شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است.
باید آنقدر بدوی تا به آن برسی.
اگر بنشینی تا بیاید،
همه السابقون میشوند،
میروند و تو جا میمانی..
*حاج حسین یکتا*
👉@KhatKhat
چهار روز از انجام عمليات مى گذشت. از ميدان مين، صدايى به گوش مى رسيد. دو نفر را براى تحقيق به طرف صدا فرستادم. آنها جوانى را ديده بودند كه وسط ميدان مين افتاده و پاهايش قطع شده است. با ديدن ما به خنده افتاد. وقتى علت خنده اش را پرسيديم، گفت:
چهار شب است كه، مجروح اينجا افتاده ام. هر شب آقايى به ديدنم مى آمد و برايم آب و غذا مى آورد. ديشب با من خداحافظى كرد و گفت: «فردا دو نفر براى بردنت مى آيند».
*راوى: شهيد عليرضا عاصمى*
👉@KhatKhat
دهه هشتادیها! جوونیتونو نوجوونیتونو مفت نفروشید. اگه یه روزی حججی ، شد حججی و سری توی سرها شد، اگه حاج قاسم دلبر شد، بخاطر این بود که توی یک محیطی قرار گرفتن که اون محیط تربیتشون کرد. من ازتون میخوام که بگردید دوست خوب پیدا کنید، بگردید محیط خوب پیدا کنید، بگردید حرف های خوب، مطالب خوب پیدا کنید...
*حاج حسین یکتا*
👉@KhatKhat
ماه رمضان شروع شده بود...
عراقی ها به اسرا خیلی سخت میگرفتند.
نماز خواندن و روزه گرفتن جرم محسوب میشد.
بارها عراقی ها میریختند و نمازمان رو خراب میکردند. برای اینکه روزه بگیریم نقشه های زیادی میکشیدیم. بچه ها غذای ظهر رو توی نایلون میریختند و زیر پیرهنشون پنهان میکردند. این میشد غذای افطار...
وای به حال کسی میشد که لو میرفت.
حسابی شکنجه اش میکردند.
بعضی ها هم ته مونده ی غذای شب برا سحری نگه میداشتند.
ماه رمضون با تمام سختی هاش خیلی باصفا بود...
* راوی: سردار مرتضی حاج باقری *
👉@KhatKhat
تعـویض مـوکت فرسوده اتاقش را که مبلـغ ناچیزی میشد، نپذیرفت گفت: مـن چگونه نخسـت وزیــری باشم که روی مـوکت با کفش راه بروم امـا باشند مردمی محـروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند.
*شهید محمد علی رجایی*
👉@KhatKhat
راستی!
دردهایم کو؟
چرا من بیخیال شده ام؟
نکند بی هوشم؟
نکند خوابم؟
مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم.
قلب چند نفرمان به درد آمد ؟
چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟
آیا مست زندگی نیستیم؟
خدایا تو هوشیارمان کن, تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم...
* شهید عباس دانشگر *
👉@KhatKhat
وقتی سرلشکر مهدی باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جملهای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفته ام متأثر شده است؛ (آن جمله این است)
خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟
* شهید مهدی باکری *
👉@KhatKhat
پای آدم جایی میره که دلش رفته؛
دلها رو مواظب باشیم تا پاها جای بد نره.
* حاج حسین یکتا *
👉@KhatKhat
میگفت در هر قضیه ای گیر كردید دو ركعت نماز بخوانید و تقدیم كنید به یکی از ائمه؛ مطمئن باشید كه كارتان راه می افتد. اعتقاد خاصی به این دو رکعت نماز داشت.
* شهید مجید شهریاری *
👉@KhatKhat
دوستش میگفت: حضرت آقا که فرمودند تولید ملی، فردا محمدحسین گوشیشو عوض کرد و یه گوشی ایرانی گرفت. محمدحسین عادت داشت موقع سینه زنی پیراهنش رو در بیاره شور میگرفت تو هیئت، میگفت برا امام حسین کم نذارین. حضرت آقا که فرمودند شعور حسینی؛ محمد حسین دیگه این کار رو نکرد. روز عید که بچهها چراغارو خاموش کردن تا روضه بخونن چراغ رو روشن کرد و گفت: حضرت آقا گفتن با شادی اهل بیت شاد باشید با ناراحتیشون ناراحت. کی گفته ما دیوونه حسینیم؟! کاملاً هم آدمای عاقل با شعوری هستیم. عاقلانه عاشق حسینیم. به قول خودش نمیذاشت حرف آقا شهید بشه. بلافاصله اطاعت میکرد. توی جلسات مبنای حرفاش فرمایشات حضرت آقا بود، رو کار تشکیلاتی حساس بود پای کار بود، هدف رو در نظر میگرفت و طرح میریخت و ولایت پذیری اعضاء براش اولویت داشت.
* شهید محمدحسین محمدخانی*
👉@KhatKhat
ده سال با محمد زندگی کردم. هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه. غیر ممکن بود یه شب نماز شبش ترک بشه. به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت میداد. مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو میشنید، توی بیابون هم بود می ایستاد. بارها بهش می گفتم مقصد که نزدیکه، نمازتون رو شکسته نخونین. بذارین برسیم خونه، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین. محمد می گفت: شاید توی همین راه کوتاه عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم. الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم اگه رسیدیم خونه، کامل هم میخونم...
*شهید محمد بروجردی*
👉@KhatKhat
یک شب، علی اکبر نماز شبش را خواند و خوابید ولی برای نماز صبحش بیدار نشد، آن روز به شدت گریه کرد و بمدت سه روز، روزه گرفت. وقتی که نماز نافله شب علی اکبر، قضا میشد بسیار ناراحت بود و قضای آنرا در هر صورت می خواند. علی اکبر مقصودی به محاسبه و مراقبه در تمام ساعات زندگیاش می پرداخت و پس از شهادتش، دفترچههای محاسبه او به دست خانوادهاش رسید و مطالب آن حاصل دقتش در حالت و رفتار و سکناتش بود. او کمترین اشتباهش را مینوشت و هر شب برای رفع اشتباهاتش از خدا توفیق طلبیده و درخواست طلب و توبه کرده است.
*شهید علی اکبر مقصودی*
👉@KhatKhat