#سطح_تخصصی
#مهدویت 8⃣1⃣
#علائم_ظهور
#قسمت 5⃣
🖤محل شهادت نفس زکیه🖤😢
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
#سطح_تخصصی
#مهدویت 9⃣1⃣
#ظهور
#قسمت 1⃣
🎊آن روزی که خداوند اجازه می دهد،امام مهدی عجل الله ظهور کنند🎊
✨ پس از آنکه نشانه ها و علائم ظهور یکی پس از دیگری اتفاق افتاد، با اجازه خداوند امام زمان عزیزمان💚 بالاخره ظهور می کنند☀️😍 حضرت مهدی عجل الله در روز ✨جمعه و در ✨کشور عربستان در ✨شهر مکه ظهور میکنند☀️ و به مسجدالحرام (خانه خدا) میروند و به دیوار کعبه🕋 تکیه می کنند و ندا سر می دهند و می گویند: ⭐️اَنَا بَقیَةُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ .من باقی مانده ذخیره خداوند بر شما هستم⭐️
💥امام مهدی(عج) هنگام ظهور این وسایل را با خود همراه دارند:
🍃عمامه پیامبر
🌸 پیراهن پیامبر
🍃 پرچم پیامبر
🌸 شمشیر پیامبر
🍃 زره پیامبر
🌸 عسای حضرت موسی
🍃 و انگشتر حضرت سلیمان نبی
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
ظهور امام مهدی 1.mp3
4.5M
#سطح_تخصصی
#مهدویت 9⃣1⃣
#ظهور
#قسمت 1⃣
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
کـودکـان آمـر 💫بچـه هـای مهـربان💫
#سطح_تخصصی #آموزش #قصه #فلش_کارت ⭐️ شماره ۱۷ ⭐️ ⁉️اگه تو بودی چی میگفتی👀 🌹از دسترنج خودتان ارت
#سطح_تخصصی
#آموزش #قصه
#فلش_کارت
⭐️ شماره ۱۸ ⭐️
⁉️اگه تو بودی چی میگفتی👀
🌹در کارهایتان اهل نظم باشید🌹
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
864.5K
#سطح_تخصصی
#آموزش #قصه
#فلاش_کارت
⁉️اگه تو بودی چی میگفتی👀
⭐️ شماره ۱۸ ⭐️
صدای زنگ خونه به صدا در اومد، مادر نگاهی به ساعت کرد و گفت: باز ابراهیم کلیداشو گم کرده!!🗝🔑
مادر در رو باز کرد، ابراهیم سلام کرد و لباساشو این طرف و اون طرف پرت کرد. 🧢🧣🧦👖👕
مادرش گفت: پسرم لباس هاتو بذار سر جاش.☝️
ابراهیم گفت :بعدا میذارم. فردا از راه رسید و موقع رفتن به مدرسه شد. ابراهیم هم دنبال لباس ها و جوراب هاش میگشت. این کار هر روز ابراهیم بود. او همیشه دیر به مدرسه می رسید.
ناظم مدرسه از دست کارهاش خسته شده بود. سر کلاس، یه روز مداد یه روزم دفترو کتاب هاشو جا میذاشت. معلم هم از دست بی نظمی های ابراهیم خسته شده بود. معلم به ابراهیم گفت :من نمره انضباطت رو خوب نمی دهم مگر اینکه اخلاقت رو عوض کنی.
زنگ تفریح به صدا در آمد و بچه ها بیرون رفتند اما ابراهیم حوصله بیرون رفتن رو نداشت. آخه خودش هم دیگه خسته شده بود. جواد یکی از بچه های منظم کلاس رو کرد به ابراهیم و گفت: ابراهیم داداش! خداوند فرموده که در کارهایتان اهل نظم باشید. بیا تو هم به خاطر خدا یه برنامه ریزی بکن و نظم داشته باش.
