eitaa logo
دانلود
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْ لِيَاءَاللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا حُجَجَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اللّٰهِ فِى ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ ، صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ ، بِأَبِى أَنْتُمْ وَأُمِّى ، لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللّٰهَ مُخْلِصِينَ ، وَجَاهَدْتُمْ فِى اللّٰهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّىٰ أَتاكُمُ الْيَقِينُ ، فَلَعَنَ اللّٰهُ أَعْداءَكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَجْمَعِينَ ، وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبا إِبْراهِيمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِىَّ بْنَ مُوسىٰ، يَا مَوْلاىَ يَا أبا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ ، أَنَا مَوْلىً لَكُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَجَهْرِكُمْ ، مُتَضَيِّفٌ بِكُمْ فِى يَوْمِكُمْ هٰذَا وَهُوَ يَوْمُ الْأَرْبَعاءِ، وَمُسْتَجِيرٌ بِكُمْ، فَأَضِيفُونِى وَأَجِيرُونِى بِآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ. سلام بر شما ای دوستان خدا، سلام بر شما ای حجت‌های خدا، سلام بر شما ای نور خدا در تاریکی‌های زمین، سلام بر شما، درودهای خدا بر شما و بر خاندان پاکیزه و پاکتان، پدر و مادرم فدایتان، به‌راستی خدا را خالصانه پرستیدید و در راه خدا آن‌چنان‌که شایسته بود جهاد نمودید تا مرگ شما را در بر گرفت، لعنت خدا بر دشمنانتان از تمام پریان و آدمیان، من به‌سوی خدا و به‌سوی شما از دشمنانتان بیزاری می‌جویم، ای سرور من یا ابا ابراهیم موسی بن جعفر، ای سرور من یا ابا الحسن علی بن موسی، ای سرور من یا ابا جعفر محمّد بن علی، ای سرور من یا ابا الحسن علی بن محمّد، من دل‌بسته شما هستم، ایمان دارم به نهان و آشکار شما، در این روز شما که روز چهارشنبه است از شما درخواست پذیرایی دارم و به بارگاه شما پناه می‌جویم، پس مرا پذیرا باشید و پناهم دهید، به حقّ خاندان پاکیزه و پاکتان. @asharmadahiii
؛هر شب از شب های ماه محرم، به یکی از شهیدان کربلا اختصاص دارد، مداحان در دهه محرم روضه و نوحه  مرتبط با نامگذاری آن شب را می خوانند.   شب اول: مسلم بن عقیل مسلم، نخستین شهید واقعه کربلاست. شهادت او کمی پیش‌تر از حادثه کربلا رخ داده است و شب نخست ماه محرم به پاس فداکاری و جان فشانی‌های این سفیر شهید راه سرخ، شب حضرت مسلم بن عقیل نام نهاده شده است. مسلم الگوی محبت و وفاست. او عاشقی دل باخته بود که تا آخرین لحظه از عشق پاک خود به حسین(ع) دست بر نداشت و در اوج بی وفایی کوفیان به مولایش وفادار ماند. شب دوم: ورود به کربلا امام حسین(ع) روز دوم محرم سال ۶۱ ه ق به سرزمین کربلا وارد شد. به خاطر همین روز دوم محرم، روز ورود به کربلا نام گذاری شده است. روز دوم، نماد پایداری است. اباعبدالله الحسین(ع) از همان آغاز حرکت با حوادث گوناگونی روبه رو شد. از بی‌وفایی کوفیان گرفته تا تعقیب شدن از سوی سپاهیان دشمن. با این حال از ادامه راه منصرف نشد و هم چنان استواری ورزید. حسین(ع) آموزگار بزرگ پایداری است. شب سوم: حضرت رقیه(س) رقیه(س) دردانه سه ساله حسین بن علی(ع) است. نام مبارک او در بعضی از کتاب‌های تاریخی و مقاتل نقل شده است و برخی دیگر مانند ریاض الاحزان از او با نام فاطمه صغری یاد کرده اند. رقیه(س) در روز سوم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. شاید نام گذاری روز سوم محرم به نام این بانوی کوچک به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود. حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریده پدر به زبان آورده به خوبی می‌توان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است. شب چهارم: حضرت حر(ع) شب چهارم عزاداری محرم اختصاص به یکی از شهیدان سربلند کربلا یعنی حربن یزید ریاحی دارد. البته این شب را به فرزندان حضرت زینب نیز منسوب کرده‌اند. حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین(ع) چنین جایگاه وارسته‌ای نداشت و به گفته خودش مأمور بود و معذور! اما ادب و تواضع حر در مقابل سالار شهیدان، سبب رهایی او شد. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد. حر، جذاب‌ترین الگوی توبه برای خطاکاران است. شب پنجم: حضرت زهیر(ع) و… این شب مانند شب چهارم میان چند شهید کربلا مشترک است. شب پنجم به حبیب بن‌مظاهر و حضرت عبدالله بن حسن کودک هشت ساله امام مجتبی (ع) نیز منسوب است. عبدالله(ع) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین(ع) در ظهر عاشورا به شهادت رسید. زهیر، الگوی عاشقی کربلاست. او تا چند روز پیش، از دیدار حسین(ع) هراس داشت، اما پس از آن که به خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد. بارقه نگاه حسین(ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا و خانمان گسست. او در این راه چنان پیش رفت که به یکی از فرماندهان سپاه آن حضرت تبدیل شد. شب ششم: حضرت قاسم(ع) شب نوجوانان عاشورایی، شب روضه قاسم بن الحسن(ع). وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان آیا من نیز به فیض شهادت نائل می‌شوم؟ امام او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه می‌بینی؟ قاسم پاسخ داد: از عسل شیرین‌تر! شهادت طلبی قاسم(ع) و پا فشاری او برای رسیدن به مقصود، زیباترین الگو را برای رهروان خط سرخ شهادت رقم زد. شب هفتم: حضرت علی اصغر(ع) علی اصغر(ع) فرزند کوچک امام حسین(ع) و حضرت رباب دختر امرءالقیس است که با تیر سه شعبه حرمله بن کاهل اسدی به شهادت رسید. مصیبت علی اصغر(ع) برای حسین(ع) جان فرسا بود چنان که گریست و به خداوند عرض کرد: خدایا خودت میان ما و این قوم داوری کن. آنان ما را فرا خواندند تا یاری کنند ولی برای کشتن ما کمر بسته‌اند. در این لحظه ندایی از آسمان رسید که: ای حسین(ع) در اندیشه اصغر(ع) مباش، هم اکنون دایه‌ای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است. شب هفتم، شب رضاست. حسین(ع) بهترین الگوی پایداری و رضایت است. او پس از تحمل شهادت همه یاران و جوانانش، کودک شیرخوار خود را به میدان آورد. هنگامی که علی اصغر نیز فدا شد بر قضای الهی گردن نهاد و خطاب به خداوند گفت: ای خدا! چون تو این صحنه‌ها را می‌بینی تحمل این مصیبت‌ها بر من آسان می‌شود. شب هشتم: حضرت علی اکبر(ع) علی اکبر(ع) نخستین فردی بود که از بنی‌هاشم به میدان رفت. او فرزند بزرگ امام است و نزدیک‌ترین فرد به ایشان. چون غربت پدر را در میان خیل گرگ‌های خون آشام کوفه و شام می بیند، از همه یاران و افراد خاندان پیشی می گیرد و خود را در راه آرمانی فدا می‌کند. او گام به میدان می‌نهد تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین(ع) قوت بخشد. علی اکبر(ع) الگوی سبقت گرفتن در شهادت است.
