی! آقا مهدی!برای ناهار نون نداریم ها برو از سرکوچه دو تا نون بگیر. توپ زیر پایش می ایستد. بچه ها منتظرند. توپ را می اندازد طرفشان و می دود سر کوچه.
#شهید_مهدی_زین_الدین
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی طبق معمول سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف میرفت و به بچهها سر میزد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچهها پرسیدم، گفتند رفته عقب. یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچهها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط.
#شهید_مهدی_زین_الدین
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
پسرک کیفش را انداخته روی دوشش. کفش هایش را هم به پا هایش کرده. مادر دولا می شود که بند کفش را بندد. پاهای کوچک، یک قدم عقب می روند. انگشت های کوچک پسرک خود گره شلی به بند ها می زنند و پسرک می دود از در بیرون تا با بچه های دیگر محله و دوستانش فوتبال بازی کنند.
توی ظل گرمای تابستان، بچه ها سه تا تیم شده اند. توی کوچه ی هجده متری. تیم مهدی یک گل عقب است. عرق از سر و صورت بچه ها می ریزد. چیزی نمانده ببازند. اوت آخر است. مادر می آید روی تراس: مهدی! آقا مهدی!برای ناهار نون نداریم ها برو از سرکوچه دو تا نون بگیر. توپ زیر پایش می ایستد. بچه ها منتظرند. توپ را می اندازد طرفشان و می دود سر کوچه
#شهید_مهدی_زین_الدین
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