آگاه باشید و براستی آن کس از ما(یعنی حضرت مهدی(ع) )که فتنه های آینده را دریابد،
۱-با چراغی روشنگر در آن گام می نهد
۲-، و برهمان روش صالحان (پیامبر اکرم(ص) و امامان گذشته) رفتار می کند تا گره ها را بگشاید،
۳- بردگان (و ملّت های اسیر) را آزاد سازد
۴-، و جمعیّت گمراه (و ستمگر را) پراکنده،سازد
۵- و جریان حق پراکنده را جمع آوری کند
۶- (حضرت مهدی(ع) سالهای طولانی) در پنهانی از مردم به سر می برد آن چنان که اثر شناس اثر قدمش را نمی یابد گرچه در یافتن اثر (و نشانه ها) تلاش فراوان نماید.»
اَلا وَ اِنَّ مَن اَدرَکَها مِنّا یَسری فِیها بسِرِاجٍ مُنیرٍ و یَحذُو فیها عَلی مِثالِ الصّالِحین لیَحلَّ فیها رِبقاً وَ یُعتِقَ فیها رقّا وَ یَصدَعُ شَعباً، وَ یَشعَبَ صَدعاً، فی سُترَةٍ عَنِ النّاسِ لایُبصِرُ القائِفُ اَثَرَهُ وَلَو تابَعَ نَظَرهُ
(نهج البلاغه خطبه ۱۵۰)
@jorenab
شب نيمه شعبان
شب بسيار مباركى است،
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت است كه: از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام سؤال شد از فضل شب نيمه شعبان،
فرمود:۱_آن شب افضل شبها است بعد از ليلة القدر،
۲_ در آن شب عطا مى فرمايد خداوند به بندگان فضل خود را،
۳_و مى آمرزد ايشان را به منّ و كرم خويش،
پس سعى و كوشش كنيد در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، پس بدرستى كه آن شبى است كه خدا قسم ياد فرموده به ذات مقدّس خود كه دست خالى برنگرداند سائلى را از درگاه خود؛ مادامى كه سؤال نكند معصيت را، و اين شب آن شبى است كه قرار داده حق تعالى آن را از براى ما به مقابل آنكه قرار داده شب قدر را براى پيغمبر ما صلى الله عليه و آله، پس كوشش كنيد در دعا و ثناء بر خداى تعالى، الخبر [۴]
----------
[۴]: مصباح المتهجّد: ۸۳۱.
(مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی ره ص۲۲۹)
@jorenab
28.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️تشبیهات امام زمان (صلوات الله علیه) به حضرت نوح علی نبینا و آله (علیه السلام)
🔰 به مناسبت ایام ولادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجهالشریف»
⬅️ در این کلیپ آیت الله حسینی قزوینی به بررسی و بیان روایاتی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را از جهات مختلف به حضرت نوح علیهالسلام تشبیه میکند میپردازد.
🎙 آیت الله حسینی قزوینی
#مهدویت
#نیمه_شعبان
#امام_زمان_عج
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عالم با جلالت و داناى با ذكاوت، مجمع فضيلتها و فرد با صفاى با وفا، ملّا على رشتى – كه خاك مزارش پاكيزه باد – (اين داستان را) برايم نقل كرد؛ و او دانشمندى نيكوكار و پرواپيشه اى گوشه گير و واجد دانشهاى گوناگون و فردى با بصيرت و نقّاد و از شاگردان استاد گرانقدر (ميرزا محمّد حسن شيرازى) بود كه سايه اش پايدار باد.
چون درخواست اهالى “لار” از نواحى فارس از نداشتن عالم جامع نافذ الحكم بالا گرفت، (استاد معظّم ميرزا محمّد حسن شيرازى) آن مرحوم را بدان جا فرستاد. وى (در آن جا) با سعادت زيست و با ستايش مُرد. من مدّتها در سفر و حضر مصاحبش بودم و در اخلاق و فضايل چون وى كم ديدهام.
او گفت:
يك وقتى از زيارت حضرت ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام باز میگشتم. از راه فرات به نجف اشرف می رفتم. چون به يكى از كشتىیهاى كوچك سوار شدم كه ميان كربلا و طويرج كار میكرد؛ ديدم افرادى كه سوار كشتى اند همگى از اهالى حلّه اند؛ و راه حلّه و نجف از طويرج جدا مىشود. آن جماعت همگى به لهو و لعب و شوخى مشغول شدند، جز يك تن كه او در كارهاى آنان وارد نمىشد. از چهرهاش آثار افتادگى و وقار ظاهر بود؛ نه شوخى میكرد و نه مى خنديد. آن گروه روش او را ردّ مى كردند، و بر او عيب مى گرفتند؛ با اين حال در خورد و خوراك و آشاميدنىها با ايشان شريك بود. از او بسيار تعجّب كردم؛ ولى مجال سؤال نبود؛ تا اين كه به جايى رسيديم كه به خاطر (عمق) كم آب، كشتى قادر به پيشروى نبود؛ لذا صاحب كشتى ما را از كشتى پياده كرد؛ در نتيجه در كنار رود راه را پيش گرفتيم.
