✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_دوم
💠 بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونوادهات فرق داشتی و بهخاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگیات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانوادهام را در محضر و سر سفره #عقد با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای #سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست.
از سکوتم فهمیده بود در #مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت :«#مبارزه یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم.
💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شبنشینی #عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.
در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی #بنزین حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده #مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«میخوای چیکار کنی؟»
💠 دو شیشه بنزین و #فندک و مردی که با همه زیبایی و #عاشقیاش دلم را میترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشههای دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»
بوی تند بنزین روانیام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا میگفتم اونروزها بچه بازی میکردیم؟»
💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از #تونس و #مصر و #لیبی و #یمن و #بحرین و #سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را میترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد :«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! #بن_علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! #حُسنی_مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز #ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار #قذافی هم دیگه تمومه!»
💠 و میدانستم برای سرنگونی #بشّار_اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا #آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه میخوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به #ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!»
💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و #عاشقانه تمنا کرد :«من میخوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟»
نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده میشد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانهای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درسمون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته #کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟»
💠 به هوای #عشق سعد از همه بریده بودم و او هم میخواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
برای برآورده شدن
هر حاجتی این ذکر ها را بگویید
❤️ رفع بیکاری : 360 مرتبه یا الله
❤️ طلب فرزند شدن : 360 مرتبه توحید
❤️ ادای قرض : 360 مرتبه انا انزلنا
❤️ وسعت رزق : 360 مرتبه انا انزلنا
❤️ طلبکار : 360 مرتبه یا حی و یا قیوم
❤️ رفع تهمت : 360 مرتبه یا الله اعلم
❤️ بیرون آمدن از خانه : توکلت علی الله
❤️ خانه دار شدن : 360 مرتبه یا کریم و یا رب
❤️ پیدا شدن اشیاء گمشده : 360 مرتبه نورالله ناظر
