عبدالله باز هم انگشترش رو بخشیده بود. ازش پرسیدم: این یکی رو به کی دادی؟ گفت: یه بنده خدا انگشترِ طلا دستش بود، و نمیدونست طلا برای مرد حرامه. وقتی انگشترِ طلا رو از دستش در آورد، انگشترِ خودم رو بهش دادم...
* خاطرهای از روحانی شهید عبدالله میثمی
یادگاران۵ « کتاب شهید میثمی» ، صفحه ۷۵*
👉@KhatKhat
یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: بپر بغل بابا
و فاطمه به آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت. او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود.
توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
به نقل ازهمسر شهید
* شهید مصطفی صدرزاده *
👉@KhatKhat
بزودی فتنههایی پیش روی خواهید داشت ڪه ڪل شهدا آرزوی حضور بجای شما را خواهند داشت!
آنروز من نیستم، ولی شما پشت آقا را خالی نڪنید.
*شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی*
👉@KhatKhat
شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است.
باید آنقدر بدوی تا به آن برسی.
اگر بنشینی تا بیاید،
همه السابقون میشوند،
میروند و تو جا میمانی..
*حاج حسین یکتا*
👉@KhatKhat
چهار روز از انجام عمليات مى گذشت. از ميدان مين، صدايى به گوش مى رسيد. دو نفر را براى تحقيق به طرف صدا فرستادم. آنها جوانى را ديده بودند كه وسط ميدان مين افتاده و پاهايش قطع شده است. با ديدن ما به خنده افتاد. وقتى علت خنده اش را پرسيديم، گفت:
چهار شب است كه، مجروح اينجا افتاده ام. هر شب آقايى به ديدنم مى آمد و برايم آب و غذا مى آورد. ديشب با من خداحافظى كرد و گفت: «فردا دو نفر براى بردنت مى آيند».
*راوى: شهيد عليرضا عاصمى*
👉@KhatKhat
دهه هشتادیها! جوونیتونو نوجوونیتونو مفت نفروشید. اگه یه روزی حججی ، شد حججی و سری توی سرها شد، اگه حاج قاسم دلبر شد، بخاطر این بود که توی یک محیطی قرار گرفتن که اون محیط تربیتشون کرد. من ازتون میخوام که بگردید دوست خوب پیدا کنید، بگردید محیط خوب پیدا کنید، بگردید حرف های خوب، مطالب خوب پیدا کنید...
*حاج حسین یکتا*
👉@KhatKhat
ماه رمضان شروع شده بود...
عراقی ها به اسرا خیلی سخت میگرفتند.
نماز خواندن و روزه گرفتن جرم محسوب میشد.
بارها عراقی ها میریختند و نمازمان رو خراب میکردند. برای اینکه روزه بگیریم نقشه های زیادی میکشیدیم. بچه ها غذای ظهر رو توی نایلون میریختند و زیر پیرهنشون پنهان میکردند. این میشد غذای افطار...
وای به حال کسی میشد که لو میرفت.
حسابی شکنجه اش میکردند.
بعضی ها هم ته مونده ی غذای شب برا سحری نگه میداشتند.
ماه رمضون با تمام سختی هاش خیلی باصفا بود...
* راوی: سردار مرتضی حاج باقری *
👉@KhatKhat
تعـویض مـوکت فرسوده اتاقش را که مبلـغ ناچیزی میشد، نپذیرفت گفت: مـن چگونه نخسـت وزیــری باشم که روی مـوکت با کفش راه بروم امـا باشند مردمی محـروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند.
*شهید محمد علی رجایی*
👉@KhatKhat
راستی!
دردهایم کو؟
چرا من بیخیال شده ام؟
نکند بی هوشم؟
نکند خوابم؟
مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم.
قلب چند نفرمان به درد آمد ؟
چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟
آیا مست زندگی نیستیم؟
خدایا تو هوشیارمان کن, تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم...
* شهید عباس دانشگر *
👉@KhatKhat
وقتی سرلشکر مهدی باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جملهای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفته ام متأثر شده است؛ (آن جمله این است)
خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟
* شهید مهدی باکری *
👉@KhatKhat
پای آدم جایی میره که دلش رفته؛
دلها رو مواظب باشیم تا پاها جای بد نره.
* حاج حسین یکتا *
👉@KhatKhat