شب نهم: شب تاسوعا ستاره ۳۴ ساله آسمان کربلا و بزرگ‌ترین یار و یاور حسین(ع). عباس یعنی چهره درهم کشیده و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد. او فرزند علی(ع) و برادر حسین(ع) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. عباس(ع) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می‌دانست. او بهترین الگوی رشادت بود. زیرا پرچم دار سپاه بود و پرچم را به دست رشیدترین و شجاع ترین افراد لشگر می‌سپارند. او به اندازه‌ای محو یار شده بود که بر امواج دل انگیز آب روان، لب‌های خشکیده محبوب خود را در نظر آورد و داغ تشنگی را از یاد برد. رشادت، وفاداری و فروتنی عباس(ع) یکی دیگر از برگ‌های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است. شب دهم: شب عاشورا شب حسین بن علی(ع) الگوی آزادگان جهان. شهامت، ایثار، بردباری، تسلیم، رضا، وفا، فروتنی، شجاعت و پایداری امواج اقیانوس بی منتهای حسین(ع) است. اگر این قیام چنین درون مایه ارزشمندی از فضایل انسانی را نداشت، این گونه بر پیشانی تاریخ نمی‌درخشید. عاشورا این گونه توانست حصار زمان و مکان را درهم شکند و تاریخ را درنوردد. @asharmadahiii
پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است آهى کشید و گفت که ماه محرم است گفتم که چیست ماه محرم بناله گفت ماهى که خلق جمله افلاک در غم است گفتم براى که بفغان داد این جواب ماه عزاى اشرف اولاد آدم است اینماه گشته کُشته به صحراى کربلا سبط رسول تشنه لب این غم مگر کمست آید بسوى خلق ز یزدان همى پیام نیلى ببرکنید که ماه محرم است در خلد حوریان همه سیلى بروزنند در عرش قدسیان همه چشمان پر از نم است زهرا سیاه بر سر وحیدر زند بسر در این عزا رسول خدا قامتش خم است در کربلا به چشم بصیرت نظر نما بنگر هنوز زینب و کلثوم در غم است گوید سکینه گشته یتیمى نصیب ما در روزگار درد یتیمى مگر کم است. @asharmadahiii
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است سلام من به حسینی که او امام من است سلام من به امامم به سیدالشهداء که مقتدای من و شاهد مقام من است *از همون بالای دارالاماره* كجایی ای تو مرا كشتی نجات بیا که بی حضور تو این زندگی حرام من است *من و تو هم از زبان مسلم بگیم،آقاجان! اگرچه الان كربلا نیستم، دلم می خواد شب اول محرم سرم رو روی ضریحت بذارم* اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست که ذکر خیر تو کار علی الدّوام من است *تا دم آخر مسلم ذكر می گفت،آی حسینیا،هیئتیا. میگه:مرتب ذكر می گفت، استغفار، صلوات می فرستاد،تسبیح می گفت،این دم آخر هم هی زیر لب می گفت:"صلی الله علیك یا اباعبدالله" علمای اخلاق میگن: اگه تو عمرت مداومت به ذكر داشته باشی،تا دم آخر هم بهت اجازه میدن ذكرشون رو بگی،شیطون خیلی اصرار داره دم آخر هیچی نتونیم بگیم، ان شاءالله تا دم آخرمونم بگیم: حسین. ان شاء الله دم جون دادنمون بگیم: یا زهرا! به خدا حیف ِ آدم همین جور ساكت بمیره، مسلم تا لحظه ی آخر ذكر از زبونش نیوفتاد* سزاست شهد شهادت به كام من ریزند که در فراق تو چندی است تلخ کام من است *روضه ی مسلم می خوای بشنوی؟ خووب بشنو! روضه ی جناب مسلم بدن بی سر از بالای دارالاماره انداختن فقط نیست، جنازه اش رو توی بازار روی خاك كشوندن نیست فقط، روضه ی مسلم حماسه ی مسلم ِ* حیات و زندگی ِ من عقیده است و جهاد حسینی ام این مذهب و مرام من است *بهش گفت:سلام كن! به كی سلام كنم؟ ابدا. حسین چه سربازی تربیت كرده؟ كیو فرستاده كوفه؟سلام نمی كنی به امیر تعظیم كن، گفت: من امیری نمی بینم، گفت: امیر ابن زیاد اونجا نشسته. گفت:اون امیر من نیست. گفت:امیرت كی ِ؟ گفت:" أَمیرِی حُسَیْنٌ ".ای جانم به این آقا، چه جوری در مقابل همه ی ظلم، قد برافراشت، همه ی این خانواده همین بودن،ابی عبدالله هم جلوی ظلم اینجوری ایستاد، خواهرش زینبم تو شهر كوفه و شام.* میان این همه پیمان شكن به ناكامی حصار كوفه كنون شهر بند و دام من است *بیایید امشب از روضه ی جناب مسلم یه درس بگیریم،به خودم میگم، روز اول محرم ِ، مسلم شهید پیمان شكنی ِ كوفیا شد، بیاییم من و تو سفت و محكم پیمانمون رو ببنیدم، امروز روز پیمان و تجدید عهده،اول با خدا تجدید عهد كنیم، نكنه تو روضه ی ابی عبدالله بشینیم، دینی گردنت باشه، دین ِ مادی،دین ِ اخلاقی، مواظب باشید،این آقایی كه براش مشكی پوشیدی، شب عاشورا،گفت: هر كی دینی به گردنشه بره، تو ركاب من نمی خوام شهید شه، نمی خوام كسی رو زمین بیوفته حقی به گردنش باشه،كسی ازش پولی بخواد،طلبی بخواد، نكنه من و تو اینجا نشستیم، یه نفر از ما بیرون پول بخواد، از ما دینش رو بخواد، گرفتار باشه من و تو نشسته باشیم تو هیئت عزا، حواست باشه، ابی عبدالله گفت: نمی خوام كسی كه دینی به گردنشه بیاد.آقا جان! شما كمك كن بتونیم یه عزادار ِ لایق تو باشیم، دومین عهدی كه می خوای ببندی با امامت ببند، تو زیارت ناحیه امام زمان می خواد جدش رو معرفی كنه،اینجوری معرفی میكنه: "کُنتُ حافِظاَ لِلعَهد وَ المیثاق" مواظب این عهد و میثاق باشیم، آی رفقا! كربلا به خاطر فراموشی ِ این عهد شروع شد، عهدی كه چند روز پیش بستن، 18 ذی الحجه بستن این عهد رو.یادمون نره غدیر رو، یادمون نره امام رو، یادمون نره شهدا رو، این عهد رو محكم ببندیم، عهد ببندیم كه مثل مردم كوفه نشیم،عبارت روایت رو میگم،این روضه است،روضه ی مسلم اینه،میگه اینقدر توی این نامه هاشون نوشتن "العجل العجل..." توی یك خط چهار تا "العجل" یعنی آقا فقط بیا، عجله كن. چه طور شد یهو دور مسلم رو خالی كردن،"العجل" خالی فایده نداره،نكنه به امام زمان بگیم: "العجل" با گناه رومون رو برگردونیم،خاك بر سرم، ان شاء الله من از اونا نباشم، عهدی كه با تو ببندم،تا آخر باشم، حافظ میگه:* روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم *تا آخر ان شاءالله سر این عهد و میثاق بمونیم، اما كوفیا نموندن، نگاه كرد پشت سرش دید هیچ كی نمونده، تنها تو كوچه ها سرگردان شد، یه دیوار پیدا كرد،یه گوشه پیدا كرد، سرش رو آروم گذاشت رو دیوار، تشنه،گرسنه، در خونه باز شد،یه پیر زنی در رو باز كرد، مرد عرب اینجا نمون، برو، برا من بد میشه، مگه نمی دونی كوفه چه خبره؟ گفت: آی زن یه ظرف آب داری بیاری برام؟ كی هستی؟ این وقار و متنانت مسلم.گفت: من و نمی شناسی؟ من سفیر حسینم. تا گفت:حسین، دل ِ این زن زیر و رو شد، تو مسلمی؟ رفت تو خونه ی طوعه،بهش پناه داد،این همه مرد،باید پناه به خانه ی این زن بیاره توی این شهر، یه شب از مسلم پذیرایی كرد، همش نماز و استغفار و دعا، همتون شنیدید،پسر طوعه جزء گروه های دشمن بود،فهمید،خونه لو رفت، تا مسلم فهمید خونه محاصره شده،زود از خونه ی طوعه بیرون اومد، كه كسی این زن رو محاصره نكنه، حرف ذوقی ِ، می خوام حرف دلم رو بزنم، شاید ترسید مدینه د
