7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ درسگفتار معرفتشناسی
👤 دکتر عبدالرسول کشفی
🎥 فایل تصویری جلسهی پنجم
💬 در این ویدیو از فهم متعارف common sense برای تأیید تعریف سهجزئی مدد میگیرم؛
اما، کمک گرفتن از فهم متعارف ما را با این پرسش مواجه میکند که چگونه میتوان به فهم متعارف اعتماد کرد؟ ویدیو را را باطرح این پرسش به پایان میبرم و در ویدیوی بعد به پاسخ آن میپردازم.
#معرفتشناسی
#کشفی
#تصویری
♦️♦️♦️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/loghatsaz
🔮 instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ درسگفتار معرفتشناسی
👤 دکتر عبدالرسول کشفی
🎥 فایل تصویری جلسهی ششم
💬 در این ویدیو پرسشی را پاسخ میدهم که در انتهای ویدیوی پیش مطرح کردم و آن پرسش از اعتبار معرفت شناختی فهم متعارف (common sense) است.
معتقدم فهم متعارف در بیان امور واقع (facts) به لحاظ معرفتشناختی نامعتبر اما در بیان مفاهیم (concepts) نه تنها معتبر، بلکه تنها منبع شناخت مفاهیم است.
#معرفتشناسی
#کشفی
#تصویری
♦️♦️♦️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/loghatsaz
🔮 instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ درسگفتار معرفتشناسی
👤 دکتر عبدالرسول کشفی
🎥 فایل تصویری جلسهی هفتم
💬 در این ویدیو دومین دلیلم را بر مغایرت باور با احتمال در تعریف سهجزئی بیان میکنم و آن پارادُکس بختآزمایی (لاتاری) lottery paradox است.
این پارادکس را فیلسوف آمریکایی معاصر، هنری کیبُرگ (Henry Kyburg) در کتاب «احتمال و منطق باور عقلانی» مطرح میکند.
#معرفتشناسی
#کشفی
#تصویری
♦️♦️♦️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/loghatsaz
🔮 instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
5.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ درسگفتار معرفتشناسی
👤 دکتر عبدالرسول کشفی
🎥 فایل تصویری جلسهی هشتم
💬در این ویدیو سومین دلیلم را بر مغایرت باور با احتمال مطرح میکنم و آن عدم انتقالِ ویژگیهای صدق و کذب از گزاره به احتمال است. معتقدم صدق و کذب از گزاره به یقین منتقل میشود؛ اما، به احتمال نه.
#معرفتشناسی
#کشفی
#تصویری
♦️♦️♦️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/loghatsaz
🔮 instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
4.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ درسگفتار معرفتشناسی
👤 دکتر عبدالرسول کشفی
🎥 فایل تصویری جلسهی نهم
💬 در تعریف سه جزئی معرفت (باور صادق موجه) اگر باور به معنای «یقین» باشد، ممکن است دو وصف صدق و توجیه را بپذیرد، و از این رو، معرفت محسوب شود؛ اما، باور به معنای «احتمال» نمیتواند پذیرای دو وصف یادشده باشد و بنابراین، نمیتواند معرفت به حساب آید.
#معرفتشناسی
#کشفی
#تصویری
♦️♦️♦️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/loghatsaz
🔮 instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ درسگفتار معرفتشناسی
👤 دکتر عبدالرسول کشفی
🎥 فایل تصویری جلسهی دهم و آخر
💬 در این ویدیو به طرح پارادوکس لاتاری (بختآزمایی)- Lottery Paradox -توسط هنری کایبرگ -Henry Kyburg- میپردازم. کایبرگ در این پارادوکس نشان میدهد که احتمال (هرچهقدر هم زیاد) نمیتواند شرط تحقق معرفت باشد.