❤️ رفع اضطراب : 360 مرتبه لا حول ولا قوه الا بالله
❤️ برکت غذا و پول : 360 مرتبه الذی احسن الحسنی
❤️ ازدواج جوانان : 360 مرتبه یا رئوف و یا رحیم
❤️ رفع فقر : 360 مرتبه انا انزلنا
❤️ شیرین شدن زندگی : 360 مرتبه یا عزیز زهرا
❤️ شفای مریض : 360 مرتبه یا من اسمه دواء و ذکره شفا
❤️ کارگشایی :7 مرتبه آیت الکرسی، توحید، مزمل ،صلوات
❤️ رفع وسوسه : 360 مرتبه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
❤️ به راه راست آمدن جوانان : 360 مرتبه ایاک
نعبد و ایاک نستعین
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃🌹
🌹🍃
🍃
🌹
💯#انگیزشی
🔵🔴فوائد حفظ قرآن
✔همنشینی با فرشتگان
✔غنا و بی نیازی
✔موجب آمرزش گناهان
✔نجات از عذاب الهی
✔قبولی شفاعت
✔آبادی و احیاء قلب
✔انس با قرآن و تلاوت آن موجب احیاء
و شادابی دل می شود
✔بالاترین درجات در بهشت
✔نجات از تنهایی
✔درون زمره بزرگان و بهترین افراد
جامعه
✔دریافت پاداش پیامبران
✔سرشناسان اهل بهشت
✔باعث احاطه رحمت الهی و پوشش
نور خداوند
✔فراگیری عملی همه مهارتهای تلاوت
قرآن
✔ایجاد فضای قرآنی در میان جامعه و
جوانان
✔الفت همیشگی با قرآن همانند نماز
✔پر بار کردن اوقات فراغت
✔جایگزین کردن نغمه های زیبای قرآن
به جای آهنگهای نا مطلوب
✔انس با صوت و رسم الخط قرآن
جهت رفع مشکل عدم فراگیری قرآن
در مدارس
✔ایجاد زمینه مناسب جهت آموزش
مفاهیم قرآن
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹 🆔️ @Keepers_quran
🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
📛❌📛نشر پست حداکثر
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱
🌱🌸
🌸🌱
🌱
🌸
💯#نکته
🔘آداب تلاوت قرآن:
🔸️طهارت و با وضو بودن
🔹️استعاذه
🔸️ترتیل
🔹️تزئین تلاوت با صدای نیکو
🔸️نگاه به صفحه قرآن
🔹️احترام گذاشتن به قرآن و برگه های
آن واجب و لازم است
🔸️سجود هنگام تلاوت و یا استماع آیات
سجده
🔹️خوشبو کردن و نظافت دهان با
مسواک
🔸️رو به قبله نشستن و پاها را جمع
کردن و تکیه نکردن به احترام قرآن
🔹️تلاوت با حزن
🔸️حضور قلب و توجه به قرآن و معانی
🔹️تفکر و تدبر در آیات الهی
🔸️صلوات بر پیامبر و دعا کردن قبل از
تلاوت قرآن، به ویژه دعاهایی که از
معصومین رسیده است
🔹️تلاوت قرآن همراه با ترجمه و معانی
آیات
🔸️استمرار قرائت قرآن در هرروز و تلاش
بر عمل به آیات قرآن
🔹️سکوت هنگام استماع آیات
🔸️قرار دادن قرآن در جایی بلند تر از
زمین(مثل رحل)
🔹️قرائت قرآن با کمال ادب و تواضع
🔸️تلاوت قرآن در مکانهای شایسته
(مانند: خانه و مسجد و حرم) و پرهیز
از مکانهای نامناسب (مانند: محل
رفت و آمد مردم)
🔹️قرائت قرآن با لحن و لهجه عربی
🔸️تمیز و پاکیزه نگهداشتن قرآن و قرار
دادن آن در جلد و جای مناسب
🔹️شرک موانع فهم قرآن
🔸️تخصیص(یعنی اینکه تلاوت کننده
مقصود هر خطاب قرآن را خود بداند)
🔹️تاثیر پذیری
🔸️ترقی(یعنی قاری هنگام تلاوت چند
اوج بگیرد و احساس تقرب به در گاه
خدا کند )
🔹️گفتن " صدق الله العلی العظیم " در
آخر تلاوت
🔸️قرائت دعاهای رسیده از پیشوایان
معصوم پس از پایان تلاوت
🌸
🌱
🌸🌱
🌱🌸 🆔️ @Keepers_quran
🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
📛❌📛نشر پست حداکثر
✔آموزش حفظ قرآن
#آموزش
#نکته
⌛️ معنای اسم سوره ها
👇 👇 👇
🌼1- فاتحه👈گشاينده
🌸2- بقره👈گاو ماده
🌼3- آل عمران👈خانواده حضرت عمران علیه السلام
🌸4- نساء👈زنان
