1_1246883497.mp3
5.76M
🌺 #میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)
♨️حمایت الهی!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙 حجت الاسلام #عالی
📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴♨️ @KashkulJudy 👈
مداحی آنلاین - آی عاقلا ببینید دیوونگی همینه - سیب سرخی.mp3
5.47M
🌺 #میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
🌼 #میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)
💐آی عاقلا ببینید دیوونگی همینه
💐یه پای دل تو مکه است یه پای دل مدینه
🎙 #حسین_سیب_سرخی
👏 #سرود
🌷♨️@KashkulJudy 👈
مداحی آنلاین - غم و غصه دوباره تحریم است - کریمی.mp3
6.2M
🌺 #میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
🌼 #میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)
💐غم و غصه دوباره تحریم است
💐روز میلاد و روز تکریم است
🎙 #محمود_کریمی
👏 #مدیحه_سرایی
🌷♨️@KashkulJudy 👈
🛑🌷 میلاد پربرکت پیامبر صلح و رحمت حضرت محمد مصطفی و حضرت امام صادق علیهما السلام مبارک باد.
@KashkulJudy
17.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : صدق ایمان به خدا در ایمان به رسول الله آشکار میشود
#حجت_الاسلام_والمسلمین_پناهیان
@KashkulJudy
@KashkulJudy
📌تشرف شيخ محمد تقی قزوينی
شيخ جليل، ميرزا عبدالجواد محلاتی، كه از اهل تقوی و مجاورين نجف اشرف بود،فرمود: شيخ محمد تقی قزوينی، كه در مدرسه صدر منزل داشت و از نظر علم و عمل و تقوی و زهد بی نظير بود، دائما مي گفت: حاجتی كه من از خدا دارم و در حرم مطهر اميرالمؤمنين صلوات الله علیه هميشه خواسته ام اين است كه خدمت ولی عصر، حضرت بقية اللّه ارواحنافداه، مشرف شده و پاهای مبارك آن حضرت را ببوسم و در كمال عجز و با دل شكستگی می گويم : اللهم ارنی الطلعة الرشيدة و الغرة الحميدة.
ايشان مبتلا به مرض سل شد و با اين كه فقير و نيازمند بود، نهايت عزت نفس راداشت و حال خود را پوشيده می داشت.
مدت هيجده سال، در جوار حرم مطهر اميرالمؤمنين صلوات الله علیه ، موفق به تحصيل علم بود.
مرض او طول كشيد و هميشه سرفه می كرد و در وقت سرفه از سينه اش خون خارج می شد و به همين سبب از حجره اش به انبار مدرسه منتقل شد، تا اطراف حجره به خونی كه از سينه اش دفع می شد، آلوده نشود.
مدتی در آن مكان بود و خون از سينه اش دفع می شد، تا اين كه همه از او نااميد شدند وكسی گمان نمی كرد كه از اين مرض شفا پيدا كند.
چند روزی گذشت.
او را در كمال صحت و سلامتی يافتند.
همگی از آن حالت وسلامت او شگفت زده شدند، به خاطر آن شدت و سختی كه داشت و خوني كه ازسينه اش خارج می شد.
به هرحال برای همه سؤال بود كه چگونه ناگهانی سلامت خود را باز يافت.
همه می گفتند: اين نبوده مگر به يك واسطه غيبی، لذا از سبب شفای او پرسيدند.
گفت: شبی از شبها، حال من خيلی وخيم شد، به طوری كه هيچ حس و حركت وشعوری برايم باقی نماند.
اوايل فجر بود، ناگاه ديدم سقف انبار شكافته شد و شخصی كه يك صندلی همراهش بود، فرود آمد و آن را در مقابل من گذاشت.
بعد از اوشخص ديگری فرود آمد و بر آن صندلی نشست.
در همان حالت مثل اين كه به من گفتند: اين شخص اميرالمؤمنين صلوات الله علیه است.
حضرت توجهی به من فرمود و از حال من جويا شد.
عرض كردم : ای سيد و مولای من، حاجت مهم من شفای از اين مرض و رفع فقرمی باشد.
فرمود : اما مرض، كه از آن شفا يافتی.
عرض كردم : آن آرزوی بلندی كه دارم و هميشه در حرم مطهر دعا می كنم و از خدامی خواهم كه مستجاب شود، چطور؟ فرمود : فردا قبل از طلوع آفتاب به بالای بلندی وادی السلام رفته و در حالی كه متوجه به جاده و راه كربلا باشی، می نشينی فرزندم صاحب العصر و الزمان از كربلا می آيد.
دو نفر از اصحاب او همراهش هستند.
به ايشان سلام كن و هر جا می روند،همراهشان باش.
در اين هنگام حواسم برگشت و به هوش آمدم، و هيچ كس را نديدم.
با خود گفتم اين جريان از خيالات ماليخوليايی بود، اما پس از زمانی كه گذشت، سرفه نكردم و ديدم به بهترين وجه شفا يافته ام.
تعجب كردم و در عين حال باور نمی كردم كه شفا يافته باشم.
تا اين كه شب شد و اصلا سرفه ای به من دست نداد.
با خود گفتم اگر آنچه كه وعده فرموده اند فردا واقع شود، صورت گرفت و به زيارت مولايم حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشريف مشرف شدم، بدون هيچ شك و شبهه ای به بزرگترين سعادتها رسيده ام.
صبح شد.
وقت طلوع آفتاب، به محلی كه امر فرموده بودند، رفتم و آن جا نشستم ورو به جاده كربلا نمودم.
ناگاه سه نفر كه يكی از آنها جلوتر و با كمال وقار و آرامش بود و دو نفر پشت سر او مثل مجسمه متحرك پيش می آمدند.
آن دو نفر لباسشان ازپشم و به پايشان گيوه بود.
در اين جا هيبت و شوكت آن بزرگوار مرا گرفت به طوري كه چون نزد من رسيد، جز سلام كردن قادر به هيچ كاری نبودم.
ايشان جواب سلام مرا دادند و از پای آن بلندی كه روی آن نشسته بودم، بالا آمدند و از پشت ديوار شهروارد جاده ای كه به سوی مقام حضرت مهدی صلوات الله و سلامه علیه است، شدند و حضرت در اتاقی كه در آن مقام است، نشستند و آن دو نفر كنار در اتاق ايستادند.
من هم نزديك آنهاايستادم.
آن دو نفر ساكت بودند و اصلا صحبت نمی كردند و به همين حال روز بلندشد و آفتاب بالا آمد و صبر من هم تمام شد.
با خود گفتم داخل اتاق می شوم و به بوسيدن پای مبارك مولای خود مشرف می گردم.
چون پا در فضای آن اتاق گذاردم،هيچ كس را نديدم.
اين جا دنيا در نظرم تاريك شد و تا شب در كنار دريای قديم نجف، خود را به خاك و گل می زدم و فرياد می كشيدم.
تصميم داشتم كه خود را ازنهايت غصه ای كه پيدا كرده بودم، هلاك كنم، اما فكر كردم و ديدم كه دعاي من همين بود: اللهم ارنی الطلعة الرشيدة و الغرة الحميدة، يعني خدايا آن حضرت را به من نشان بده و اين دعا هم كه مستجاب شد.
پس دليلی ندارد كه خود را از بين ببرم، لذا به محل خود برگشتم و تا به حال هم اين قضيه را به كسی نگفته بودم.
📚 بركات حضرت ولي عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف(خلاصه العبقری الحسان)
♥️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♥️
@KashkulJudy