eitaa logo
آرامش دلم تنها خداست
2هزار دنبال‌کننده
813 عکس
547 ویدیو
8 فایل
خدایا تنها امیدم تویی که مهربانترین هستی یا ارحم الراحمین #کپی برداری از مطالب کانال با ذکر صلوات بلا مانع می باشد . #تأسیس 15 آذر ماه 99
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(قسمت اول) عالم کامل شیخ عبدالهادی در محضر آية‌الله حاج شیخ حسنعلی تهرانی نقل فرمود: من در نجف اشرف مؤمن متقی حاج علی آقا را ملاقات می نمودم. ایشان همیشه در شب های چهارشبه به مسجد سهله مشرف می شد. شیخ عبد الهادی گفت: روزی از حاج علی آقا پرسیدم: در این مدت آیا به حضور مبارک حضرت سیدنا و مولانا صاحب الزمان رسیده ای؟ در جواب گفت: در سن جوانی با جمعی از مؤمنین و اخیار، بر این عمل مداومت داشتیم و ابداً چیزی مانع ما نبود. یازده نفر بودیم و برنامه ما این بود که در هر شبی از بین رفقا یکی باید اسباب چای و شام برای همه تهیه می کرد. ✨💫✨ تا اینکه شبی نوبت به یکی از دوستان که مرد سرّاجی بود رسید و او هم تهیه ای دید و نان و آذوقه را در دکان خود مهیا کرد ولی از قضا آنها را فراموش کرد و مثل هفته های قبل دکان خود را بست و روانه مسجد سهله شد. آن روز هوا دگرگون و سرد بود. جمعیت ما پراکنده، دو نفر دونفر به راه افتادند تا کنار در مسجد سهله اجتماع کردیم. نماز را طبق معمول خواندیم و روانه مسجد کوفه شدیم، وقتی نشستیم گفتیم: شام را حاضر کنید. دیدم کسی جواب نمی دهد. گفتیم: امشب نوبت کیست؟ به یکدیگر نگاه کردیم و دیدم نوبت مرد سرّاج است، به او گفتیم: چه کرده ای مؤمن، ما را امشب گرسنه گذاشته ای؟ چرا در نجف نگفتی که دیگری شام را تهیه کند؟ گفت: من همه چیز را مهیا کردم و به دکان آوردم، اما وقت حرکت آنها را فراموش کردم. ✨💫✨ آن شب، شب سردی بود و به اندازه همیشه کسی در مسجد نبود، در حجره را بستیم ولی از گرسنگی خوابمان نمی برد، لذا با هم صحبت می کردیم. چون قدری گذشت ناگاه دیدیم کسی در حجره را می کوبد. خیال کردیم اثر هواست. دوباره در را کوبید، چون حوصله نداشتیم یکی از ما فریاد زد کیست؟ شخصی با زبان عربی جواب داد: در را باز کن. یکی از رفقا با نهایت ناراحتی در را گشود و گفت: چه می خواهی؟ چون خیال کرد مرد غریبی است و آفتابه می خواهد یا کار دیگری دارد. دیدیم مرد جلیل و سید بزرگواری است. سلام کرد و به همان یک سلام ما را برده و غلام خود نمود. همگی با او مأنوس شدیم، فرمود: آیا مرا در این اتاق جا می دهید؟ گفتیم: بفرمایید، اختیار دارید. تشریف آورد و نشست. ما همگی جهت تعظیم و احترام او برخاستیم و نشستیم. بعد از مدتی فرمود:... ادامه دارد. 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(قسمت دوم) بعد از مدتی فرمود: اگر خواسته باشید اسباب چای در خورجین حاضر است. یکی از رفقا برخاست و از یک طرف خورجین سماوری بسیار عالی با لوازم آن بیرون آورد. مشغول شدیم و به یکدیگر اشاره کردیم که تا می توانید چای بخورید که به جای شام است. در این اثناء آن بزرگوار می فرمود: «قال جدّی رسول الله صل الله علیه و آله» و احادیث صحیحه بیان می کرد. بعد از صرف چای فرمود: «اگر شام خواسته باشید در این خورجین حاضر است.» قدری به یکدیگر نظر کردیم تا بالأخره یکی از ما برخاست و از طرف دیگر خورجین یک قابلمه بیرون آورد و وسط مجلس گذاشت. وقتی در آن را برداشت مملو از برنج طبخ شده و خورش بود و بخاری از آن متصاعد می شد، مثل این که الان از روی آتش برداشته باشند. ✨💫✨ از آن برنج و خورش خوردیم و همگی سیر شدیم و مقداری باقی ماند. فرمود: آن را برای خادم مسجد ببرید. برخاستیم و در جستجوی خادم رفتیم و غذا را به او دادیم. سید بزرگوار فرمود: خیلی از شب گذشته، بخوابید. همگی استراحت کردیم. هنگام سحر یکی یکی برخاستیم و تجدید وضو کردیم و در مقام حضرت آدم «علیه السلام» جمع شدیم و ادعیه معمول و نماز صبح را ادا کردیم بعد هم بنای حرکت به سمت نجف شد. گفتیم: خوب است در خدمت آن سید بزرگوار روانه شویم هر کس از دیگری پرسید: آن سرور کجا رفت؟ اما همه گفتند: جز اول شب، دیگر ایشان را ملاقات نکردیم. به دنبال او گشتیم و تمام مسجد و متعلقاتش و هر محل دیگری را که احتمال می دادیم جستجو کردیم، ابداً اثر و نام و نشانی از آن جناب نیافتیم. ✨💫✨ از خادم مسجد پرسیدیم: چنین مردی را ملاقات نکرده ای؟ گفت: اصلا این طور کسی را ندیده ام و هنوز درِ مسجد هم بسته و کسی بیرون نرفته است. بالأخره از ملاقات مأیوس گشته و با خود می گفتیم: این عجائب چه بود؟ یکی گفت: آن سید کجا رفت و چه شد و حال آنکه در مسجد هنوز بسته است. دیگری گفت: دیدی در آن هوای سرد و آن وقت شب چگونه بخار از غذا متصاعد بود. یکی دیگر می گفت: چه سخنانی می گفت و می فرمود: «قال جدّی رسول الله صل الله علیه و آله» در این جا همگی یقین کردیم که غیر از حضرت ولی عصر «علیه السلام» کس دیگری نبوده و برای جدایی از ایشان و عدم معرفت در آن وقت افسوس خوردیم. 📚عبقری الحسان ج ١،ص ٢٣۵ 📚ملاقات با امام زمان در کربلا ص١٩٩ 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعضیها می‌گویند الان ضجه و ناله برای کارساز است! نه سیری! نه سلوکی! نه تزکیه نفسی! فقط بروید بنشینید دعا کنید!!! بله منکر این نیستیم. ضجه بزن، ناله بکن، برای فرج دعا کن. امام جعفر صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام می‌فرماید: «اِنْتَظِرِ الْفَرَجَ صَباحاً وَ مَساءً»، صبح و شام انتظار داشته باش. دعا کن. دعا کردن برای فرج واجب عینی است. ولی در کنار دعا برای فرج، اصل، خودسازی است. که اخلاق انسان اخلاق انسانی شود، اهل تقوا و ورع شود. امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام دارد اصل انتظار را توضیح می‌دهد، «مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَکُونَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ، وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الاَْخْلاقِ». حضرت اول اینها را بیان می‌کند، «فَلْیَنْتَظِرْ». حالا ما بگوییم این دو بخش را الان وقت نداریم. ورع و محاسن اخلاق نمی‌خواهد. بنشینیم فقط دعا کنیم! چه حرف باطلی است. این شخص ریشش را تراشیده، دروغ می‌گوید، غیبت می‌کند، درِ مغازه اش کم‌فروشی هم می‌کند! همین اعمال ما پرده‌های حجاب را کشیده و حضرت را دور کرده است و مانع فرج است. زبانش با حضرت است، حضرت را دوست دارد، چشمش هم اشک می‌ریزد؛ ولی عملش خلاف است. حضرت با این چکار کنند. این می‌شود که امام زمان ارواحنافداه مضطر می‌شوند. که من با این چکار بکنم؟ از طرف شیعه و محب ماست و از یک طرف گناهکار است و اعمالش آن چیزی است که ما نمی پسندیم. بیایید خودمان را اصلاح کنیم. 💠استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍استادی داشتم که از اولیاءالله بود و دارای کرامت. همسری داشتند که خیلی بداخلاق بودند و گاهی می‌دیدم او را شدیدا‍ً آزار می‌دهد. روزی به او جسارت کردم و گفتم، استاد شما چطور این همسر خود را تحمل می‌کنی؟ گفت صبر کن روزی جواب تو را خواهم داد ان‌شاءالله. روزی با هم به مغازه میوه‌فروشی رفتیم. میوه‌فروش آشنای استاد بود و به احترام میوه درهم نمی‌داد و پلاستیکی داد تا استاد جمع کند.استاد سراغ جعبه میوه سیب رفت. یک کیلو سیب حدود 8 سیب می‌شود. استاد 6 سیب را گلچین کرد و 2 سیب ضعیف و اندکی خراب به پلاستیک انداخت. بعد از خروج از مغازه گفت: این صاحب مغازه دوست من است که پلاستیک داد تا انتخاب کنم، وقتی او مرا دوست خود می‌داند من هم باید او را دوست خود بدانم و 2 سیب ضعیف بردارم تا دوستی خود را نشان دهم. 🌼 مثل خدا هم مانند این ماجرای ماست، مگر می‌شود خدا علم و فرزند صالح و روزی فراوان و ... را به من بدهد و یک زن بداخلاق را هم به دیگران؟؟!! من حیا می‌کنم از خدا در برابر این همه نعمت ناسپاسی کنم و حتی ناراحت شوم که چرا همسرم بداخلاق است. 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
