فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #دردونہ👼]
باباے مهربون...!❤️
(دلمون برات تنگہ..✋)
[بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ
حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید مسلم خیزاب •• ــــــــــــــــــــــــــ
••🍃🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید علی آقا عبداللهی ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃
#شهید مدافع حرم
[🌷]ارسال صلوات ها
[🌷] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۶۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🍃🕊••
✨غلامحسین بسطامی
🍃رشادت های بسیاری در کارنامه اعمالش ثبت شده. شرکت در #راهپیمایی و تظاهرات علیه رژیم، کمک به پاکسازی مناطق #کردستان و پاوه، حضور در جبهه های جنگ، فرماندهی #سپاه سوسنگردو...
🍃اما چیزی که به چشم می خورد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و توطئه هایش توسط او و سایر دانشجویان مبنی بر فرمان #امام_خمینی است.
🍃می گویند تاریخ هر ملتی را باید خواند و شناخت اما گویی برخی مسئولان فراموش کرده اند که مردم چه رشادت هایی کردند و چه خون هایی برای حفظ عزت و #غیرت این مرز و بوم فدا کردند. یادشان رفته که باید گوش به فرمان امام زمان باشند.
🍃حلال مشکلات این روزهایمان #برجامی شد که به قیمت فریب خوردن از دشمن نافرجام ماند. هرچه امضا کردند شد روضه #شب_جمعه و بدن های اربا اربا در آتش سوخته💔
🍃حالا هم تنها راه بهتر شدن روزهایمان میز #مذاکره ای شده که هرچه دعا کردم پایش نشکست تا نتوانند دست بدهند با اقا گرگه ای که دست های سیاهش را با فریب سفید کرده است.
🍃رفیق قافله هایی که شریک دزد هستید بروید اما بدانید پا می گذارید روی خون بسطامی ها ، روی دست قلم شده، روی خون فخری زاده ها...
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_غلامحسین_بسطامی
📅تاریخ تولد : ٢٣ اردیبهشت ۱٣٣٨
📅تاریخ شهادت : ٧ اردیبهشت ۱٣۶٢
📅تاریخ انتشار : ۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : فکه
🥀مزار شهید : گلزار شهدای شاهرود
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
shahid BASTAMIIi.bmp
8.1M
فایل با کیفیت طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید غلامحسین بسطامی🍂🥀
@Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
ای صفای حرمتــ بیشتر از ڪوی بہشتــ🍃✨
به مشامم رسد از تربت تو بوی بہشتــ🍃🌹
باغ جنت به دل انگیزی درگاه تو نیستــ🍃🌹
میبرد دل بخدا ڪوی تو از ڪوی بہشتــ🍃✨
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•😍✨•.
#خادمانہ | #عیدانھ🎊
🦋دور نیست اون روزے ڪہ✌️🦋
#ولادتِآقامـــــونہ😍😍😍😍😍
#امام_حسن؏
@Khadem_Majazi
.•😍✨•.
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_سی_دوم ياد جواب خواهر به دل ناصر زخـم مـي زنـد و چـشم هـايش
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_سی_سوم
براي كدوم مقر؟🤔
ـ هيچ كدوم، براي جنازه ميخوام.😔
ـ خدا پدرتو بيامرزه، يخ برا زنده هامون نميرسه، تو برا جنازه ميخواي؟🤨
عمو عباس به چهرة غم زدة ناصر نگاهي مياندازد و ميپرسد:
ـ براي كي ميخواي؟
ـ براي خواهرم شهناز؟
ـ شهناز شهيد شده؟!😭
عمو عباس قدري حيرت زده مي ماند و چشم هاي بي رمق ناصر را مـي نگـرد؛ 👀
شهناز را از حسينيه اصفهاني ها ميشناسد. 😔
چنگك را از روي يخ ها برمي دارد و يك قالب يخ توي بغل ناصر مي كـارد .