🌼5- مائده👈سفره و خوان غذا
🌸6- انعام👈احشام و چهار پايان
🌼7- اعراف👈جائى است ميان بهشت و جهنم
🌸8- انفال👈منابع و ثروت هاى عمومى در طبيعت
🌼9- توبه👈بازگشت
🌸10- يونس👈نام يكى از پيامبران
🌼11- هود👈نام يكى از پيامبران
🌸12- يوسف👈نام يكى از پيامبران
🌼13- رعد👈غرش آسمان و ابر
🌸14- ابراهيم👈نام يكى از انبياء
🌼15- حجر👈نام سرزمين قوم ثمود
🌸16- نحل👈زنبور عسل
🌼17- اسراء👈حركت شبانه
🌸18- كهف👈غار
🌼19- مريم👈مادر حضرت عيسى
🌸20- طه👈رمزى است خطاب به پيامبر اسلام صلی الله علیه وسلم
🌼21- انبياء👈پيامبران
🌸22- حجّ👈قصد و آهنگ و نام يكى از عبادات اسلامى كه از فروع دين است
🌼23- مؤمنون👈ايمان آوردگان
🌸24- نور👈روشنایی و روشنی
🌼25- فرقان👈جدا كننده
🌸26- شعراء👈شاعران
🌼27- نمل👈مورچه
🌸28- قصص👈قصّه
🌼29- عنكبوت👈نوعی حشره
🌸30- روم👈نام كشورى است
🌼31- لقمان👈نام مردی حکیم که اصلش حبشی بوده و در روزگار داود می زیسته است
🌸32- سجده👈سجده كردن
🌼33- احزاب👈حزب ها و گروه ها
🌸34- سبا👈نام شهری که بلقیس دختر هدهاد در کشور یمن، پادشاه آن بود. او به عقد حضرت سلیمان علیه السلام در آمد
🌼35- فاطر👈شكافنده، پديد آورنده
🌸36- يس👈از حروف رمز قرآن و خطاب به پيامبر
🌼37- صافّات👈به صفّ كشيده ها
🌸38- ص👈از حروف مقطع رمز
🌼39- زمر👈جمع زمره: گروه ها و دسته ها
🌸40- مؤمن👈ايمان آورنده
🌼41- فصّلت👈بخش بخش و فصل فصل شده
🌸42- شورى👈مشورت و هم فكرى و نظر خواهى
🌼43- زخرف👈زينت و زيور
🌸44- دُخان👈دود
🌼45- جاثيه👈به زانو افتاده
🌸46- احقاف👈نام سرزمين قوم عاد در نزديكى يمن
🌼47- محمّد👈صلی الله عیله وسلم[نام پيامبر بزرگ اسلام
🌸48- فتح👈پيروزى
🌼49- حجرات👈حجره ها و اطاق ها
🌸50- ق👈از حروف رمز اوائل سوره ها
🌼51- ذاريات👈پراكنده كنندگان
🌸52- طور👈نام کوهی که حضرت موسی برای مناجات با خدا به آنجا رفت
🌼53- نجم👈ستاره
🌸54- قمر👈ماه
🌼55- رحمن👈بخشنده
🌸56- واقعه👈پيش آمد، حادثه
🌼57- حديد👈آهن
🌸58- مجادله👈گفت و گو و جَدَل
🌼59- حشر👈بيرون آمدن، بر انگيخته شدن
🌸60- ممتحنه👈زن امتحان شده
🌼61- صفّ👈رديف و صفّ
🌸62- جمعه👈یکی ازایام هفته
🌼63- منافقون👈دو چهره ها
🌸64- تغابن👈گول خوردگى و حسرت و خسران
🌼65- طلاق👈رها ساختن و طلاق دادن زن
🌸66- تحريم👈حرام و ممنوع ساختن
🌼67- ملك👈فرمانروائى
🌸68- قلم👈وسیله نوشتن
🌼69- حاقّه👈آن چه سزاوار و مسلم و حقّ است
🌸70- معارج 👈نردبان ها، رتبه هاى بالا برنده
🌼71- نوح👈از پيامبران بزرگ
🌸72- جن👈موجودى نامرئى با ويژگيهائى عجيب
🌼73- مزمّل👈گليم به خود پيچيده
🌸74- مدثّر👈جامه به خود پيچيده
🌼75- قيامت👈برخاستن
🌸76- دهر👈روزگار، دوران
🌼77- مرسلات👈فرستاده شده ها
🌸78- نبا👈خبر
🌼79- نازعات👈آنها كه از روى قوت مى كشند
🌸80- عبس👈چهره در هم كشيد
🌼81- تكوير👈 هم پيچيده شدن
🌸82- انفطار👈شكافته شدن
🌼83- مطففين👈كم فروشان
🌸84- انشقاق👈دو شقه شدن و شكاف برداشتن
🌼85- بروج👈برج ها
🌸86- طارق👈ستاره ظاهر شونده
🌼87- اعلى👈برتر
🌸88- غاشيه👈فرا گيرنده
🌼89- فجر👈سپيده دم
🌸90- بلد👈شهر
🌼91- شمس👈خورشيد
🌸92- ليل👈شب
🌼93- ضحى👈نور و روشنائى
🌸94- انشراح👈گشاده شدن، وسيع شدن
🌼95- تين👈انجير
🌸96- علق👈خون بسته، زالو، كرم
🌼97- قدر👈اندازه، سنجش، ارزش
🌸98- بيّنه👈دليل روشن و حجت آشكار
🌼99- زلزال👈لرزش و زلزله
🌸100- العاديات 👈دوندگان
🌼101- قارعه👈كوبنده
🌸102- تكاثر👈افتخار به زيادى ثروت و عزّت
🌼103- عصر👈زمان، بعد از ظهر، فشار و ...
