eitaa logo
کتاب و کتابخوانی
43.9هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
712 ویدیو
1.3هزار فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/b38D.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
[ نجوای رود ] بریده ای🔹 از کتاب همه ‌جا تاریک بود و آسمان سیاه به نظر می‌رسید. بالای سرش را نگاه کرد. در میان آن‌ همه سیاهی و تاریکی، یک‌دفعه گلدسته‌های نورانی و طلایی حرم چشمانش را نوازش کرد. برای اولین بار بود که روبه‌روی حرم حضرت علی (ع) می‌ایستاد. یک‌مرتبه همه غم و غصه‌ها یادش رفت حتی خانواده‌اش. پاهایش روی زمین میخ‌کوب شده بود و قدرت حرکت نداشت. دستش را روی سینه گذاشت و خم شد و به حضرت سلام داد. بغضش ترکید، گریه امانش نمی‌داد. آهسته به‌طرف در ورودی به راه افتاد. از یک راهروی کوچک رد شد تا رسید مقابل ضریح؛ مانند کودکی که تازه پدرش را پیدا کرده ضریح را بغل کرد و می‌بوسید و می‌بویید. حرم کوچک بود اما زوارها زیاد و عجیب اینکه همه‌ جا می‌شدند. 📚 @ketab_Et
انسان ۲۵۰ ساله_ فصل هشتم.m4a
12.95M
•﷽• 📌دیگه وقت مطالعه است!📖 🔉فایل صوتی 🔖فصل هشتم 📖کتاب انسان ۲۵۰ ساله 🍃🌸بیانات مقام معظم رهبری دربارهٔ زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمهٔ معصومین (علیهم السلام)🌸🍃 📚 @ketab_Et
🌾 🌾قسمت برگشتم بیمارستان ….. باهام سرسنگین بود … غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار … حرف دیگه ای نمی زد … هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید … اولین چیزی که می پرسید این بود … – با هم دعواتون شده؟ …😳  _با هم قهر کردید؟ …😧 تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم …  چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد … و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست …  – واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه …😏 – از شخصی مثل شما هم بعیده … در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه …😏 – من چیزی رو که نمی بینم قبول نمیکنم …😌 – پس چطور انتظار دارید … من احساس شما رو قبول کنم؟… منم احساس شما رو نمی بینم …😏  آسانسور ایستاد …  این رو گفتم و رفتم بیرون …تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود … چنان بهم ریخته و عصبانی … 😡که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه … سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد … تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد … گوشیم زنگ زد …📲 دکتر دایسون بود … – دکتر حسینی … همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم…بیاید توی حیاط بیمارستان … رفتم توی حیاط …  خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد … بعد از سه روز … بدون هیچ مقدمه ای … – چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ … من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ … حتی اون شب … ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد … که فقط بهتون غذا بدم …  حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساس من … و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟ …😠 پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید …😒 ساکت که شد … چند لحظه صبر کردم … – احساس قابل دیدن نیست … درک کردنی و حس کردنیه… حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید … احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالات هورمونیه … غیر از اینه؟… شما که فقط به منطق اعتقاد دارید … چطور دم از احساس می زنید؟ … – اینها بهانه است دکتر حسینی … بهانه ای که باهاش … فقط از خرافات تون دفاع می کنید … کمی صدام رو بلند کردم … – نه دکتر دایسون … اگر خرافات بود … عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد … نزدیک به 2000 سال از میلاد مسیح می گذره … شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ … یا از مرگ انسانی جلوگیری کنید؟ … تا حالا چند نفر از بیمارها، زیر دست شما مردن؟ …  اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مردن… زنده نمی کنید؟ … اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون … زنده شون کنید … سکوت مطلقی بین ما حاکم شد …😒 نگاهش جور خاصی بود…حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره…آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم … – شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید …من ببینم … محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید … از من انتظار دارید … احساس شما رو از روی نشانه ها ببینم …  اما چشمم رو روی ببندم … شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟ … با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد … – زنده شدن مرده ها توسط مسیح … یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا …بیشتر نیست … همون طور که احساس من نسبت به شما کوچیک نبود …😒 چند لحظه مکث کرد … – چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم … حالا دیگه… من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ … اگر این حرف ها حقیقت داره … به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه …😏 با قاطعیت بهش نگاه کردم … – این من نبودم که تحقیرتون کردم … شما بودید … شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست … عصبانیت😠 توی صورتش موج می زد … می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد … اما باید حرفم رو تموم می کردم… – شما الان یه حس جدید دارید … حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش … احدی اون رو نمی بینه …بهش پشت می کنن … بهش توجه نمی کنن … رهاش می کنن… و براش اهمیت قائل نمیشن …  تاریخ پر از آدم هاییه که… 👈خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن … اما ببینن و باور کنن …👌 شما وجود خدا رو انکار می کنید …  اما خدا هرگز شما رو رها نکرده … سرتون داد نزده … با شما تندی نکرده … من منکر لطف و توجه شما نیستم … شما گفتید من رو دوست دارید …  اما وقتی … فقط و فقط یک بار ☝️بهتون گفتم… احساس شما رو نمی بینم … آشفته شدید و سرم داد زدید … خدا 👈هزاران برابر شما👉 بهم لطف کرده … چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ …😏 اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد … اما این، تازه آغاز ماجرا بود … اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد …  چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود … که به ندرت با هم مواجه می شدیم … ✍نویسنده: 📚 @ketab_Et
[ دختري به نام طاها ] 📙معرفی کتاب👇 «دختری به نام طاها» عنوان كتابي است كه به بهانه ي كنگره بزرگداشت ده هزار شهيد استان مازندران، در آذر ماه سال جاري به چاپ رسيده است. «علي اكبر خاوري نژاد» زندگي نامه ي شهيده ي نوجوان، سيد طاهره هاشمي را در قالب داستان به رشته ي تحرير در آورده است. داستان به روايت اول شخص (من راوي) نوشته شده و در روند نگارش با خيال پردازي نويسنده همراه شده و از قالب نگارش به سبك مستند خارج شده و در مجموع سعي بر شناسايي ابعاد مختلف شخصيت اين شهيده ي 14 ساله شده است. سيده طاهره هاشمي در يكم خرداد سال 1364 در روستاي شهيد آباد (شهر بانو محله) در يك خانواده مذهبي به دنيا آمد و در درگيري هاي خونين معاندين انقلاب اسلامي در هفتم بهمن سال 1360 در همان محل تولدش، به شهادت رسيد. قابل توجه است كه نويسنده به حوادث و اتفاقات منجر به انقلاب و بعد از آن در آن سالها نيز نگاه ويژه اي داشته و به خوبي از اين بستر براي عنوان كردن اين حوادث استفاده ي شايسته اي كرده است. 📚 @ketab_Et