#معرفتشناسی
#کشفی
#تصویری
♦️♦️♦️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/loghatsaz
🔮 instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
#معرفتشناسی | فلسفه برای همه (۱)
🟠 مقدمه: معرفتشناسی چیه؟
فرض کن یه روز از خواب بیدار میشی، یه لحظه با خودت فکر میکنی: «نکنه هنوز خوابم؟ نکنه همهی این چیزایی که میبینم و حس میکنم، فقط یه رویای واقعی به نظر برسه؟» اگه نتونیم فرق بین خواب و بیداری رو تشخیص بدیم، اونوقت آیا اصلاً چیزی رو میدونیم؟ معرفتشناسی یکی از مهمترین شاخههای فلسفهست که با چنین پرسشهایی سروکار داره:
۱. از کجا بفهمیم که باورهامون واقعاً درستن؟
۲. آیا همهی باورها نیاز به دلیل دارن؟
۳. چه منابعی قابل اعتمادن؟ تجربه؟ عقل؟ شهود؟
۴. اصلاً «دانستن» یعنی چی؟
کار فیلسوفها اینه که با طرح چنین سوالهایی ذهنمون رو به چالش بکشن. معرفتشناسی کمکمون میکنه تا با دقت بیشتری به باورها و دانستههامون نگاه کنیم. بهمون یاد میده که زودباور نباشیم، دنبال دلیل بگردیم، و به سادگی از کنار پرسشهای عمیق رد نشیم. این مسیر، مسیرِ فیلسوف شدنه. معرفتشناسی از یه سؤال ساده شروع میشه: از کجا بدونم که واقعا میدونم؟
مصطفی بسمل
📚https://research.dom.edu/Philosophy2/Epistemology
➖➖➖
🌐@EpistemeHub
#معرفتشناسی | فلسفه برای همه (۲)
🔴 آیا هر باور درستی "معرفت" محسوب میشه؟
گاهی پیش میاد که نتیجهی یه مسابقهی فوتبال رو حدس زدیم. مثلاً علی میگه: «مطمئنم آرسنال امروز رئال مادرید رو دو یک میبره!» و بعدش واقعاً همین اتفاق میافته. حالا سؤال اینه: «آیا علی واقعاً از قبل میدونسته که نتیجهی بازی چی میشه؟» جواب سادهست: «نه». چون فقط شانسی حدسش درست از آب دراومده.
معرفتشناسا معتقدن که صرفِ داشتن باور درست، برای شکلگیری معرفت کافی نیست. باید چیزی فراتر از درستی باور وجود داشته باشه تا بتونیم بگیم «علی واقعاً میدونسته». اونا برای اینکه بفهمن چه زمانی میتونیم بگیم کسی چیزی رو میدونه، سه شرط معرفی کردن که بهش میگن «تعریف سهجزیی معرفت». طبق این تعریف، برای اینکه بگیم کسی چیزی رو میدونه، باید این سه شرط همزمان با هم وجود داشته باشه:
۱. شرط باور: فرد به اون چیز باور داشته باشه.
۲.شرط صدق: اون چیز در واقعیت درست (صادق) باشه.
۳. شرط توجیه: فرد برای باورش دلیل یا توجیه کافی داشته باشه؛ نه اینکه صرفاً یه حدس شانسی زده باشه.
این سه شرط کمک میکنه تا فرق بین «حدس میزنم که این درسته!» و «میدونم که این درسته!» رو بهتر بفهمیم. خیلی وقتها ممکنه چیزی رو درست حدس بزنیم، ولی این کافی نیست که بگیم اون رو میدونیم [چون شرط توجیه برقرار نیس]. پس اگه ادعا کنیم چیزی رو میدونیم، باید مطمئن باشیم که این سه شرط رو باهم داریم: «معرفت= باور + صدق + توجیه».
مثلا فرض کن نسرین میگه: «امروز بارون میاد.» نسرین باور داره که امروز بارون میاد (شرط باور) و چون شب قبل، پیشبینی هواشناسی رو دیده، دلیل کافی برای باورش داره (شرط توجیه)، حالا اگر واقعاً هم بارون بیاد (شرط صدق) میتونیم بگیم: «نسرین میدونه که امروز بارون میاد.»
مصطفی بسمل
📚Dan O'Brien. (2017). An Introduction to the Theory of Knowledge
➖➖➖
🌐 @EpistemeHub
هدایت شده از کانون علمی منطق و فلسفه (شیراز)
#معرفتشناسی | فلسفه برای همه (۳)
🔴 آیا معرفت، باورِ صادقِ موجه است؟
در قسمت قبل گفتیم تنها زمانی میتونیم بگیم چیزی رو «میدونیم» که سه شرط زیر همزمان برقرار باشه:
۱. به اون چیز باور داشته باشیم.
۲. اون چیز واقعاً درست باشه.
۳. برای باورمون دلیل یا توجیه کافی داشته باشیم.