ناصر آن را مي قاپد و تند به طرف مسجد مي دود. همين كه پايش را بـه مـسجد
ميگذارد، دنبال پدر مي گردد؛ اما هنـوز از او خبـري نيـست . 😢مـردم، دور و بـر مادرش را گرفته اند و او هنوز شيون ميكند. 😭
ناصر يخ را مي شكند و گله گله، روي جنازه خواهر مي نـشاند . مـي خواهـد
جنازه را از زمين بلند كند كه دوبـاره مـادر روي آن مـي افتـد و فريـادش را بـه
سقف شكاف خوردة مسجد ميكوبد. 😱
جنازه ها يا خارج مي شوند و يا داخل. فرياد «لااله الاالله» همة فضاي مسجد و
كوچه هاي اطراف را تا جنت آباد پر كرده است .😍 چشم هاي حـسين و ناصـر هـم
اشكآلود است و هم منتظر؛ و هنوز از پدرشان خبري نيست . لبهاي خشك و
عطشناك هوا ، يخ ها را لحظه به لحظه ميمكد و در شكم داغ خود فرو مـي بـرد . 😞
ناصر دوباره براي آرام كردن مادر تلاش ميكند:
ـ ننه جون مي بيني كه صبر كرديم ولي بابا نيومد . جنازه اين همه مونـده روي
زمين؛ ديگه گناه داره . بذار ببريمش جنت آباد، يـه وقـت ديـدي تـا اومـديم
بسپاريمش بابا هم اومد. 😔
مادر از جنازه دل نميكند و ناصر همچنان اصرار ميكند:
ـ هوا گرمه؛ اگه اين يخم تموم بشه، جنازه بو مي گيره. تو كه خودت اين همه
شهيد رو ميبيني؛ مگه اونا ننه بابا ندارن؟
ناصر مادر را آرام تر مي بيند. به حسين اشاره مي كند و خواهر را «لاالـه الااالله»
گويان از مسجد بيرون مي برند. شهناز روي دوش دو برادر و دو غير بومي؛ تنـد
به طرف جنت آباد مي رود. چند دست ديگر هم از اطراف تابوت بالا مي رود تـا
براي بر دوش كشيدن آن نوبت بگيرند:
ـ شهيدان زنده اند االله اكبر!
ـ به خون آغشته اند االله اكبر!
ـ شهيدان...😭
تابوت كه روي زمين سوختة جنت آباد پايين مي آيد، نگاه ناصر بـه قبرهـاي لخت و پانگرفته اي مي رود كه به اندازة همه قبرهاي قبل از جنگ جنـت آبـاد را
پر كرده اند. چند شكاف هم دور و برش بغل باز كرده اند تا شهداي از راه رسيده
را به آغوش كشند . ناصر نگاهي به شكاف قبر مـي انـدازد و نگـاهي بـه تـابوت
خواهر كه دور تا دور، محاصرة مردمي شده كه برايش اشك ميريزند. 😭👀
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
🕊| وَالَّذینَ جٰهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا؛
وقتی مجاهدت بندگانش ظاهر بشود،
خدای متعال هم هدایت خودش را به
آنها خواهد داد.
🗓1399/11/29
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه🥀]
تمام قصه همين بود من عاشقـ👇🏻
تو ❤️
تو عاشقـ👇🏻
شهادتـ❤️
تو رفتى براى عشق بازى با خدايت😍
من ماندم و عشق بازى با #خاطراتت😔
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ]
اومده نوگله شهربانو ☘
اومده یوسفه کمون ابرو💚
[و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شهیدانہ❣]
☆∞🦋∞☆
#ڪلام شهید :🌿
گوهر یڪ زن در حیا و عفتـــــ اوستـــــ !
برادران و خواهران !
سعے ڪنید سر به زیر باشید
اگر با نامحرم زیاد و بے دلیل صحبتـــــ ڪنید
حیا و عفتـــــ از دستـــــ مے رود ..
#شهید_محمد_هادے_ذوالفقارے🌿
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
[شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #رئوفانہ🦋 ]
قربون کبوترای حرمت امام رضا😍
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_سی_سوم براي كدوم مقر؟🤔 ـ هيچ كدوم، براي جنازه ميخوام.😔 ـ
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_سی_چهارم
ناصر در ميان جمعيت مادر را مي جويد. هر دست مادر به گردن زني اسـت
و بيقرار، به طرف تابوت ميرود. 👀
صداي شيون و فرياد با صداي شليك گاه به گاه، در هم پيچيده و شهر را از
آرام و قرار انداخته است . قبرهـاي پانگرفتـة شـهدا، گلـه بـه گلـه در محاصـرة
جمعيت قرار گرفته است . حسين بر زمـين نشـسته اسـت . پيـشاني اش را ميـان
دست ها نهاده و آرام آرام گريه مي كند. 😭ناصر تازه يادش مي آيد كه هنوز خواهر را
نديده است . ميخواهد كفن را از روي سر و صورت شهناز كنار بزند و او را به
اندازة تمام سال هاي آيندة فراق ببوسد؛ اما مادر را در نزديـك مـي بينـد .👀 واهمـه
دارد همين كه كفن كنار رفت و چهر ة خون آلود خواهر نمايان شـد ، تـوان مـادر
طاق شود و دوباره از حال برود . ميخواهد بـه حـسين بگويـد كـه مـادر را بـه
كناري ببرد، اما يادش مي آيد كه او هم برادر است و مشتاق ديدن خواهر. 😞
پدر هنوز نيامده و الان است كه مادر دوباره بي قـراري اش را از سـر بگيـرد .
