#شهیدانه
صدای گریه جمعیت به هوا بلند شد. هیچ کس یارای فراق احمد را نداشت. بعد از اقامه نماز و تشییع با شکوه در تهران، احمد را به نجف آباد بردند. به وطن اصلیش، جایی که سالها در آنجا زندگی کرد. برای دیداری دوباره با دوستان شهیدش به آنجا، رفت. احمد را به موقعیت قدر بردند، جایی که ساختمانهای لشکر در کنار پادگان عاشورا و حسینیه اعظم بود. همه آمده بودند. قاسم، زیارت عاشورایی درآورد و خواند؛ اما گریه امانش نمیداد. بیقرارتر از همه قاسم بود. سالها با احمد قرار گذاشته بودند که هر کدام زودتر رفت، برای دیگری دعا کند تا او هم بیاید. حالا احمد زودتر، رفته بود.
به ✍🏻قلم #محمد_حسین_علی_جان_زاده
🔸 خاطرات و روایت زندگی شهید احمد کاظمی
از آغاز تا پرواز
#سالروز_شهادت
کمیته خادمین شهدای کردستان
●•~》@khademinkordestan