هدایت شده از کتاب وکتابخوانی خودم
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📚2. السین و ما ادراک ما السین... می گویند شیرهای آنجا سیاه و سپیدند، از برگ خیزران تغذیه می کنند و آدم نمی خورند. بگذار بروم و سال ها بیاموزم و هرچه علم دارند برگیرم و آنچه می شود، بار اشتران دوکوهانۀ چینی کنم، آنوقت یک سوغاتی برایت بیاورم که به عمرت ندیده باشی. یک جفت از آن شیرهای بی آزار و یا حجمی برف. آری! یک خروار برف کوهستان های خاور را داخل جعبه ای که از گزند گرما مصون بماند، بار شتر کرده به خانه می آورم و همه را همین جا خالی می کنم تا یک دل سیر تماشایش کنی. بی شک سرد است. ندیده ام؛ اما در رساله ای حول آیه چهل و سوم #سوره_نور
خواندم که ابری است منجمد، به همان سپیدی و خنکایی دارد وصف ناپذیر. بسیاری تلاش کرده اند با خود یخ و برف به سوغات ببرند؛ ولی جز آب ولرم چیز دیگری نصیبشان نشده.
اما من می روم و با دانشمندان بی نظیر آن سامان به شور می نشینم و جعبه ای اختراع می کنم که... که... این بو برایم آشناست. این چه ضمادی است؟! با کدام دستور مهیایش کرده ای؟
زبیده که همپای خیالبافی های زید سراپا گوش شده بود و فرق سر او را روغن می مالید، گفت:
_ از همان نسخۀ منصوب به #پیامبر(ص) که خودت از رو خواندی و دستور کردی. گَرد هفت گیاه و روغن گل بنفشه و قدری پیه آب شده...
(ادامه این قصه جذاب: فرداشب ساعت 19)
📚دشنام
🖋 سید محسن امامیان
📚 @ketab_Et