ناصر مانده و كلاف سردرگم شده است . يك بار ديگر چشم هايش دشـت پهـن
جنت آباد را دور مي زند.👀 قطعة شهيدان هر لحظه شلوغ تر مـي شـود . گـل لالـه و
گلاب است كه تندتند به طرف قبـر شـهدا مـي آيـد . مـردم دم گرفتـه انـد و بـا
شهدايشان درددل مي كنند. كساني كه جنازه شهيدشان را پيدا نكرده اند، قبرهـاي
شهداي گمنام را به آغوش گرفتـه انـد و مـي نالنـد . 😭چـشم ناصـر روي قبرهـاي
شهداي گمنام مي ماند. قبر كوچكي مي بيند كه يك تكه مقوا بالايش گذاشته انـد
و روي مقوا نوشته اند: «دختر بچه اي سه - چهار ساله، با كفش قرمـز ». كنـار آن
روي حلبي بزرگي نوشته اند: «پسري هفت - هشت ساله، با دمپايي آبي و مـويبلند». 🥺
جويبار اشك ناصر، پهن تر مي شود و سوزش قلبش بيشتر . بغض بر گلويش
فشار مي آورد، اما او گريه اش را مي خورد تا مادر و بـرادر، پـي بـه بـي تـابي اش
نبرند. 😞
روي چند قبر، لباس و كفش شهدا را ولو كرده اند تا شايد كـس و كارشـان
پيدا شوند و اسم و رسمشان را بگويند. دل ناصر مي گيرد و مي خواهد بزند زير
گريه تا راحت شود، اما از اينكه ميبيند شهداي گمنام تنها و غريب نخوابيده اند،
قوت قلب مي گيرد. به خودش كه مي آيد دوباره مادر را نجواكنان مي بيند؛ مـردم
دور و برش را گرفته اند و دلداري اش مي دهنـد .😔 حـسين هـم بـه مـادر التمـاس
ميكند؛ اما مادر گفتگويش را با شهناز نميبرد:
ـ ننه شهناز، ديدار به قيومت افتاد؟ ننـه قربـون پرهـاي خونيـت بـشم كبـوتر
سفيدم. ننه كاشكي گلوله به قلب ننهت خورده بود عزيز مادر...😭
چشم ناصر به صف بچه هايي مي افتد كه عازم خط اند و براي بيعت با شهدا
به جنت آباد مي آيند. 👀صدايشان كه نزديكتر مي شود، حسين هم چشم و گوشـش
را به آنها ميدهد. ناصر سر به گوش مادر ميگذارد و التماسش ميكند:
ـ ننه جون بچه ها دارن ميرن خط، ديگه بس كن؛ بذار با روحيه برن!
سر ناصر كه از بناگوش مادر بالا مي آيد، صداي زن پايين مي رود؛ گريـه اش
را در گلو خفه مي كند و پرِ چادرش را بـر گونـه هـاي خـيس و اسـتخواني اش
ميكشد. بچه ها پا بر زمين ميكوبند و فرياد ميزنند:
ـ شهيد، سلام عليك؛ شهيد، سلام عليك؛ شهيد، ...
باز هم نزديك تر مي آيند. همگي به پيشاني شان روبان بـسته انـد . بچـه هـا قبـر
شهدا را دور مي زنند. صدايشان همة جنت آباد را پر كـرده اسـت . صدايـشان را
بالاتر ميبرند:
ـ لبيك، اي شهيدان!☺️
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
🔰 لوح | حاج قاسم سلیمانی
🕊شرط #شهید شدن؛ شهید بودن است.
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️مردم قدر شهید سلیمانی را دانستند
و این ناشی از اخلاص است؛ این که دلها
این جور همه متوجّه میشوند، نشان
دهندهی این است که یک اخلاص بزرگی
در آن مرد وجود داشت، مرد بزرگی بود.
🗓1398/10/13
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
{بسم اللّٰھ ارحمن الرحیم}🦋🌸
ذڪر روز پنجشنبہ↯
#لاالهالااللهالملکالحقالمبین🌱
¹⁰⁰مرتبه