اما فیلسوفی بهنام «ادموند گتیه» در سال ۱۹۶۳ با دو مثال ساده نشون داد که حتی اگه این سه شرط همزمان برقرار باشن، باز هم نمیتونیم با اطمینان بگیم چیزی رو «میدونیم».
فرض کن توی یه کافه نشستی و یهدفعه صدای شادی و هورا میشنوی. با خودت میگی: «حتماً تولد یهنفره!» (شرط باور ۱). معمولاً هم وقتی صدای تشویق تو کافه میشنوی، دلیلش جشن تولده (شرط توجیه ۳). و واقعاً هم اون لحظه توی کافه تولد یه نفره (شرط صدق ۲).
اما چیزی که نمیدونی اینه که صدای تشویقی که شنیدی اصلاً مربوط به تولد نبوده! مشتریها داشتن برد تیم فوتبالشون رو جشن میگرفتن.
دراین فرض، تو بهطور تصادفی به یه نتیجهی درست رسیدی، بدون اینکه دلیل واقعی برای اون باور داشته باشی. طبق شروط سهگانه، اینجا تو «باورِ صادقِ موجه» داری، پس باید میگفتیم «میدونی داخل کافه تولد یهنفره»، درحالیکه چون رابطهی بین باورت و واقعیت صرفاً اتفاقی بوده، نمیتونیم این رو مصداقی از «معرفت» بدونیم.
گتیه نشون داد که این سه شرط (باور، صدق، توجیه) برای داشتن معرفت کافی نیستن. یعنی ممکنه هر سه شرط برقرار باشه، ولی چون باورت بهشکلی تصادفی درست از آب دراومده، نمیشه اسمش رو معرفت گذاشت.
مقالهی گتیه سر و صدای زیادی بهپا کرد. بعد از اون، فیلسوفها بهدنبال یه شرط جایگزین یا شرط چهارم بودن تا بتونه موارد «گتیهای» رو از موارد واقعی معرفت جدا کنه.
.
مصطفی بسمل
📚 Dan O'Brien (2017). An Introduction to the Theory of Knowledge
➖➖➖
🌐 @EpistemeHub
کانون علمی منطق و فلسفه (شیراز)
#معرفتشناسی | فلسفه برای همه (۳) 🔴 آیا معرفت، باورِ صادقِ موجه است؟ در قسمت قبل گفتیم تنها زمانی
#معرفتشناسی | فلسفه برای همه (۴)
🟠 تا صددرصد مطمئن نشدی باوری رو نپذیر!
بعضی فیلسوفها معتقدن برای اینکه بتونیم بگیم چیزی رو «میدونیم»، باید دلایلمون اونقدر محکم باشه که هیچ احتمال خطایی وجود نداشته باشه. به این دیدگاه میگن خطاناپذیری (infallibilism). یعنی فقط وقتی میتونیم ادعای دانستن کنیم که دلایلمون کاملاً قطعی و بینقص باشن.
🔍 خطاناپذیری راهحلی برای مسئله گتیهای
طبق تعریف سنتی، معرفت یعنی «باور صادق موجه»؛ اما ادموند گتیه نشون داد که گاهی ممکنه باور صادق موجه داشته باشیم، ولی باز هم معرفت واقعی محقق نشه. خطاناپذیرها برای حل این مشکل پیشنهاد دادن که اگه دلایلمون کاملاً قطعی باشن دیگه مسئله گتیه پیش نمیاد.
مثلاً فرض کن توی یه مزرعه چشمت به یه گاو میافته و باور میکنی: «یه گاو توی مزرعهست.» این باور صادقه (چون یه گاو واقعا اونجاست) و موجهه (چون با چشمات گاو رو دیدی). ولی چیزی که نمیدونی اینه که اون گاو در واقع یه مدل چوبیه و یه گاو واقعی بهطور اتفاقی پشت تپهست! اینجا باورت بهطور شانسی درسته. خطاناپذیرها برای حل این مشکل میگن: اگه دلایلت کاملاً قطعی باشن (یعنی به طور قطعی مطمئن بشی گاوی که دیدی چوبیه نه واقعی)، دیگه مسئله گتیهای پیش نمیاد.