وباره تكرار بشه، از خونه فاصله گرفت، همه دورش حلقه زدن، تن به تن حریف مسلم نبودن، یه نفر اومد گفت:امیر! چیه تن به تن سراغ این مرد می فرستی، فكر می كنی این كیه؟ این خون علی تو رگش ِ، آره، تنهایی نمیشه، دورش حلقه زدن، دیدن نمیشه،شروع كردن از بالای پشت بام خاكستر آتش رو سرش می ریختن، دسته دسته نی شعله ور می شد، آخ بمیرم برات، ابن اشعث اومد امان بهش داد،گفت:امان بهت میدم، در امانی، بیا داخل قصر شو، یه نگاه به ابن اشعث كرد گفت:امان تو به چه درد من می خوره.آی رفیق! حواست باشه مسلم به من و تو درس داده، از جبهه ی ظلم امان نامه به دست ما نمی تونه برسه، به ظلم اعتماد نكن، این همه آقا میگه:آمریكا قابل اعتماد نیست. چه كردن با مسلم؟ همین رو بگم، بگم وقتی سرش رو از تن جدا كردن، از بالای دارالعماره انداختن بدن رو زمین، بدن بی سر،بدن بی سر مسلم روی خاك كوچه ها كشیده شد، طوعه جمعیت رو كنار زد، تا بدن بی سر رو دید، بدن رو شناخت، مگه بدن بی سر رو می شناسن؟ از كجا شناخت؟ از پیراهن مسلم شناخت،بابا، یا یه بدن رو از سرش می شناسن، یا از لباسش می شناسن، حسین.......امشب حاجیای مظلوم منا رو شریك روضه كنید، بابا، بعد بیست روز از عید قربان اخبار اعلام كرد:بعضی از بدن ها قابل شناسایی نیست، بیست روز گذشته، بدن متلاشی ِ،تعجب نداره بعد بیست روز، یه بدن رو نشناسن،اما من یه بدن رو سراغ دارم سه ساعت كاری با این بدن كردن، خواهرش با تعجب نگاه كرد،آیا تو حسین منی؟ حسین...... بمیرم برات زینب، كاری با بدن حسینش كردن، بگم و یا علی ناله بزنی، دخترش با تعجب گفت: عمه، "هذا نَعشُ مَنْ". یه جمله دیگه، بابا با بدنش كه نه، با سرش هم كاری كردن، دخترش تو خرابه گفت:، عمه این سر كیه؟ همه بگید حسین...... @asharmadahiii
روضه شب اول محرم (حضرت مسلم بن عقیل)
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است سلام من به حسینی که او امام من است سلام من به امامم به سیدالشهداء که مقتدای من و شاهد مقام من است *از همون بالای دارالاماره* كجایی ای تو مرا كشتی نجات بیا که بی حضور تو این زندگی حرام من است *من و تو هم از زبان مسلم بگیم،آقاجان! اگرچه الان كربلا نیستم، دلم می خواد شب اول محرم سرم رو روی ضریحت بذارم* اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست که ذکر خیر تو کار علی الدّوام من است *تا دم آخر مسلم ذكر می گفت،آی حسینیا،هیئتیا. میگه:مرتب ذكر می گفت، استغفار، صلوات می فرستاد،تسبیح می گفت،این دم آخر هم هی زیر لب می گفت:"صلی الله علیك یا اباعبدالله" علمای اخلاق میگن: اگه تو عمرت مداومت به ذكر داشته باشی،تا دم آخر هم بهت اجازه میدن ذكرشون رو بگی،شیطون خیلی اصرار داره دم آخر هیچی نتونیم بگیم، ان شاءالله تا دم آخرمونم بگیم: حسین. ان شاء الله دم جون دادنمون بگیم: یا زهرا! به خدا حیف ِ آدم همین جور ساكت بمیره، مسلم تا لحظه ی آخر ذكر از زبونش نیوفتاد* سزاست شهد شهادت به كام من ریزند که در فراق تو چندی است تلخ کام من است *روضه ی مسلم می خوای بشنوی؟ خووب بشنو! روضه ی جناب مسلم بدن بی سر از بالای دارالاماره انداختن فقط نیست، جنازه اش رو توی بازار روی خاك كشوندن نیست فقط، روضه ی مسلم حماسه ی مسلم ِ* حیات و زندگی ِ من عقیده است و جهاد حسینی ام این مذهب و مرام من است *بهش گفت:سلام كن! به كی سلام كنم؟ ابدا. حسین چه سربازی تربیت كرده؟ كیو فرستاده كوفه؟سلام نمی كنی به امیر تعظیم كن، گفت: من امیری نمی بینم، گفت: امیر ابن زیاد اونجا نشسته. گفت:اون امیر من نیست. گفت:امیرت كی ِ؟ گفت:" أَمیرِی حُسَیْنٌ ".ای جانم به این آقا، چه جوری در مقابل همه ی ظلم، قد برافراشت، همه ی این خانواده همین بودن،ابی عبدالله هم جلوی ظلم اینجوری ایستاد، خواهرش زینبم تو شهر كوفه و شام.* میان این همه پیمان شكن به ناكامی حصار كوفه كنون شهر بند و دام من است *بیایید امشب از روضه ی جناب مسلم یه درس بگیریم،به خودم میگم، روز اول محرم ِ، مسلم شهید پیمان شكنی ِ كوفیا شد، بیاییم من و تو سفت و محكم پیمانمون رو ببنیدم، امروز روز پیمان و تجدید عهده،اول با خدا تجدید عهد كنیم، نكنه تو روضه ی ابی عبدالله بشینیم، دینی گردنت باشه، دین ِ مادی،دین ِ اخلاقی، مواظب باشید،این آقایی كه براش مشكی پوشیدی، شب عاشورا،گفت: هر كی دینی به گردنشه بره، تو ركاب من نمی خوام شهید شه، نمی خوام كسی رو زمین بیوفته حقی به گردنش باشه،كسی ازش پولی بخواد،طلبی بخواد، نكنه من و تو اینجا نشستیم، یه نفر از ما بیرون پول بخواد، از ما دینش رو بخواد، گرفتار باشه من و تو نشسته باشیم تو هیئت عزا، حواست باشه، ابی عبدالله گفت: نمی خوام كسی كه دینی به گردنشه بیاد.آقا جان! شما كمك كن بتونیم یه عزادار ِ لایق تو باشیم، دومین عهدی كه می خوای ببندی با امامت ببند، تو زیارت ناحیه امام زمان می خواد جدش رو معرفی كنه،اینجوری معرفی میكنه: "کُنتُ حافِظاَ لِلعَهد وَ المیثاق" مواظب این عهد و میثاق باشیم، آی رفقا! كربلا به خاطر فراموشی ِ این عهد شروع شد، عهدی كه چند روز پیش بستن، 18 ذی الحجه بستن این عهد رو.یادمون نره غدیر رو، یادمون نره امام رو، یادمون نره شهدا رو، این عهد رو محكم ببندیم، عهد ببندیم كه مثل مردم كوفه نشیم،عبارت روایت رو میگم،این روضه است،روضه ی مسلم اینه،میگه اینقدر توی این نامه هاشون نوشتن "العجل العجل..." توی یك خط چهار تا "العجل" یعنی آقا فقط بیا، عجله كن. چه طور شد یهو دور مسلم رو خالی كردن،"العجل" خالی فایده نداره،نكنه به امام زمان بگیم: "العجل" با گناه رومون رو برگردونیم،خاك بر سرم، ان شاء الله من از اونا نباشم، عهدی كه با تو ببندم،تا آخر باشم، حافظ میگه:* روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم *تا آخر ان شاءالله سر این عهد و میثاق بمونیم، اما كوفیا نموندن، نگاه كرد پشت سرش دید هیچ كی نمونده، تنها تو كوچه ها سرگردان شد، یه دیوار پیدا كرد،یه گوشه پیدا كرد، سرش رو آروم گذاشت رو دیوار، تشنه،گرسنه، در خونه باز شد،یه پیر زنی در رو باز كرد، مرد عرب اینجا نمون، برو، برا من بد میشه، مگه نمی دونی كوفه چه خبره؟ گفت: آی زن یه ظرف آب داری بیاری برام؟ كی هستی؟ این وقار و متنانت مسلم.گفت: من و نمی شناسی؟ من سفیر حسینم. تا گفت:حسین، دل ِ این زن زیر و رو شد، تو مسلمی؟ رفت تو خونه ی طوعه،بهش پناه داد،این همه مرد،باید پناه به خانه ی این زن بیاره توی این شهر، یه شب از مسلم پذیرایی كرد، همش نماز و استغفار و دعا، همتون شنیدید،پسر طوعه جزء گروه های دشمن بود،فهمید،خونه لو رفت، تا مسلم فهمید خونه محاصره شده،زود از خونه ی طوعه بیرون اومد، كه كسی این زن رو محاصره نكنه، حرف ذوقی ِ، می خوام حرف دلم رو بزنم، شاید ترسید مدینه د