[ محبوب من ] گزیده✂️کتاب زیبایی اشآن قدری بود که مشهور شده بود بین همه!😇 اسمش مصعب بود، جوان رشید زیبارو! پدر و مادرش هم مشهور بودند، چه به پولداری و چه به قدرت❗️ رفت و آمد جوان ها پیش پیامبر را می دید و گه گداری حرف هایی می شنید که از جنس حرف های قبلی و همیشگی نبود! از لذت دنیا همه جوره بهره مند بود، اما دل و جان مسلمانان را چنان آرام و پر انرژی می دید که خودش را به همان مقدار نا آرام! خودش خواست که کلام پیامبر را بشنود. خودش خواست که مسیرش را عوض کند.🌸🍃 مسلمان شدن مصعب یک ولوله ای انداخت بین همه؛ باید مقابلش سد می ساختند! 📚 @ketab_Et
Ta Khoda Rahi Nist 07.mp3
968.9K
🎧 گـوش کنیـد کتاب جـذاب و شنیـدنی👌 تا خدا راهی نیست "چهل حدیث قدسی" 📘اثر دکتر مهدی خدامیان 💥پارت هفتم 📚 @ketab_Et
[ متولد زندان ] 📗 معرفی کوتاه کتاب👇 این کتاب ماجرای یک نخبه‌ای ایرانی است که جذب یکی از سرویس‌های اطلاعاتی ـ جاسوسی شده و برای آن‌ها در چندین نوبت جاسوسی می‌کنند. این کتاب قصه فردی است که در دل تاریکی به روشنایی قدم می‌گذارد و پرورش پیدا می‌کند؛ ولی دوباره خودش با پای خودش وارد تاریکی می‌شود. 📖 قطعه‌ی کوتاه کتاب من را به عنوان کسی که پدرش از اعدامی‌های سازمان مجاهدین در سال ۶۷ بود و مادرم قبلا جزو سازمان بود می‌شناختند. به همین دلیل به عنوان عنصر خودفروخته از دانشگاه تعلیق کردند. هرچه عمه پروین و آقا مهدی تلاش کردند فایده نداشت. تنها کاری که توانستند بکنند این بود که ثابت کنند من با کسی ارتباط ندارم و بعد از شش ماه از زندان آزاد شدم. تا یک ماه از خانه بیرون نیامدم. تمام آینده‌ام خراب شده بود. تا مدت‌ها شب‌ها کابوس آن روز را می‌دیدم و با سردرد از خواب می‌پریدم 📚 @ketab_Et
[ از سرزمین نینوا ] 📙معرفی کتاب👇 «اربعین»، بهشت مؤمنان و جهنم کافران است؛ روز قبله شدن کربلاست، روز تاریخ شدن عاشوراست و روز تبلور و تجسم و تفسیر ۱۱۴ سوره قرآن. اربعین یعنی جز «حسین(ع)» هر راهی به بیراهه یزید می‌انجامد. هر راهی بی‌کربلا، چاه است و هر روزی بی‌عاشورا، سیاه. «از سرزمین نینوا» روایت «چهل روز عاشقانه» است. قصه وقایع و رویدادهای پس از شهادت «امام حسین (ع)» و یارانش تا روز «اربعین». بیان شداید و مصایب وارده بر اهل بیت (ع) ـ طی این چهل روز ـ و زبان حال هر یک از بازماندگان نهضت «عاشورا». ربع قرن پیش (دهه هفتاد ه ش)، برنامه‌ای با نام «از سرزمین نور» در رادیو طلوع کرد. فصل اول برنامه با محوریت روایت داستان زندگی «حضرت محمد (ص)» پخش شد و فصل دوم نیز به قصه زندگی «امام علی (ع)» می‌پرداخت. از جمله ویژگی‌های آن برنامه فاخر و معنوی بهره‌گیری از بهترین نویسندگان، گویندگان و صداپیشگان «صدا و سیما» بود. حال پس از سال‌ها دوباره فرصتی دست داد تا به یاد آن روزها و آن روایت‌ها، قصه «اربعین حسینی» با بهره‌مندی از صدای جمعی از هنرمندان همان برنامه و در قالبی نو با نام «از سرزمین نینوا» روایت شود. 📚 @ketab_Et
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 رفیق مومن 😊 🌺 عقل، رفيق مؤمن است ودانش وزير او وشكيبايى، فرمانده سپاه او وعمل، سرپرست او 🍀 علی علیه السلام 📚 @ketab_Et
[ اندیشه سیاسی شیخ بهایی ] 📙معرفی کتاب👇 📖کتاب «اندیشه سیاسی شیخ بهایی» اثر ابوالفضل سلطان‌محمدی، دو هدف اساسی را مورد توجه خود قرار داده است؛ هدف نخست، شفاف‌سازی رفتار سیاسی شیخ بهایی و پاسخ به چالش فکری در زمینه تعامل وی با پادشاهان صفوی و زدودن ابهامات موجود از چهره سیاسی این عالم بزرگ شیعی است و هدف دوم، شناساندن اندیشه سیاسی شیخ بهایی و ساماندهی و تبیین نظام‌مند افکار و آرای وی در حوزه سیاست و حکومت با استناد به آثار و تألیف‌های ایشان است. 📚 @ketab_Et