🔧 مشکل خطاناپذیری
این راهحل شاید در نگاه اول جذاب به نظر بیاد، اما یه مشکل بزرگ داره: اگه همیشه دنبال دلایل صددرصد قطعی باشی، توی زندگی تقریباً هیچوقت نمیتونی بگی چیزی رو میدونی! چون همیشه فرض یه احتمال کم برای خطا وجود داره. به عنوان مثال، دوستت زنگ میزنه و میگه: «الان ساعت نه و ده دقیقهست.» تو هم حرفش رو باور میکنی. اما این احتمال هست که ساعتش خراب باشه، اشتباه خونده باشه یا حتی بخواد باهات شوخی کنه! حالا اگه بخوای دیدگاه خطاناپذیرها رو بپذیری، چون یه ذره احتمال خطا هست، نمیتونی بگی: «میدونم الان ساعت چنده».
به همین خاطر، خیلی از فیلسوفها امروزه به خطاپذیری (fallibilism) روی آوردن. این دیدگاه میگه: حتی اگه احتمال کم برای خطا وجود داشته باشه، میشه مدعی باشیم که چیزی رو میدونیم، البته به شرطی که دلایلمون کافی و قابل اعتماد باشن (نه لزوماً قطعی و یقینی).
مصطفی بسمل
📚 Dan O'Brien (2017). An Introduction to the Theory of Knowledge
➖➖➖
🌐 @EpistemeHub
🧵 #خردخوان | اشکالات انسجامگرایی در توجیه
🌀 بر اساس نظریه انسجامگرایی، باور در صورتی موجه است که به مجموعهای منسجم تعلق داشته باشد.
1⃣ ابهام در مفاهیم محوری
تعریف روشنی از انسجام ارائه نشده است. سازگاری منطقی به تنهایی کافی نیست و نیاز به نسبتهای استنتاجی و تبیینی دارد، اما این مفاهیم خود پیچیده و مبهم هستند. حتی در مجموعه باورها نیز مشخص نیست کدام مجموعه باورها (باورهای یک فرد، گروههای خاص، یا موضوعات خاص) ملاک انسجام هستند.
2⃣ دسترسیناپذیری توجیه
برای موجه بودن یک باور، باید انسجام آن با سایر باورها بررسی شود، اما این فرآیند نیازمند بررسی بینهایت روابط بین باورهاست که اگر امکانپذیر باشد، صرفا از یک منطقدان کارآزموده ساخته است. در این صورت، افراد عادی به انسجام و در نتیجه به توجیه دسترسی نخواهند داشت.
3⃣ مشکل دوری در توجیه
- توجیه هر باور وابسته به توجیه باورهای دیگر است، اما اگر همه باورها به تنهایی ناموجه باشند، جمع آنها نیز نمیتواند توجیهکننده باشد. کلگرایی (توجیه بر اساس وصف انسجام کل مجموعه) نیز مشکل دور را حل نمیکند، زیرا اگر یک باور به تنهایی ناموجه است، با صرف داشتن نسبت استنتاجی و تبیینی با باورهای دیگری که آنها نیز به تنهایی ناموجهاند، دارای توجیه نخواهد شد. به دیگر سخن، از جمع تعدادی باور ناموجه نمیتوان به مجموعهای از باورهای موجه رسید.
4⃣ نادیده گرفتن دادههای تجربی
انسجامگرایی جایی برای دادههای تجربی به عنوان منبع توجیه باقی نمیگذارد، در حالی که تجربه نقش کلیدی در معرفت دارد. بنابر این نظریه، به یک نظریه انسجام محض خواهیم رسید که بر اساس آن هر باوری میتواند موجه و صادق باشد. آنچه برای تحقق انسجام اهمیت دارد، ارتباط یک باور با دیگر باورهاست و به ارتباط باورها با جهان خارج توجهی نمیشود. درحالیکه در نظریه مبناگرایانه سنتی، ارتباط با جهان خارج از راه داده تجربی حفظ میشود.
برخی انسجامگرایان (مثل بونجور) سعی میکنند برای تجربه نقش علی (نه توجیهی) قائل شوند، اما این راهحل ناکافی است، زیرا هر عاملی (مثل تخیل یا جادو) نیز میتواند به عنوان علت باورسازی عمل کند.
5⃣ امکان نظامهای منسجم متعدد و متناقض
بدون ارجاع به واقعیت خارجی، میتوان نظامهای منسجم متعدد و متناقض ساخت که همگی به ظاهر موجه هستند.
مثال نظریه «جهانسازی» نلسون گودمن نشان میدهد که انسجامگرایی میتواند به نسبیگرایی افراطی منجر شود، جایی که هر فرد میتواند «واقعیت» خود را بسازد.