وباره تكرار بشه، از خونه فاصله گرفت، همه دورش حلقه زدن، تن به تن حریف مسلم نبودن، یه نفر اومد گفت:امیر! چیه تن به تن سراغ این مرد می فرستی، فكر می كنی این كیه؟ این خون علی تو رگش ِ، آره، تنهایی نمیشه، دورش حلقه زدن، دیدن نمیشه،شروع كردن از بالای پشت بام خاكستر آتش رو سرش می ریختن، دسته دسته نی شعله ور می شد، آخ بمیرم برات، ابن اشعث اومد امان بهش داد،گفت:امان بهت میدم، در امانی، بیا داخل قصر شو، یه نگاه به ابن اشعث كرد گفت:امان تو به چه درد من می خوره.آی رفیق! حواست باشه مسلم به من و تو درس داده، از جبهه ی ظلم امان نامه به دست ما نمی تونه برسه، به ظلم اعتماد نكن، این همه آقا میگه:آمریكا قابل اعتماد نیست. چه كردن با مسلم؟ همین رو بگم، بگم وقتی سرش رو از تن جدا كردن، از بالای دارالعماره انداختن بدن رو زمین، بدن بی سر،بدن بی سر مسلم روی خاك كوچه ها كشیده شد، طوعه جمعیت رو كنار زد، تا بدن بی سر رو دید، بدن رو شناخت، مگه بدن بی سر رو می شناسن؟ از كجا شناخت؟ از پیراهن مسلم شناخت،بابا، یا یه بدن رو از سرش می شناسن، یا از لباسش می شناسن، حسین.......امشب حاجیای مظلوم منا رو شریك روضه كنید، بابا، بعد بیست روز از عید قربان اخبار اعلام كرد:بعضی از بدن ها قابل شناسایی نیست، بیست روز گذشته، بدن متلاشی ِ،تعجب نداره بعد بیست روز، یه بدن رو نشناسن،اما من یه بدن رو سراغ دارم سه ساعت كاری با این بدن كردن، خواهرش با تعجب نگاه كرد،آیا تو حسین منی؟ حسین...... بمیرم برات زینب، كاری با بدن حسینش كردن، بگم و یا علی ناله بزنی، دخترش با تعجب گفت: عمه، "هذا نَعشُ مَنْ". یه جمله دیگه، بابا با بدنش كه نه، با سرش هم كاری كردن، دخترش تو خرابه گفت:، عمه این سر كیه؟ همه بگید حسین...... @asharmadahiii
بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ .......... محرم آمد و شد موسم عزای حسین سیاه پوش، فلک گشت از برای حسین گر از خدا طلب خون بها، حسین کُند به جز خدا، به خدا نیست خون بهای حسین تو ای دو دیده ی من مرهمی ز اشك بساز كه مرهمی ننهد كس به زخم های حسین فرمودند:گریه ی شما مرهم زخم های سید الشهداست. ستاره بار چرا، چشم آسمان نشود؟ که از ستاره فزون بود، زخم های حسین ز زخم تازه جوانان دلم همی سوزد که بوی مشک دهد خاک کربلای حسین فدای راه خدا کرد جان و هر چه که بود که جان خلق دو عالم شود فدای حسین به مُتكا ندهم تكیه، چون به یاد آرام خاك كربلا گشت متكای حسین صورت روی خاك گذاشت آقای ما از آفتاب قیامت گریزگاه مجوی به جز پناه حق و سایه ی لوای حسین حسین ....آرام جانم حسین....روح و روانم اگر رضای خداوند را همی طلبی بجوی رضای خدا را تو در رضای حسین هلال ماه محرم در اومده، محرم اومده، صدای ناله ی فاطمه داره به گوش می رسه، ای غریب مادر السلام علیك یا مسلم بن عقیل كوفه دل خواهم نبود،هیچ كس با گریه های گاه و بی گاهم نبود كوفیان امضاء زدند آنقدر كه، پای نامه جای امضاء هم نبود صبح پیمان بستند و تا نماز ظهر،در مسجد دگر جا هم نبود بعد مغرب هیچ كس فكر مسلم هیچ، حتی فكر مولا هم نبود دست هایم بسته شد باز هم، شكر خدا، ناموس همراهم نبود *** در كوفه آب نیست،اینجا به تشنه آب رساندن ثواب نیست نامه دروغ بود، پیمان كوفه روی حساب و كتاب نیست گشتم میان شهر،غیر از خرابه هیچ كجا جای خواب نیست جز دست های زجر، اینجا برای حرف سه ساله جواب نیست گهواره ساز شهر،تیر سه شعبه ساز شد این بی حساب نیست بیچاره همسرت جایی برای بازی ِ طفل رباب نیست در كوفه زینتی دور دو دست دختر تو جز طناب نیست كوفه میاحسین اینجا برای مركب زینب ركاب نیست من فكر زینبم جای مُخدرات كه بزم شراب نیست روز اول كه اومد كوفه لجام اسبش داشت پاره می شد، هر كی گرفته بود یه طرف می كشید، آقا جان خونه ی ما بیا، سفیر حسین، بنی هاشم و عموت علی به گردن من خیلی حق داشت، چه گرفتاری هایی داشتم، عموت علی حل كرد، حسنین حل كردند، ما به علی و بچه هاش مدیونیم، اقا تو رو خدا بیا خونه ی ما، مسلم مونده بین این همه منزل كجا رو انتخاب كنه،این از روز اول. اما شب های آخر، سه شب تو كوچه های میگشت، تو خرابه ها.كی؟ مسلم... ...خطرناك ترین حیوان میشه سگ ماده اگر، بچه هاش همراهش باشند، اگه به بچه هاش بخواد آسیبی برسه، از هر حیوانی درنده تر میشه. گفت: میدیدم از لای در، داشتم نگاه می كردم، مسلم داشت راه می رفت، توی تاریكی ، از كنار یك سگ ماده رد شد، بچه های سگ هم دورش بودند، مسلم توی افكار خودش بود، یه مرتبه تا رد شد این سگ ِ ماده بلند شد جلوی مسلم شروع كرد پارس كردن، نعره میكشید. پلكش رو بهم نزد مسلم. ترس اصلاً با مسلم قهره، ترس اصلاً راهی تو بنی هاشم نداره. یه بچه ی سیزده ساله اش میگه: اهلا من العسل، چقدر خوبه من برا تو كشته بشم. علی اكبرش فرمود: ألَسنا على الحق؟ ما بر حق هستیم؟بله عزیزم. عیبی نداره هزار بار برا تو بمیرم. تكان نخورد مسلم. اما همین مسلم با این جرأت و جسارت و شجاعت. داره نامردی ها رو می بینه، اینقده راه رفت، آخر خسته كنار یك دری نشست، در باز شد یه پیره زنی،بیرون اومد. كنیز اشعث بن قیس بود این پیره زن، در رو باز كرد، گفت:ای مرد اینجا چه میكنی؟ مگه نمیدونی حكومت نظامی است، می گیرنت؟ غریبه ای؟ سلام رو جواب داد مسلم. فرمود: اگه آب خوردن داری برای من یه ظرف آب بیار. یه ظرف برای آقا آورد، جان عالم فدای حضرت مسلم، خیلی آقا بوده، وقتی میخواست از پیش امام حسین علیه السلام بره سمت كوفه، سه بار اومد خداحافظی كرد، اما حسین تو بغل مسلم غش كرد. اینقدر مسلم رو دوست داشت. حالا غصه یكی دو تا نیست، از یك طرف نامه نوشته آقا بیا، همه مستعدند، همه آماده اند شما بیایید، حالا دنبال یه راهی میگرده بگه آقا نیا، دلشوره از این طرف تو كوچه ها داره راه میره، به این خونه رسید ، پیر زن اومد،طوئه رفت آب آورد برای مسلم، آب رو نوش جان فرمود: ظرف رو به پیره زن داد، پیر زن اومد وارد بشه، طوئه نگاه كرد دید باز سر جاش نشسته، گفت: چرا نمیری خونه ات؟ مگه زن و بچه نداری دلواپست باشن؟ پاشو برو خونه ات. فرمود: من توی این شهر خونه ندارم. طوئه یه مرتبه دلش لرزید، شما كی هستید؟ فرمود: من مسلم بن عقیلم. آقا جان من كنیز شما. در رو باز كرد، تشریف بیآرید داخل، مسلم وارد خانه شد، یه حجره ای بهش داد، رفت، آب آورد دست و پای مسلم رو شست، استراحت كن، اما پسر من از عوامل ابن زیاد ِ، اگه بفهمه،فهمید پسرش، از رفتار مادرش فهمید. خبر داد خانه را محاصره كردند، تهیدید كردند به
