❣ #سلام_امام_زمانم❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ..
💢سلام بر تو ای مولایی که دل های گمکرده راه را به سوی #خدا می خوانی!
و راهیافتگان💫 را در مسیر خدایی شدن، #می_پرورانی...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
👈 یا رب العالمین
ذکر روز شنبه(100 مرتبه)
روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
@Keepers_quran
❣ #سلام_امام_زمانم❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ..
💢سلام بر تو ای مولایی که دل های گمکرده راه را به سوی #خدا می خوانی!
و راهیافتگان💫 را در مسیر خدایی شدن، #می_پرورانی...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
👈 یا رب العالمین
ذکر روز شنبه(100 مرتبه)
روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
@Keepers_quran
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_دهم
💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!»
از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام #وحشت در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد :«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!»
💠 مات چشمانش شده و میدیدم دوباره از نگاهش #شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتیبیوتیک گرفتم که تا #تهران همراهتون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت.
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم #دمشق. تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشکهایم به دلش مانده بود و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد :«من تو فرودگاه میمونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید #خدا همه چی به خیر میگذره!»
💠 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت #سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به #اهل_سنت نداشت! این #وهابیها حتی ما سُنیها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!»
از آیینه دیدم #قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید. او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید.
💠 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جادهایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!»
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانهاش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم.
💠 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد، دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!»
تمام بدنم از #ترس میلرزید و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟»
💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینهاش شکست و ردّ #خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه #مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید.
💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمیدید من از #وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه میدیدم باورم نمیشد که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!» و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانهام از درد آتش گرفت و او دیوانهوار نعره کشید :«تو نمیفهمی این بیپدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
⚫️ #تلنگرانه ✨
⚠️این روزها توی این #دنیای_مجازی همه دغدغه شون این شده که #like بیشتری بگیرن😏 و #fallower های بیشتری داشته باشن😳 و کسی #block شون نکنه❌
❔ی سوال برام پیش اومده?
⚠️توی دنیای واقعی مون آیا تا حالا #like خدا برامون اولویت داشته❓❕🤔
تاحالا از ترس اینکه خدا #block مون کنه،از #گناه دست کشیدیم⁉️😞
تاحالا #follower هامون رو از فیلتر #نگاه_خدا رد کردیم🤔❓
💔خدایی،خدامون خیلی #غریبه😔
📛دوره زمونه ی ما دوره ای شده ک آدم ها توی خیالات و پُست های خودشون #انسانیت و #ایمان دارند👌🏻
ولی در عمل ,,,,,متاسفانه نه😔
📛وقتش نیست پامونو از این فضای غیرحقیقی بیرون بکشیم
و ب دنیای واقعی برگردیم
📛شاید ته زندگی مون یکی #block مون کرده باشه
یکی مثل #خدا...😭
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
@Keepers_quran
حفظ قران کریم( عاملان وحافظان قران)
✨ خنده بر لب میزنم تا کس نداند رازمن ورنه این دنیا ک ما دیدیم خندیدن نداشت....💔 #صائب#تبریزی #دلنو
💚💚💚
تو که نمی دانی !
شاید #خــــــدا بعد ازاین,
وضع تازه ای رقم بزند :)
{خدایا،خودت بساز...خودت بسازی قشنگتره ....
#دلنوشت
💚💚💚
.
#استاد پناهیان:
#تنهایی خودمان را با #خدا پر کنیم،
در تنهایی ها،
در رنج تنهایی ها
یک وقت از خدا نبرّیم! (:
تنهایی فلسفه اش این است که بگوییم
« الهی من لی غیرک »🌸
اگر کسی از تنهایی تبدیل شد
به یک آدم بد خلق،
یعنی تنهاییش را با خدا پر نکرده
@Keepers_quran
میگُفت:
همیشـہ تویِ #عبـادت
متوجـہ باش . . . !
#خدا
عاشـق مےخواد💕
نـہ مشترےِ بهـشت :)
•|خدآ #عاشـق می خواهد
#تلنگر
@Keepers_quran
✅ 🔴 این روز ها #خانم های زیادی رو می بینیم که #ماسک زدن، نه کسی از گرما گله میکنه، نه میگه برام محدودیت میاره و نه میگن زشتمون کرده، اگه کسی هم ماسک نزنه نمیگن آزاده و بدن خودشه😐 و باید به انتخابش احترام گذاشت بلکه میگن :
بی فرهنگه و داره سلامت بقیه رو به خطر میندازه و دست آخر هم مجبور میشن برای اینجور افراد که به سلامت خودشون و بقیه اهمیت نمیدن #قانون وضع کنن، این شما رو یاد چیزی نمیندازه؟؟؟
🌺 قانون #حجاب هم مگه برای سلامت روحی فرد و جامعه از طرف خداوند وضع نشده؟ پس چرا تا این اندازه به #قانون_الهی حجاب حمله میشه؟ شاید اگه برای حرفهای #خداوند به اندازه دکتر ها ارزش قایل بودیم و به علم #خدا ایمان داشتیم که امرش برای #سلامت روح و جسممون مفیده، جور دیگه ای رفتار می کردیم..
ماسک زدن دقیقا مثل حجاب پوشیدنه.. بهترین تمثیل..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 رسانه باشید ⇩⇩⇩
@Keepers_quran
#مخاطب_خاص دلم .. !
آے تویے ڪه رفتهاے و رسیدهای..!
من #ماندهام تنهاے تنها .. !
با نوشتهاے از شما ..
و #بارے بر دوش!
لااقل گاهے نگاهی!
به خاطر #خدا ...
مے شود؟...😢😭
🆔 @Keepers_quran
💢قبل از شروع مراسم #عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است☺️ گفتم: چه آرزویی داری؟
💢در حالی که چشمان #مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقهای به من دارید💞 و به خوشبختی من می اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید
💢از این جمله تنم لرزید😔 چنین آرزویی برای یک #عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم🤲 ناچار قبول کردم
💢هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم🌷 و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم😢
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود
💢مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمیدانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همگی به فیض #شهادت نائل شدند🕊
🔰عروس نیز به جمع آسمانی شان پیوست(دیروز روز خاکسپاری همسر بزرگوار شهید تجلایی🌷 بود)
راوی: #همسر فاتح سوسنگرد (خانم نسیبه عبدالعلی زاده)
#شهید_علی_تجلایی
💓 #سبک_زندگی شهدا
🆔 @Keepers_quran
🔹همسرم سال ۱۳۸۱📆 عضو سپاه شده بود. اوایل در اصفهان و بعد تهران و کرمانشاه #خدمت میکرد. بعد از ازدواج💍 سالی سه بار به مأموریت یک هفتهای میرفت. تقریباً به #مأموریتهایش عادت کرده بودم.
🔸وقتی وارد #سپاه شد شخصیتش تغییر کرد. ایمانش بیشتر شد. میگفت: من همه چیز را مدیون سپاه هستم🙂 ائمه اطهار (ع) را بیشتر شناختم. همیشه #خدا را شکر میکرد و میگفت: حقوق و پولی💰 که از سپاه میگیرم پاکترین و حلالترین پول و لقمه است👌 شاید اگر شغل دیگری داشتم به #حلال بودن حقوقش اینقدر اطمینان نداشتم.
#شهید_ستار_عباسی
#سبک_زندگی شهدا
🆔 @Keepers_quran