6⃣ تناقض درونی انسجامگرایی
انسجامگرایان در دفاع از نظریه خود از اصول منطقی (مثل اصل امتناع تناقض) استفاده میکنند، اما توجیه این اصول خود مبتنی بر مبناگرایی است، نه انسجام.
آگاهی از باورها و روابط بین آنها نیازمند دروننگری و شهود عقلی است که رویکردی مبناگرایانه دارد، نه انسجامگرایانه.
7⃣ عدم تطابق با فرآیند واقعی کسب معرفت
افراد در عمل برای پذیرش باورها به انسجام کل مجموعه باورهای خود توجه نمیکنند، بلکه اغلب بر اساس دادههای تجربی یا شهود عمل میکنند. بنابراین انسجامگرایی توصیف واقعبینانهای از نحوه شکلگیری باورها در زندگی روزمره یا علم ارائه نمیدهد.
📘 #رضا_صادقی، برگرفته از کتاب «بازگشت به مبناگروی سنتی»، ص ۱۸-۲۸
📚 #معرفتشناسی | #تخصصی
https://t.me/Philosophy_Sandwich
#معرفتشناسی | فلسفه برای همه
🟠 آیا بدون تجربه میشه حقایق جهان را شناخت؟
وقتی میبینی به یه بیگناه ظلم میشه، یه حس درونی بهت میگه که این کار «نادرسته». یا وقتی میشنوی یه نامزد انتخاباتی در سخنرانیهاش حرفهای ضد و نقیض میزنه، به این نتیجه میرسی که همه حرفهاش نمیتونه درست باشه و احتمالاً داره دروغ میگه.
مفاهیمی مثل «ظلم» یا «تناقض» از کجا میان؟ چطور این مفاهیم رو میفهمیم؟ آیا اینها از ابتدا در ذهن ما وجود داشتن یا همه اینارو از طریق تجربه بهدستشون آوردیم؟
فیلسوفان عقلگرا مثل افلاطون و دکارت معتقدند که بعضی مفاهیم و معرفتها از بدو تولد در ذهن ما گنجانده شدهاند. مثلاً مفاهیمی مثل عدالت، فضیلت، یا خدا از پیش در ذهن ما هستن و ما فقط با تعقل و استدلال بدون نیاز و کمک تجربه اونارو میفهمیم. به چنین مفاهیم یا معرفتهایی که از بدو تولد در ذهن ما هستند «معرفت فطری» گفته میشه.
اما در مقابل، فیلسوفان تجربهگرا مانند جان لاک و دیوید هیوم معتقدن که ذهن انسان در زمان تولد مثل یک لوح سفیده. هر چیزی که میفهمیم، از تجربه یعنی از مشاهده، شنیدن، لمس کردن و بهطور کلی از تعامل با محیط به دست میآد. لاک یه استدلال جالبی در نقد عقلگراها داره که میگه اگه معرفتها و مفاهیم فطری وجود داشته باشن، باید همه انسانها، حتی بچهها یا کسانی که هیچ آموزش ندیدن از مفاهیمی مثل «عدالت»، «تناقض» یا «خدا» آگاه باشند. درحالیکه اینطور نیست و بسیاری از افراد هیچ درکی از این مفاهیم ندارن بنابراین معرفت فطری وجود نداره.
عقلگراها، مثل گوتفرید لایبنیتس، در جواب لاک میگن این معرفتها در ما بالقوه هستن. مثلاً اگه از بچهای بپرسی: «عدالت چیه؟» نمیتونه تعریفش کنه ، اما وقتی میبینه یکی خوراکیش رو میگیره، ناراحت میشه و حس میکنه این رفتار نادرسته. این یعنی یه فهم بالقوهای از عدالت در وجودش هست، که باید با تعقل بیشتر بالفعل بشه.
خلاصه مطلب اینه که عقلگراها معتقدن ما برخی مفاهیم و معرفتهای فطری دربارهی جهان داریم که بدون نیاز به تجربه صرفا با کمک تعقل و استدلال بهش برسیم. اما تجربهگراها بر این باورند که هیچ مفهوم یا معرفت فطری وجود نداره. بدون تجربه هیچچیزی قابل فهم نیست. برای شناخت جهان، تجربه ضروری است.
مصطفی بسمل
📚 Dan O'Brien (2017). An Introduction to the Theory of Knowledge
➖➖➖
🌐 @EpistemeHub