سوزاندن خانه، مسلم دید اگه خونه رو آتیش بزنند این پیره زن بی خانمان میشه، از روی دیوار رفت، پشت بام، جنگ و داخل كوچه كشید، این پیر زن صدمه نخوره، چقدر مَرده، فوج فوج نیرو فرستادند، آخر سر خبر دادند به ابن زیاد، عمر سعد ملعون گفت: فكر میكنی من رو به جنگ یكی از بقّال های كوفه فرستادی، اینها با ترس میانه ای ندارند،اینها از بنی هاشمند. شهر پر شد از دشمنان مسلم بن عقیل، شروع كردند از پشت بام ها نی ها رو آتیش زدن، ریختن روی سر آقا، عمامه سوخت، لباس یه مقداری سوخت، این اولین باری نبود آتیش می ریختند از روی بام ها، اتیش كه می ریختند، مسلم یاد آمدن زینب بود، محاصره اش كردند، آخر توی یه گودالی كه كنده بودند، مسلم رو هدایت كردند. چه مسلمی؟ توی تاریخ اومده، اگه یقه كسی رو میگرفت تو درگیری، یا كسی رو میخواست از سر راه برداره، پرت میكرد روی بام خانه. توی گودال هم دیدند حریفش نمیشن، اَمان نامه براش آوردند.دستاش رو بستند، آوردن دارالاماره، دندانش هم شكسته بود، داشت وارد دارالاماره می شد، پیرمردی دم در بود، فرمود: یه ذره آب میدی من بخورم. پیرمرد گفت:آب بهت نمیدم از حمیم جهنم بنوش. وارد دارالاماره شد، به عمربن سعد فرمود:من سه تا وصیت دارم،زره و شمشیر من رو بفروش بدهی من توی این شهر رو صاف كن. انجام میدی؟گفت: انجام میدم. دوم اینكه وقتی سر از بدنم جدا شد من رو یه جایی دفن كن، میدونست اینها دفن بكن نیستند.بدن می مونه. سوم اینكه یه نامه بنویس آقام نیآد. عُبیدالله گفت:چی گفت: همه رو گفت. عبیدالله گفت:باشه اولی كه عیبی نداره زره رو بفروشید بدهیش رو بدهید، دومی هم بالاخره بدنش رو دفن میكنیم. نامه رو هم نمیخواد بنویسی. بردنش بالای دارالاماره. گفت: دو ركعت نماز بخونم، اجازه ندادند. برگشت رو به سمت ابی عبدالله، هی زیر لب می گفت:آقا نیا، اینها دارند شمشیر تیز میكنند، اینها به دختراشون قول سوغاتی دادند، بازار نیزه فروش ها داغه، حسین نیا. اما رفقا، مسلمم كه به شهادت رسید اول رو دارالاماره سر از بدنش جدا كردند، بعد بدن رو از روی دارالاماره روی زمین انداختند، بعد سر رو انداختند پایین روی زمین، بعد به پای مسلم یه طنابی بستند تو كوچه ها میكشیدند. چی میخوام بگم؟شباهت هایی هست و هم تفاوت هایی با اباعبدالله الحسین علیه السلام. مسلم تو گودال گیر كرد، ارباب ما هم تو گودال زمین افتاد، اما مسلم رو اول سر از بدنش جدا كردند بعد تو كوچه ها كشیدند، جان عالم فدای اون آقایی كه اول هزار و نهصد و پنجاه زخم خورد، بعد با دوازده ضربه از قفا سرش رو بریدند. حسین.... تشنه ام دید ولی حرمله آبش را داد شمر همراه سنان بود شرابش را داد خنده ی ابن زیاد است خدا رحم كند مستی زجر زیاد است خدا رحم كند حاضرم جان دهم اما بدنت را نكشند دهنم خورد شود پیرهنت را نكشند این همه نعل اگر پشت تو را می شكند ساربان گفته كه انگشت تو را می شكند شب اول ِ یا مسلم بن عقیل، اگه قراره از سر سفره ی تو به من چیزی برسه، خیلی خوبه، شب اول به ما نگاه كن، آقا جان...حسین.... @asharmadahiii
نامه ها امضا شدند(2( آستین ها تا شدند دور مسلم کوفیان جمع گشتند و به سرعت جمع را منها شدند کودکان ظرف شیر ... عاقبت در کوفه و کرب وبلا بابا شدند بر نمازش کوفیان اقتدا کردند اما در سجودش پا شدند مسلم و طوعه سپس تن به تن در جنگ با نامردمان تنها شدند *نشانه های ایمانه گریه بر مسلم* دست بسته با طناب *هر کی برا مسلم گریه کرد محرمش تضمین شد،فقط خدا می دونه حسین چقدر این آقا رو دوست داشت،بعد عباس همه دلخوشیش مسلم بود* دست بسته با طناب آه،آوردند مسلم را شبیه آفتاب کوفیان دیدند که سر زده خورشید بر دارالاماره بی نقاب حرمله...آنجا هم آه ... باسه تا تیر سه شعبه داد مسلم را عذاب وای گفتم حرمله ... چند شب دیگر فقط ماندست تا بس کن رباب مسلم از هم ریخته مثل ظرفی که بیفتد از بلندی با شتاب با حساب بچه هاش نسل خود را داد پای کربلا با این حساب *فرمود چه خبر از کوفه؟دور و برشونو نگاه کردن هی این پا و اون پا کردن ابی عبدالله فرمودند:گفتم چه خبر از کوفه؟گفتند:آقا بی خبر نیستیم در خفا عرض کنیم یا در ملا؟!فرمود نامحرمی نیست بگید،گفتن آقا جان ما از کوفه داشتیم بیرون می اومدیم دیدیم شهر شلوغه همه به یه سمتی دارن میرن ما هم کنجکاو شدیم و رفتیم جمعیت و کنار زدیم دیدیم یه بدن بی سری از پا با طناب به مرکب بستن دارن می کشن رو زمین،بدن از سر شناخته میشه،بچه ها سنگ می زدند؛از یکی پرسیدم این کیه؟ گفتند:سفیر حسینه،مسلمه .... عه این که دیروز همه احترام می کردند چی شد؟ هانی را همینطور ... سر مسلم و بالای دارالاماره گذاشتند شب اول روضه ام خودمم خوب گریه کردم روضه ام همین چند خط ادامه روضه م دعات کنم* حسین سر تو باد سلامت،سر من رفت به باد *حتی الامکان سعی می کنم روضه باز نکنم برات اما می بینم محرمه...* سر تو باد سلامت سر من رفت به باد بدنم پای قدم هات شد آخر بر باد *آقای من ...* همه ی کوفه حریف پسر حیدر نیست خواهشا بند ز دستان برادر بردار *بذار کارشو بکنه اینا خیلی بی رحمن* بر حذر باش از این فرقه بی رحم حسین خواهشا یک زره قد علی اصغر بردار *ای جان ... اینا کوچک بزرگ سرشون نمی شه* خواهشا یک زره قد علی اصغر بردار... *آی...جمله به جملشو می گیری* خواهش دخترکان از پدران سوغات است احتیاطا دو سه تا معجر دیگر بردار ... پسر فاطمه انگار صدا می شنوم *یکی داره می گه* که از گلوی پسر فاطمه خنجر بردار او که افتاده زمین،کارشده راحت پس... چکمه از سینه اولاد پیمبر بردار *حسین...آی رفقا من شرح نمیدم فقط با حرکت دستم بهت میگم...این یه خط آخر روضه من تمام...* لا اقل پیش نگاه همه طفلان حرم *اول با هم گریه کنیم... آقا جان یا مسلم بن عقیل تو رو جلو زن و بچه ات نکشتند؛اون دوتا بچه ات هم که کوفه بودند اونا ندیدن با تو چه کردن* *آی ....* لا اقل پیش نگاه همه طفلان حرم سر بزن بر سر نی نیزه ات از سر بردار... *همه صدا بزنند یا حسین. @asharmadahiii
4_6003731197333603957.mp3
6.77M
خبر کن ای دل همین امشب تمام غمهای عالم را که غرق خون در افق دیدم هلال ماه محرم را سلام ای هلال مه نو رسیده که غرق غباری و رنگت پریده مگر تو عزادار ماه تمامی؟ که در خون نشستی و قدت خمیده آمد، ماه آه و اشک و ماتم دل را، میسپارم دست این غم باران، میبارد از دیده هر دم مظلوم جانم حسین یا ثارالله محرم آمد بیا ای دل دوباره تا خیمه آقا صدای هل من معین او دوباره پیچیده در صحرا. @asharmadahiii
‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ امشب شب اوله محرمه خدايا بحق اين ماهِ عزيز به ابروے زینب به بےقرارے رقیه به غیرت عباس به حرمت موی سفیدارباب هردستےبه سوےتوبلندشد خالےبرنگردان الهی امیـــــ🙏ـــــن @asharmadahiii
1_65739497.mp3
308.6K
🔰روز پنجشنبه روز زیارتی 🌸امام حسن عسکری علیه السلام دعا 🤲 @asharmadahiii
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَخَالِصَتَهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ، وَوَارِثَ الْمُرْسَلِينَ، وَحُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَنَا مَوْلىً لَكَ وَلِآلِ بَيْتِكَ، وَهٰذَا يَوْمُكَ وَهُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَأَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَمُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ، فَأَحْسِنْ ضِيافَتِى وَإِجارَتِى بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَاهِرِينَ. سلام بر تو ای ولی خدا، سلام بر تو ای حجّت حق و بنده‌ی پاک خدا، سلام بر تو ای پیشوای مؤمنان و وارث پیامبران و برهان محکم پروردگار جهانیان، درود خدا بر تو و اهل‌بیت پاکیزه و پاکت باد، ای سرور من یا ابا محمّد حسن بن علی، من دل‌بسته تو و اهل‌بیت توأم، این روز، روز پنجشنبه و روز توست و من در آن میهمان و پناهنده به توأم، پس به نیکی پذیرایم باش و پناهم ده، به حق خاندان پاکیزه و پاکت. @asharmadahiii