🌸104- همزه👈عيب جو و طعنه زن
🌼105- فيل👈نوعی حیوان
🌸106- ايلاف👈الفت دادن
🌼107- ماعون👈ظرف غذا
🌸108- كوثر👈خير فراوان
🌼109- كافرون👈كافرها
🌸110- نصر👈يارى
🌼111- تبّت👈شكسته باد
🌸112- اخلاص 👈خالص كردن
🌼113- فلق 👈صبح
🌸114- ناس👈مردم
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸@Keepers_quran
📛❌📛نشر پست حداکثر
چگونگی حفظ و فواید حفظ قران و آموزش چگونگی حفظ کردن آیات قرآن و تثبیت قرآن و مرور کردن محفوظات در ابتدا کانال هست
✔آموزش حفظ قرآن
🕒#نکته
🔴الگوهای موفق
نمونهها و الگوهای موفق تأثیر فوقالعادهای بر انگیزه ما دارند. همه ما به الگوهایی نیاز داریم تا مواقعی که با دشواریها و مشکلات مواجه شدیم به آنها نگاه کنیم و از شخصیت و زندگیشان الهام بگیریم. افراد موفقی را پیدا کنید که الهامبخش شما باشند، کسانی که انگیزهبخش شما برای مبارزه، ماندن در مسیر موفقیت و رسیدن به اهداف و آرزوهایتان باشند. خود را با افراد موفقی احاطه کنید که زمانی در جایگاه کنونی شما بودند، اما با سعی و تلاش توانستهاند به موفقیت برسند.
🆔 @Keepers_quran
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📛❌📛نشر پست حداکثر
4_5992501099100112449.mp3
1.05M
🎧 حتماگوش کنید👆
💥قبل از شروع #شب_قدر بنویس میخای به خدا چی بگی و قشنگ فکر کن که به خدا چی بگی...
✅ همۀ بدیهایت را به خدا بگو...
✴️وقتی بدیهات رو بگی،خدا برای تکتکش کمکات خواهدکرد،چون...
💠 #استاد_پناهیان
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@Keepers_quran
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
4_5798726446880917372.mp3
5.83M
🥀🖤| خبر چه سنگینه...
🎤| سید رضا نریمانی
#شب_قدر✨
#مداحی_تایم🎙
↷☁️🌙''✿°.
🗓حدیث_روز
✅ امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
🔻 اگر کسى سخنى را بر ضد مۆمنى نقل کند و قصدش از آن ، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج مى کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ ولى شیطان هم او را نمى پذیرد!
📚 الکافی ج2 ص 358
@Keepers_quran
نشر حداکثر
⚡️🌈⚡️🌈⚡️🌈⚡️🌈⚡️🌈⚡️
✨ معمای قرآنی؛
🌝 هرکی میتونه جواب بده
اسم سوره های قرانی به شکل عکس اومده
لطفا باهوشا جواب بدن مثلا شماره 6 سوره
بقره بقیش رو جواب بدین
1- ☀
2- 🐄🐏🐐🐃
3- 🐝
4- 👹👻
5- 👩👵👧👸
6- 🐄
7- ✏📝
8- ⚡☁
9- 👑
10- 🐘
11- 🌃
12- 🏆🎡💎💍💰🎷🎸🍷🚘
13-🐜
14- 🍵🍝🍛🍜🍲🍮
15- ⭐
16- 🌕
17- 👤
18- 🌄
19- 👥👥👥
20- 🔩🔧
شماره 12 و20 خیلی سخته هرکی جواب بده نابغه است 👌
#سرگرمی حلال
ایدی برای ارسال جواب
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سوم
💠 دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از #سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!»
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!»
💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچهها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این #مبارزه تو هم کنارم باشی!»
سقوط #بشّار_اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام که همان اندک #عدالتخواهیام را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از #تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه #اردن بودیم.
💠 از فرودگاه اردن تا مرز #سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان #درعا است و خیال میکردم بههوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان #جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از #آشوب شهر لذت میبرد.
💠 در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!»
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟»
💠 بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و #اعتراض کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمیتوانستم اینهمه خودسریاش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!»
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش میزنن و آدم میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟»
💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی #محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانههایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!» و هنوز #عاشقانهاش به آخر نرسیده، در خانه باز شد.
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بیقوارهتر میکرد. شال و پیراهنی #عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!»
💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم و نمیفهمیدم چرا هنوز #محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم.
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :«#ایرانی هستی؟»
💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خندهای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً #رافضی هستی، نه؟»
و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی #شمشیر پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه میگوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
تعویق زمان پانزدهمین آزمون اعطای مدرک به حافظان قرآن
https://iqna.ir/fa/news/3898935/%D8%AA%D8%B9%D9%88%DB%8C%D9%82-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D9%86%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%A7%D8%B9%D8%B7%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AF%D8%B1%DA%A9-%D8%A8%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهارم
💠 انگار گناه #ایرانی و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمیشد که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد :«من قبلاً با ولید حرف زدم!» و او با لحنی چندشآور پرخاش کرد :«هر وقت این #رافضی رو طلاق دادی، برگرد!»
در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر میشد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین میکوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین اولین قدم، از #مبارزه پشیمان شده بودم که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید.
💠 سعد زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام #نوروز آواره اینجا شدهایم که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم :«این ولید کیه که تو به امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمیبری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟»
صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا مقصر میدانست که بهجای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد :«چون ولید بهش گفته بود زن من ایرانیه، فهمید #شیعه هستی! اینام وهابی هستن و شیعه رو #کافر میدونن!»
💠 از روز نخست میدانستم سعد #سُنی است، او هم از #تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند #مذهبمان نبودیم و تنها برای آزادی و انسانیت مبارزه میکردیم.
حالا باور نمیکردم وقتی برای آزادی #سوریه به این کشور آمدهام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرتزده پرسیدم :«تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار میکنی؟» و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگیام را به تمسخر گرفت :«ما با اینا همکاری نمیکنیم! ما فقط از این احمقها استفاده میکنیم!»
💠 همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز #مستانه خندید و گفت :«همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!»
سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد :«فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی میتونیم حکومت #بشار_اسد رو به زانو دربیاریم!»
💠 او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شبهایی که خانه نوعروسانهام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم و او فقط در شبکههای #العریبه و #الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده که دیگر این #جنگ بود، نه مبارزه!
ترسیده بودم، از نگاه مرد #وهابی که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم :«بیا برگردیم سعد! من میترسم!»
در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانهام صورتش از عرق پُر شده و نمیخواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای #عشقش هم که شده برمیگشت.
از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریههایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد.
💠 قدمهایم را دنبالش میکشیدم و هنوز سوالم بیپاسخ مانده بود که #معصومانه پرسیدم :«چرا نمیریم خونه خودتون؟» به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :«خونواده من #حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید میاومدیم #درعا!»
باورم نمیشد مردی که #عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :«امشب میریم مسجد #العُمَری میمونیم تا صبح!» دیگر در نگاهش ردّی از #محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید :«من میخوام برگردم!»
💠 چند قدم بینمان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد.
طعم گرم #خون را در دهانم حس میکردم و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای #تیراندازی را میشنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم.
💠 سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانهام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین میرفت و #گلوله طوری شانهام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
۱ شمس
۲انعام
۳نحل
۴جن
۵نسا
۶بقره
۷قلم
۸رعد
۹ملک
۱۰فیل
۱۱لیل
۱۲تکاثر
۱۳نمل
۱۴مائده
۱۵نجم
۱۶قمر
۱۷مومن
۱۸فجر
۱۹ناس
۲۰حدید
اینم جواب معمای دیشب ☺️
نعمت حفظ و سلب توفیق.mp3
10.78M
خادم الشهدا
سلام رفَـــقا
التماس دعا....
😭😭😭😭😭
ماروازدعای خیرتون فراموش نکنیدها...
الان دلامون بیشترازهرسال شکسته ترشده تواین وضعیت که حسینیه ها مساجد حرم اهل بیت بسته است😭😭😭دعایمان برای همدیگرزودتراجابت میشود
#امام_علی
@Keepers_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: اگر امیرالمومنین با معاویه صلح میکرد، ممکن بود در ظاهر به شهادت نرسد، اما از اسلام چه چیز باقی میماند⁉️
#امام_علی
🖤💚🖤💚🖤💚🖤💚
@Keepers_quran
🖤💚🖤💚🖤💚🖤💚