ابراهیم به حرف های جواد خوب گوش داد و با خود و خدای خودش عهد بست که اهل نظم و انضباظ یاشه.🤝
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
Audio_43.m4a
3.27M
📚 #قصه_شب 1⃣2⃣
💔کمک به مستخدم مدرسه💔
🧕🏻قصه گو :خانم عوض زاده
🔺مناسب سن ۴ تا ۱۲ ساله
📌هدف قصه : آشنایی با زندگی شهدا
🕊❤️شهید عباس بابایی
🌺☘🌺☘🌺☘
بسم رب الشهدا و الصدیقین
در سال 1341 من و شوهرم سرایدار مدرسهای بودیم، که عباس اخرین سال دوره ابتدایی را در آن مدرسه میگذراند.
چند روزی بود که همسرم از بیماری کمردرد رنج میبرد؛ به همین خاطر آنگونه که باید، توانایی انجام کار مدرسه را نداشت.
من هم به تنهایی قادر به نظافت مدرسه نبودم و.......
ادامه قصه...✅
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
📚متن قصه:
🌸کمک به مستخدم مدرسه🌸
بسم رب الشهدا و الصدیقین💔
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در سال 1341 من و شوهرم سرایدار
مدرسه ای 🏫 بودیم که عباس اخرین سال دوره ابتدایی را در آن مدرسه میگذراند.
چند روزی بود که همسرم از بیماری کمردرد رنج میبرد؛ به همین خاطر آنگونه که باید، توانایی انجام کار مدرسه را نداشت و من هم به تنهایی قادر به نظافت مدرسه نبودم.
😔😔😔😔😔
این مسأله باعث شده بود مدیر مدرسه همسرم را چند بار در حضور شاگردان مورد سرزنش قرار دهد.
🌤🌤🌤🌤🌤🌤
در همین گیر و دار، یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم، دیدیم حیاط و کلاسها کاملاً نظافت شدهاند و منبع آب هم پر شده است.
✨💧✨💧✨💧✨💧✨
از یک طرف خوشحال شدیم که این اتفاق افتاده و از طرف دیگر کنجکاو بودیم ببینیم چه کسی این کار را کرده است.
شوهرم از من خواست تا موضوع را پیگیری کنم. آن روز هیچ چیز دستگیرمان نشد. فردا هم این ماجرا تکرار شد.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
دوباره وقتی از خواب بیدار شدیم، دیدیم مدرسه نظافت شده و همه چیز مرتب است. بر آن شدیم که تا هر طور شده از ماجرا سر در بیاوریم.
قرار شد شب بعد را کشیک بکشیم و این راز را کشف کنیم.
🌌🌌🌌🌌🌌
روز بعد، وقتی هوا گرگ و میش بود و در حالی که چشمان ما از انتظار و بیخوابی میسوخت، ناگهان دیدیم یکی از شاگردان مدرسه، از دیوار بالا آمد.
😳😳😳😳😳
به درون حیاط پرید و پس از برداشتن جارو و خاکانداز مشغول نظافت حیاط شد.
من آرام آرام جلو رفتم. پسرک لباس ساده و پاکیزه ای به تن داشت و خیلی با وقار مینمود.
وقتی متوجه حضور من شد، سرش را به زیر انداخت و سلام کرد. سلامش را پاسخ دادم و اسمش را پرسیدم؛
گفت: «عباس بابایی»🌷
در حالی که بغض راه گلویم را بسته بود و گریه امانم نمی داد،😭❤️ از کاری که کرده بود تشکر کردم و از او خواستم دیگر این کار را تکرار نکند؛
چون ممکن است پدر و مادرش از ماجرا بو ببرند و برای ما درد سر درست کنند.
عباس در حالی که چشمان معصومش را به زمین دوخته بود، گفت:
🍃🌷🍃🍃🍃🌷🍃
«من که به شما کمک میکنم، خدا هم در خواندن درسهایم به من کمک خواهد کرد.»
🍃🌷🍃🍃🍃🌷🍃
خاطرات شهید عباس بابایی از کتاب:
💫پرواز تا بی نهایت💫
═❁๑🍃๑🌷๑🍃๑❁═
#برادر_شهیدم
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زنگ_تفریح
😍آخه چجوری دلتون میاد چن تا ازاینا نداشته باشین 😂😂
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