28.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شور | بوی حرم گرفتیم (کریمی) 📂 شب اول محرم الحرام سال ۱۳۹۸ بوی حرم گرفتیم از عطر سیب مادر تا ما میگیم حسین جان میگه غریب مادر هی زیر لب میخونه شمشیر و تیر آوردند بچم رو هم مثل من غریب گیر آوردن حسین حسین حسین ای وای بچم رو هم مثل من نامرد بی هوا زد گودال بود و بچم لب تشنه دست و پا زد تاج سر ملائک تاراج پای شمره مویی که شونه کردم توو پنجه های شمره بند دلش رو مادر عطشان ببینه سخته بچش رو بین مقتل عریان ببینه سخته حسین حسین حسین ای وای السلام علی الحسین علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین @asharmadahiii
شب اول محرم و پیراهن خونین حسین علیه السلام بر فراز آسمان اول 🌹به امام صادق علیه السلام عرض شد: آقای من! بفدایتان شوم.. وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او میگیرند. 💥ولی من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا میکنید. 🌹حضرت فرمودند: این چه حرفی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده میشود ملائکه پیراهن امام حسین علیه السلام را آویزان می کنند در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است… 🍃 ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت و نه بصر می بینیم پس اشک های ما سرازیر میشود… 🌹طبق روایتی دیگر میفرمایند: 🌑هرگاه شب اول محرم فرا می رسد، اول غروب و نزدیک به اذان مغرب که ماه نو در آسمان قرار می گیرد، مادرمان حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) از عرش الهی و بهشت برین پیراهن خونین جدم حسین علیه السلام را به آسمان اول می آورد و به سمت زمین تکان می دهد… 🌹 پیراهنی که آغشته به خون قلب و پیشانی و محاسن و حلقوم و نقطه نقطه ی وجود ایشان است. 🌷وقتی ایشان پیراهن را به سمت زمین تکان می دهند فریادی می زنند که صدای ایشان در تمام عالم می پیچد و به فریاد ایشان تمام ملائکه و سماواتیان به لرزه در می آیند و دل مومنین و محبان و عاشقان حسین (علیه السلام) مثل کاسه ی چینی در سینه شان تکه تکه و پاره پاره می شود… ثمرات الاعواد: ۳۶.۳ ▪️آجرک الله یا صاحب الزمان… @asharmadahiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_97506580.mp3
2.35M
| شرمندۀ امام حسین(ع) . @asharmadahiii
ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ من که وصیت کرده بودم با تو باشد هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ باور نمی کردم تو را اینجا ببینم کنج تنور خانه ی اینها بُنَیَّ هر قدر هم خاکستری باشد دوباره من می شناسم گیسوانت را بُنَیَّ با گوشه ی این چادر خاکی بشویم خون لبت را با نوای یا بُنَیّ آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند ای کشته ی افتاده در صحرا بُنَیَّ شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ آبت ندادند و به حرفت خنده کردند گفتی که باشد مادرت زهرا بُنَیَّ ؟ گفتی زن خولی برایت گریه کرده حتی به او هم می کنم اعطا بُنَیَّ. @asharmadahiii
روضه شب دوم محرم
حالا كه من، از حرم دورم درمونم صبر ِ، آخه مجبورم یه سلام میدم با حسرت، طرف كربلا آرزو اینه بمیرم محرم كربلا غم كربلا،من و میكشه دلم من فقط، تو حرم خوشه لبیک یا حسین... هر كی یك بار ،كربلا رفته بطلب مارو، آقا هر هفته مگه ما نوكر نبودیم،رزقمون رو بده مگه ما گریه نكردیم،مادرت شاهده گریه میکنم،بیا و ببین مادرت میگه،به ما آفرین لبیک یا حسین... (ساقی دل رو ،بی قرارش كن به حسین مارو،یه سفارش كن)3 سرو كار سینه زنها با ابوفاضل ِ حتی ذکر ارمنی ها،یا ابوفاضل ِ دستای قلم،دستم و بگیر صاحب علم،دستم و بگیر لبیک یا حسین..... * أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى،...سال ها پامنبر بزرگ شدی دیگه...من این جوری معنی میکنم:سلام بر اون آقایی که دهاتیا دفنش کردن...میخوام یه روضه روستایی برات بخونم.گوش بده.پیرمردا که تو جلسه شرف حضور دارن اونا بهتر میدونن که من چی میگم...شماها بعضیاتون بچه شهرید روستا نبودید وقتی رسید کربلا، زمین رو که خریداری کرد،اگه کسی بچه روستا باشه میدونه زمینو بدون آب کسی نمیخره...اجازه بده...اجازه بده...کسی زمینو بدون آب نمیخره،شصت هزار درهم داد کربلا رو بدون آب فرات خرید...میدونید چرا؟! آخه ابی عبدالله یقین داره این آب مهریه مادرش فاطمه هست، کسی که مهریه مادرش رو نمیخره...الله اکبر...بنی اسد هم میدونستن این آب مهریه مادرش زهراست...لذا کسی نگفت آقا چرا زمین رو بدون آب میخری! اما من میگم شاید دیگه باورش نمیشد این نانجیبا از این آب فرات یه جرعه هم بهش ندن...الله اکبر...زهیر میگه:تا رسیدیم به این سرزمین ،من نقل مرحوم مقرم رو میگم،مرکب ابی عبدالله دیگه حرکت نکرد.از من پرسید:زهیر! اسم این سرزمین چیه؟ گفتم:آقا جان به اینجا طف میگن...فرمود:اسم دیگه ای هم داره یا نه؟آقا نام دیگرشم کربلاست...تا نام کربلا رو شنید"فبکی الحسین...اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلاء..."تو نمیذاری من روضه بخونم؟عیبیم نداره...اما محرم اومدی روضه بخونیم...من این جوری میگم:ابی عبدالله از تو گهواره بااین اسم آشنا بود...کامل الزیارات رو ببین.وقتی پیغمبر قرار شد فاطمه شو خبر کنه که جبرئیل خبر داده حسینت رو میکشن خیلی ناراحت شد آخه فاطمه" وَ وَضَعَتْه اُمُهُ کُرْهاً..."آخه فاطمه حسینش رو به سختی حملش میکرد..به سختی به دنیاش آورد...اون قده این بچه میگفت:انا الغریب...حالا مادری که به سختی بچشو به دنیا آورده،شش ماهه به دنیا آورده،حالا پیغمبر باید بهش بگه فاطمه جان حسینت رو میکشن...خیلی برای پیغمبر سخته ولی امر الهیه،اومد به فاطمه بگه...دید فاطمه داره گهوارشو تکون میده،لالایی حسین رو این جوری میگه:کربلا...کربلا...کربلا...کربلا..."مازلت منه کرب و بلا..."یعنی ابی عبدالله از تو گهواره با این نام که ذکر لالاییش باشه بارها و بارها خوابیده و بلند شده...فرمود:"اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء"عباس جان خیمه ها رو بر پا کن...وقت گذشته و الا برات میگفتم:فرمود:"هاهنا مسفک دمائنا..."همین جا خون های ما ریخته میشه..."و سبی نسائنا و ذبح اطفالنا..."نوبت رسید به پیاده کردن زینب...بنی هاشم کوچه باز کردند با چه عزت و احترامی عقیله بنی هاشم رو پیاده کردند...آی روزگار...حتی کسی اینجا سایه زینب رو ندیده...تاریخ نوشته تا کربلا احدی قامت زینب رو ندیده بود،چشمی نبود که زینب رو تا کربلا دیده باشه اما بعد کربلا ورق برگشت...یابن الحسن ببخش من رو...دیگه چشمی نبود که ناموس حسین رو ندیده باشه...حسین. @asharmadahiii