اتفاقاً با آن شخص همراه شدم. از علّت كناره گيرى وى از دوستانش و بدگويى آنان بدو، پرسيدم.
گفت: ايشان از خويشان من و از اهل سنّت اند؛ پدرم نيز از ايشان است؛ ولى مادرم اهل ايمان مى باشد؛ من نيز در سلك آنان بودم؛ امّا خدا به بركت حضرت حجّت صاحب الزّمان عليه السلام به خاطر تشيّع بر من منّت نهاد.
از چگونگى ايمانش پرسيدم.
گفت: نام من ياقوت است. در كنار پل حلّه روغن مى فروشم. يك سالى به خاطر خريدن روغن از حلّه به اطراف و نواحى، نزد باديه نشينهاى از اعراب بيرون رفتم؛ چند منزلى دور شدم تا آن چه خواستم، خريدم؛ و با گروهى از اهل حلّه برگشتم. در يكى از منازل فرود آمديم و خوابيديم؛ چون بيدار شدم كسى را نديدم. همه رفته بودند. راه ما از صحراى بى آب و علفى مى گذشت كه درندگان بسيار داشت و نزديكترين آبادى (با آنجا) فرسنگها راه فاصله داشت.
پس برخاستم و بار را بر مركب خويش نهادم؛ و در پى آنان روان شدم؛ ولى راه را گم كردم و حيران و سرگردان گشتم و از درندگان و تشنگى در طول روز ترسيدم.
پس از خلفا و مشايخ (خود) پناه خواستم، و از ايشان يارى جستم، و آنان را در نزد خدا شفيع قرار دادم، و بسيار گريستم؛ امّا از ايشان چيزى آشكار نشد.
پيش خود گفتم: من از مادرم مىشنيدم كه مى گفت: ما امام زنده اى داريم كه كنيهاش “ابا صالح” است؛ او گم شدگان را به راه مىرساند؛ و به فرياد درماندگان مى رسد؛ و ناتوانان را يارى مىكند.
پس با خداى متعال پيمان بستم كه اگر بدو پناه جستم، و او مرا يارى كرد، به آيين مادرم درآيم. لذا او را صدا زدم و بدو پناه جستم؛ ناگاه كسى را ديدم كه همراه من راه مى رود. بر سرش عمامه ى سبزى داشت كه رنگش مانند اين بود، و به علفهاى سبزى كه در كنار رود روييده بود، اشاره كرد؛ آن گاه راه را به من نشان داد، و به من امر كرد كه به آيين مادرم در آيم و كلماتى فرمود كه من فراموش كرده ام. و فرمود:
بزودى به قريه اى مى رسى كه اهل آن جا همگى شيعه اند.
گفت: پس گفتم: اى آقاى من! شما همراه من تا آن قريه مى آييد؟ سخنى فرمود كه معنايش اين بود:
– خير، زيرا هزار نفر در جاهاى گوناگون از من پناه خواسته اند. بايد ايشان را نجات دهم. اين حاصل كلام آن جناب بود.
سپس از من پنهان شد. من راه زيادى نرفتم كه به آن قريه رسيدم، در حالى كه آن قريه در مسافت دورى بود؛ همراهان (من) يك روز بعد از من بدان جا رسيدند. چون وارد حلّه شدم، به خدمت آقاى فقيهان سيّد مهدى قزوينى – كه خاك مزارش پاكيزه باد – رسيدم و داستان را براى او نقل كردم. او دانستنى هاى دينم را به من آموخت. از او پرسيدم چه كنم تا دگر بار به ديدار حضرتش عليه السلام شرفياب شوم؟
فرمود: حضرت ابا عبد اللَّه حسين عليه السلام را چهل شب جمعه زيارت كن.
(محدث نوری؛ نجم ثاقب؛ فصل هفتم؛ حکایت۴۵)
@jorenab
از مسجـد سهله تا جمکـران_۲۰۲۴_۰۲_۲۳_۰۸_۵۵_۰۲_۷۳۶.mp3
5.97M
[🌱🌸🪴✨]
مهدی مهدی چشم انتظاریم
ما غیر از تو یاری نداریم...🌱
حاج میثم مطیعی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
https://eitaa.com/oshaghalhosein_313