『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
, ❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه… 🍃 خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارال
#صفحه۲۵
🍃🌸
❣علی میدانست که شهید میشود، ولی مردانگی کرد و رفت. من یک ماه با او زندگی کردم. از چهارماه ونیم، فقط یک ماه. تا جایی که میتوانست به من محبت کرد. مراعاتم را کرد. از گل نازکتر به من نگفت. اجازه نداد سختیهای زندگی آزارم بدهد. درس مقاومت به من داد. مال حرام به خوردم نداد. کسی از دست او پیش من شکایت نکرد. مردمدار بود. خداترس بود و امامش را تا سرحدجان دوست داشت.
ضیاءعزیزی درست در روز عروسی مان #شهید شد.❣
خبرش را سه روز بعد دادند. #علی وقتی این خبر را شنید، یک لحظه در خانه نماند. سراسیمه آمد و گفت:برویم خانه عزیزی. مثل ابربهاری اشک می ریخت. آنقدر متلاطم بود که نمی دانست در خانه اش کجاست. رفتیم آنجا. می لرزید. شبش دعای توسل اجرا کرد. آنقدر سوزناک خواند که خلایق از خود بی خود شدند. میخواند و او را صدا میکرد تا دستش را بگیرد.
گفت:از روی خانواده شهدا خجل هستم...دوستانم یک به یک می روند و من زنده هستم.
رفتیم سرخاک شهید. با آنها عهد و پیما بست که به زودی به آنها بپیوندد.
امثال #علی_شفیعی در زمین جا نمی گرفتند. دنیا پیش چشمشان بی مقدار بود. مثل آب بینی بز گَر که #مولا_علی(ع) فرموده بود.
🍃وقتی میخواست برود جبهه، ساک کوچکش خالی بود. لباس اضافه نداشت تا ساک ببندد. نه اینکه نتواند بخرد، میخریدولی می داد به محرومین. گفت وقتی همه مردم دارا شدند من هم خوب میخورم و خوب می پوشم.
گفت:وقتی به مرخصی آمدم، می رویم مشهد. خب من بچه بودم، دلم میخواست او پیشم بماند. گریه کردم ولی مانعش نشدم. از خانه اقای محمدی آمدم خانه خودمان. نمی توانستم توی خانه علی زندگی کنم. چون تحت نظر بود. قول داد حداکثر یک روز در میان تلفن بزند اگر نبود نامه و پیغام می دهم.
در این ۲۰ روز که بود، غذا نمی خوردم تا علی می آمد حتی شده تا دوازده شب. گوش می خواباندم تا صدای تلاوت قرانش را بشنوم و می دویدم طرف او. هیچ مردی با خواندن قران وارد خانه نشده، الا علی....✨
کار او هم عجیب بود هم بامزه.
🌹 او را از زیر قران گذراندم و دعایش کردم. چیزی چنگ انداخت به سینه ام و قلبم را کند و با خود برد. به خودم گفتم:تو خواهر یک شهید و یک اسیر و همسر یک رزمنده هستی. اگر لیاقت نداری خودت را کنار بکش. حرفت را باید عملت ثابت کند. نمیشود صبور نبود و خواهرشهید بود.
💔 #انتظار کشنده شروع شد. روزهای اول دقیقه به دقیقه ساعت را نگاه میکردم. یاد حرفهای او می افتادم. با او حرف می زدم. درباره آینده نقشه می کشیدم. گوش به رادیو داشتم. روزنامه میخواندم. می رفتم پیش مادرعلی، اما روز به آخر نمی رسید.
وقتی به جنوب رسید، تلفن زد پ خبر سلامتی اش را داد.
اصرار کردم که فردا هم تلفن بزند. قبول کرد.
هرچه سعی کردم تا فردا را تجسم کنم، نتوانستم. برایم از سال و قرن هم بیشتر جلوه میکرد. حوصله هیچ کاری را نداشتم. مردم و زنده شدم تا علی تلفن کرد.
پرسیدم:کی بر میگردی؟
گفت:معلوم نیست ولی به این زودی ها بر نمیگردم.
اگر میگفت یک سال دیگر، خودم را آماده میکردم ولی بااین جمله نامعلوم، زمینگیر شدم.💞🍂
#ادامه_دارد….
@Karbala_1365
❓#صبر _رهبرمعظم انقلاب، در مقابل #خیانت_غربگراها، از کدامین گونه است؟
👈 جواب:
از نوع صبر #مولا_علی(ع) و #فاطمه زهرا(س).
⏪ این دو معصوم(ع)، برای #حفظ_اصل_اسلام، چنان شکیبایی کرده اند که برخی مصداق ها را می شماریم:
☑️ویژگی های #صبرِ امام علی(ع) در #خطبه_3_ نهج البلاغه:
بسانِ فرد خار در چشمش و استخوان درگلو. صبری سخت و طولانی که بزرگ تران را فرسوده و کوچک تران را پیر مى کند...
☑️ویژگی های صبر #فاطمه زهرا(س)در #خطبه فدکیه:
بسان خنجرى بر گلو خليده و نيزه اى بر دل فرو نشسته. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۲۹ ص:۲۲۶).
📛اما #خون_دل خوردن مولا و همه مشکلات، نتیجه جهل مردم و #انتخاب_غلط شان است.
(نهج البلاغه،خطبه ۳ و ۱۵۸)
👈 پس ولی امر مسلمین، با لحاظ مصالح طبقه بندی شده ومنافع کشور، اقدام میکند.
و این ما هستیم که باید
#درست_انتخاب کنیم
📝علی اکبر صیدی
یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