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ.... فریاد یا محمداه....حسین رسید به کربلا... وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ *ای کاش مثل فردا کربلا بودم...با رفقام جارو میکردم..آب میپاشیدم...همچین که قافلت از دور میرسید یه نگاهی به من میکردی،منم دست ادب به سینم میگذاشتم،صدا میزدم: اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ* گر سوخته است بال و پرت فابک للحسین افتاده داغ بر جگرت، فابک للحسین *اگه قراره حسین جان بگی یه حسین جان بگو صدات برسه کربلا،یعنی آقا منم هستم رو منم حساب کن،بدم ولی دوست دارم...حسین جان...حسین جان...امشب میخوایم به وصیت امام رضا عمل کنیم...ای کاش الان کربلا بودم...* شب های جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه آید به دشت کربلا2 گوید حسین من چه شد... نور دوعین من چه شد...2 *مثل فردا چه خبره؟* یه دختری رو محملا،خواب اسیری میبینه خواب میبینه رو صورتش،گرد یتیمی میشینه حسین... رباب لالایی میخونه....الهی اصغر نمیره *اشک قطره ایه که ما رو به دریای رحمت وصل میکنه...اشک چیزیه که پاکمون کنه،چون باطنا وصل به کر میشیم * این اشک رهایت از دل خاک کند بالت بدهد راهی افلاک کند تو اشک غم حسین را پاک نکن بگذار که این اشک تو را پاک کند... حسین جان... *امام رضا فرمود:یابن شبیب محرم همون ماهیه که اهل جاهلیت حرمتش رو نگه میداشتند" فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا" اما این مردم حرمتش رو نگه نداشتند،حرمت پیغمبر رو نگه نداشتند" لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ" بچه هاشو تو همین ماه محرم کشتند" وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ" زنانش رو به اسیری بردن،بارو بنه اش رو غارت کردند..اینجای روایت امام رضا فرمود" فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً" خدا نبخشدشون... یابن شبیب حالا میخوام یه چیزی بهت بگم حواست باشه.به همه حسینیا تا قیامت برسون." یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ " اگه خواستی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن" فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْش"من نمیگم کبش معنیش چیه...من نمیگم مردم جاهلیت قوچ رو چطور سر میبریدند...اما تو اینطور بشنو:ای پسر شبیب اون طوری که سر گوسفند رو جدا میکنند...شب گریه هست...روز اول محرمه،باید اشک گرفت...باید به امام زمان اقتدا کرد که فرمود" فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً"صبح وشب برات گریه میکنم" وَ لَاَبکَینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً"اگر اشکم خشک بشه خون گریه میکنم.* بگذار ما به جای تو گرییم بر حسین تبدیل تا که به خون نشود اشک های تو *یا صاحب الزمان* تا هم رکاب قافله ی نینوا شویم در ابتدای هر سفرت فابک للحسین... *فردا میرسه کربلا...فردا زینب با احترام پیاده میشه.خدا رحمت کنه حاج آقامجتبی تهرانی رو.میفرمود:وقتی زینب از مدینه میخواست حرکت کنه همچین که به دهلیز خانه رسید مردم آمدند بدرقه کنند،ابالفضل آمد درون منزل،شمشیر رو کشید،صدا زد: "ایهاالناس!غضوا ابصارکم"چشماتونو ببندید...(بعضیا فهمیدند...) " و قطعوا رئوسکم..."سرهاتونو پایین بیندازید...دختر علی میخواد سوار بشه...این مرد خدا میفرمود:مردم برگشتند سمت دیوار،سراشونو پایین انداختند...مثله فرداییم با احترام پیاده شد،یکی براش رکاب گرفت...یکی زیر بغلای عمه رو گرفت...* وقتی در آستانه ی پاییز برگ ریز2 گل ریخته ست دور و برت فابک للحسین... *مردم من منا بودم...این جنازه ها رو به بدبختی جمع کردند...5000 یاس سفید پرپر شد...این بدنا بالاخره جمع شد...اما منای کربلا رو میدونید چه خبر بود؟! بین این همه مصیبت چیزی نمونده بود زین العابدین جون بده...یه وقت صدا زد:عمه مگه اینا ما رو مسلمون نمیدونند؟بدنای نحس خودشون رو...چی گفت؟!* وقتی در آستانه ی پاییز برگ ریز گل ریخته ست دور و برت فابک للحسین... *فردا با کمک عمو پیاده شدند،با کمک برادرا پیاده شدند،اما روز یازدهم ....وقتی بدن ها رو دیدندمثل برگ خزون می افتادند...روز اربعین هم وقتی رسیدند کربلا مثل برگ خزون می افتادند. @asharmadahiii
یه دفعه اسب از حرکت ایستاد؛ابی عبدالله اسب رو عوض کرد؛دومین مرکب حرکت نکرد،هفت الی هشت مرکب عوض کرد ابی عبدالله؛تک تک مرکب ها از حرکت ایستادند،باید با تشریفات وارد صحرای کربلا بشه،همه متعجبند؛دل عباس به شور افتاد،حضرت به بعضی اصحاب فرمودند کسی هست واقف به این سرزمین باشه،پیرمردی را آوردند،حضرت فرمودند:نام این سرزمین چیه؟آقاجان غاضریه،نام دیگر؟قادسیه،نام دیگر؟طف، نام دیگر؟نینوا، گفت و گفت و گفت حضرت فرمودند: اسم دیگری هم داره؟عرض کرد آقاجان نام دیگری هم داره،به این سرزمین کربلا میگن،یه دفعه پسر علی وفاطمه متغیر شد؛در محضر ربوبیت دست به دعا بلند کرد"اعوذ بالله من الکرب والبلاء"وقتی این جمله رو گفت یه نگاهی کرد به کاشف الکرب عن وجه الحسین با اینکه با ورود به کربلا دل میگیره اما با نظر به روی عباس دلش باز شد،فرمود:داداشم بگو خیمه ها رو همینجا برپا کنند؛ناقه ها رو بخوابونند" خیمه ها افراشته شد،ناقه ها خوابانده شد،وقت اجلال نزول علیا مخدره زینب آمد؛دو گروه از جوانان بنی هاشم صف بستند در جلو و عقب ناقه که چشم اصحاب به سایه ی زینبم نیفته،بین این ها گمون کنم علی اکبر ناقه ی بی بی رو خوابونده؛قمر منیر بنی هاشم،بطل العرب و العجم با آن قد رشید زانو زد مقابل کجاوه،پرده ی محمل کنار رفت،مگه عباس جرات داره با اینکه محرم زینبه به صورت زینب نگاه کنه؟عباس آموخته ی مکتب ادب ام البنین است؛تو چشم حسینم نگاه نمیکنه؛حسین و زینب عاشق خضوع و خشوع و ادب عباسند،همه ی هاشمیون زیبان اما بین این ستاره ها ماه،ابالفضله،دلم میخواد بگم:یاد اون دری تو کربلا افتادم که وقتی میخوای وارد حرم ابالفضل بشی اون بالا نوشته" السلام علیک یا قمرالعشیرة" زیبایی ابالفضل هم به صورت است هم به سیرت،راویان نوشتند چنان به پیشانیشان جای مهر بود از سجده های طولانی و مکرر که همگان مبهوت میشدند،امیر فرزانه ی لشگر حسین زانو زده حالا زینب معطل میکنه،بلکه عباس سر بلند کنه اما این خداوندگار ادب و حیا روش نمیشه سر بلند کنه؛به عقیده ی من وقتی زینب این دو صف رو دید وقتی بین این دو صف این شیر نشسته رو دید به گمان من گفت:" ماشاء الله لا قوة الا بالله" این جور وقتا زن ها میگن:الهی داغتو نبینم،نمیدونم ابالفضل دستشو گرفت یا علی اکبر همچین که عباس دستشو گرفت یه نگاه به دست عباس کرد؛پا گذاشت رو زمین کربلا برقی سراسر وجودش رو گرفت عباس دلواپس شد،علی اکبر دلواپس شد،زیر بغل های زینبو گرفتند،رشید بود آری علیا مخدره زینب،ولی زن ها از پنجاه سالگی به بعد تکیشون به پسران و محارمشونه،محارم زیر بغلهای زینبو گرفتند؛رفت تو خیمه،اصحاب رفتند پای سخنرانی و خطبه ی سیدالشهدا نشستند،یه وقت دیدند بچه های زینب دویدند دایی جان حال مادر دگرگونه،ابی عبدالله اومد تو خیمه دید زینب ایستاده؛عرض کرد داداش اینجا کجاست؟شروع کرد گفتن؛اینجا همونجاست که پای بستر مادرمون،مادر برات گفت؛بابام برات گفت؛پیغمبر و برادرم گفتن،حرفایی که خواهر و برادر زدند بماند،اما این حرفا رو یه بار دیگه شب عاشورا زدند. زینب وارد کربلا شد با این تشریفات وارد کربلا شد اما یه روز خواستند زینبو ببرند...اخه زینب روز یازدهم دید دارن مابقی خیمه ها رو میسوزونند،زن ها رو به ردیف، ستونی از اسرا درست کردند،گمون کنم جلودار زینبه... @asharmadahiii
از خدا هر وقت که اذن محرم خواستم پیشتر از آن ظهورت را دمادم خواستم هر زمان هم رخصت سینه زدن می خواستم پشت بندش دیده ای از اشک زمزم خواستم خواستم در این عزاداری بساطی جور را تا که خرج تو شوم رزقی فراهم خواستم صبح گریه می کنی تا شب، و شب تا صبح را گریه کردن را شبیه تو دمادم خواستم وقتی از آقا امام زمان(عج) در عالم رؤیا سئوال كرد برا كدوم روضه فرمودید چشمام مرتب گریانند،اگه اشك چشمم تموم شه خون گریه می كنم؟ آیا روضه ی جد غریبتون حسین بود؟ فرمود:اگه جدَّم هم بود با من برای این روضه گریه می كرد.آیا روضه ی عمو جانت قمر بنی هاشم بود؟فرمود: اگه عموم هم بود با من گریه می كرد. روضه ی علی اكبر و قاسم؟نه..آقا پس اون كدوم روضه است؟ فرمود:من برای روضه ی عمه جانم زینب ،برای مظلومیت عمه جانم زینب،برای اسیری رفتن عمه جانم زینب تا عزاداران جدت را بگریانم ز تو روضه و شعر و گریز و نوحه و دَم خواستم چون شهیدان در رکاب تو شهادت را ولی روی دامان تو در خط مقدم خواستم كجایند اونایی كه با اخلاص برای عمه جان امام زمان اشك می ریختند؟ تو عزاداری و در این روزها غرق غمی از سر شرمندگی بوده اگر کم خواستم آقا جان كم خواستم از شما،اما این یكی رو التماستون هم می كنم: تا که امضای تو زینت بخش طومارم شود غیر اشک و ناله از تو کربلا هم خواستم كربلا،كربلا....هر كی دلش دنبال قافله ی حضرت زینب سلام الله علیهاست بگه:كربلا،كربلا..... این دل تنگم غصه ها دارد گویآ میل كربلا دارد كربلا كربلا..... می روم بینم در كجا زینب شكوه از شمر بی حیا دارد *** ز راه خسته ای از التهاب می لرزید تمام ِ عاطفه زیـر ِ نقـاب می لرزید ستاره رنگ پریده سراغ ِ ماه گرفت ز ترس و دلهره­ی بی حساب می لرزید گلابِ اشك رویِ گونه هایِ معصومی كه پوست پوست شد از آفتاب می لرزید تا حالا كه سوار برمحمل ها بودند،سایه ی عمو رو سرشون بود،سایه ی داداش علی اكبر رو سرشون بود،حالا كه دارند از مركب ها پیاده میشند،امشب صورت ها سوخته،پوست پوست شده. ای وای از بعد از این چه می كنند بچه ها؟ هر كار كردند مركب تكون نخورد: گرفته بود زمین پایِ ذوالجناح انگار ز شرم ِ هِی شدن و اجتناب می لرزید هر آنچه بیشتر از نام ِ این زمین می گفت چه بیشتر دلی از هر جواب می لرزید كجاست این سرزمین؟این جا رو غاضریه میگند،این جا رو نینوا هم میگند.آقا اباعبدالله فرمود:آیا اسم دیگه ای هم داره؟یه وقت یه پیرمردی گفت:آقاجان،بله، این جا رو كرببلا هم میگند. تا گفت:كرببلا. یه وقت دیدند زینب یه آهی كشید،صدا زد وای دلم،حسین جان،این چه سرزمینی است؟یه مرتبه ابی عبدالله صدا زد: اَعوذُ بالله مِنَ الْکَربِ وَالْبَلا كشید چادرِ عصمت عقیله بر صورت ز گریه شانه­ی او در حجاب می لرزید یه نگاه ابی عبدالله كرد،عباسم چرا معطلی؟ خواهرت رو با احترام پیاده كن،جوانهای بنی هاشم صف كشیدند،جلوتر از همه قمر بنی هاشم،پاهاشو ركاب قرار داد،سیدتی و مولاتی،پای عباس ركاب شد به خیر گذشت، ز محمل پیاده اش كردند عجیب پاش ولی بر ركاب می لرزید نشست سایه و گهواره را تكان می داد ز برقِ تیرِ سه شعبه رباب(س) می لرزید ز رسمِ تازه­ی مهمان نوازیِ كوفه هنوز شكرِ خدا مشكِ آب می لرزید وزید گرد و غباری كه بویِ هجران داشت نگاهِ ابریِ زینب(س) هوای باران داشت گفت:داداشم،عزیز دلم،این چه سرزمینی است قربونت برم؟ بگو اكبر ببندد محمل من كه این صحرا نموده خون دل من اَمون از دل زینب،وای از دل زینب گفت:گریه نكن عزیز دلم،این وعده ی حتمی خداست،جدم رسول خدا رو در عالم رؤیا دیدم اینجارو بهم نشون داده،زینب جان یاد خاطره ای افتادم برات بگم:از جنگ صفین برمی گشتیم،رسیدیم توی این سرزمین یه چند لحظه بابام امیرالمؤمنین سرش رو گذاشت روی شونه ی داداش حسنم،یه چند لحظه ای خوابید،یه مرتبه دیدم بابام از خواب بیدار شد،شروع كرد گریه كردن،داداشم می گفت:باباجونم چی شده؟چرا اینقدر بی تاب شدی بابا؟فرمود: الان توی این سرزمین دیدم دریایی از خون ِ،حسینم توی این دریا داره دست و پا میزنه، هرچی میگه: یكی كمكم كنه، كسی به دادش نمی رسه *** گفت حسین(ع)جان چقدر لشكر ِ مستِ غرور می آید؟ برایِ بستن ِ راهِ عبور می آید! كتابِ خاطره های دلِ صبورم را شرارِ تیغ برایِ مُرور می آید پی گرفتنت از زندگی ِ شیرینم سپاهِ حرمله با چشم ِ شور می آید تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت داداش من كه یادم نرفته،تو همین كوفه،وقتی خشك سالی اومده بود،اومدند دورت رو گرفتند،گفتند: حسین جان بابات علی گفته بیاییم پیش تو،تو دعا كنی خدا باران رحمتش رو بفرسته، حسین جان یادته تا دستت رو بالا آوردی،اصلاً خدا نگذاشت معطل بشی،چنان باران رحمتی تو این شهر فرستاد،سابقه نداشت حسین،یاد
ته حسین اومدند دورت حلقه زدند،گفتند:حسین جان ان شاءالله یه روز برات تلافی می كنیم، حالا موقشه تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت كمان و تیر به حدِّ وَفور می آید میخوای ناله بزنی برای این ناله بزن: دلم برای گلویِ تو غرق ِ آشوب است ز بسكه نیزه­ی پهن و قَطور می آید به چنگِ مسلخ ِ این دشت چند خورجین سنگ به قصدِ كشتن ِ آیاتِ نور می آید ابی عبدالله از همین روز اول سفارش كرد،زینب جان: نكنه بی صبری كنی،نكنه یه وقت موهاتون بر اثر عزاداری در برابر نامحرم مشخص بشه، حالا زینب داره یه روزهایی رو می بینه،گفت: گُل و خوش آمدِشان پیشكش، چرا دیگر؟ برایِ بردنِ معجر به زور می آید رقیه­ی تو دلش آب می شود از ترس صدایِ شیهه و سُمِّ سُتور می آید صدایِ مادر ِ پهلو شكسته از حالا ز سمتِ كوفه ز كُنج ِ تنور می آید شاعر:علیرضا شریف حسین....... با چه عزت و جلالی عمه ی سادات رو پیاده كردند، اما این عزت و جلال چقدر زود تموم شد،چیزی نگذشت اومد كنار گودال،نشست روی خاك،صدا زد آی غیرت الله،پاشو ببین ناموست رو دارند می برند،یكی بیاد به داد زینب برسه....حسین... اشكاتو روی دست بگیر،موقع اجابت دعاست، اللهم عجل لولیك الفرج. @asharmadahiii
بار بگشایید ای یاران که اینجا کربلاست کربلایی کز ازل خاکش معطر با بلاست حاجیا را کعبه گل گر طواف دل بود عاشقان را کعبه ی دل خاک این منزل بود خاک پاکش لوح محفوظ تمام رنج هاست رنج را باید تحمل چون کلید گنج هاست این زمین آینه دار جنگ آب و آبروست هر که گردد تشنه تر شهد بلایش در سبوست سفره مهمان سرایش خالی از برگ و نواست برگ برگ نخل هایش تشنه خون خداست جز عطش ما را در اینجا ساقی میخانه نیست تشنگی را جز شراب مرگ در پیمانه نیست. @asharmadahiii