خاص,سنجاق سینه,مگنت,جاسوئیچی های زیبا 😍😍😍 ماگ عروس و داماد💑و هر ایده ای که شما دارید قابل اجراست تلگرام: t.me/bluebloom_madehand ما در ایتا 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a اینستاگرام: https://instagram.com/bluebloom_madehand?igshid=3cgihf64qc0j
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 زنده شدن سلیمان نبی به‌ دست امیرمومنان علی علیه‌السلام 🌕 در جریان یکی از سفرهای شگفت‌انگیز امیرالمومنین علیه‌السلام به سرزمین های ناشناخته آمده که جناب سلمان می‌گوید: «...به وسطِ بُستانی رسیدیم. تختی را مشاهده کردیم که بر آن، جوانی دراز کشیده بود و دستش را بر سینه‏‌اش گذاشته بود. امیرالمومنین انگشترش را بیرون آورد و آن را در انگشت آن جوان کرد. آن جوان که سلیمان نبی بود، به‌ناگاه برخاست و گفت: سلام بر تو ای امیرمومنان! و ای وصی رسول خدا! به خدا سوگند تو صدّیقِ اکبر و فاروقِ اعظم هستی. به راستی هر کس به تو متمسّک شد رستگار گردید، و هر کس از تو تخلف نمود، ناامید و زیانکار شد. ای امیرمومنان! من به حُرمت شما بود که از خداوند درخواستی کردم و خداوند تعالی این مُلک را به من عطا فرمود. سلمان می‌‌گوید، وقتی که سخن سلیمان بن داود را شنیدم، بی اختیار شده و بر پاهای امیرمومنان افتادم و آنها را بوسیدم و حمد خدا را به خاطرِ نعمتِ بزرگش که همان هدایت و راهنمایی به ولایت اهل بیت علیهم‌السلام است، به جا آوردم. به درستی که خداوند آنها را از هر گونه پلیدی پاک و منزه فرموده است.» 📗تفسيرالبرهان، ج ۴، ص ۶۵۹ 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴‍ ترک عبادات و انکار ضروریات، شرط ترقی و پیشرفت! مرحوم تنکابنی صاحب کتاب شریف "قصص العلماء" مینویسد: عموی ما آخوند ملا عبدالمطلب نقل کرد: به امام رضا علیه السلام مشرف شدم و چندی در آن بلده مبارکه اقامت داشتم. در آنجا درویشی که معروف به "طی الارض" بود پیدا شد و من با او رفیق شدم و از او خواهش کردم که به من هم طی الارض یاد بدهد. - درویش گفت: تو قابل نیستی! پس از اینکه به او اصرار کردم گفت: اکنون که طالب طی الارض هستی باید دو شرط مرا بپذیری... اگر این شروط را پذیرفتی طی الارض را به تو تعلیم می دهم. شرط اول اینکه امامی که در اینجا مدفون است "امام رضا علیه السلام" را امام ندانی! شرط دوم اینکه تا یک هفته نماز های یومیه را ترک کنی... من نیز قبول کردم. هنگامی که وقت شد و من با خود گفتم اینکه من امام رضا علیه السلام را امام ندانم امری باطنی است و آن درویش از باطن من خبر ندارد، لذا در ظاهر به او می گویم که امام رضا علیه السلام امام نیست. نماز را هم مخفیانه می خوانم. پس درب خانه را بستم و مشغول وضو گرفتن و نماز خواندن شدم که ناگهان درویش در پیش روی من حاضر شد و گفت: من گفتم که تو قابل نیستی. پس درویش رفت و دیگر او را ندیدم. 📎 منبع: قصص العلما، ص ۳۸. 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼خدای زیبایم یک صبح زیبای دیگررا باترنم دلنشین پرندگانت آغازنمودیم پرندگانی که شکرگزای میکنند و نیایش شکر برای یک روز زیبای دیگر شکر برای بوی خوش زندگی شکرو هزاران شکر برای وجود ارزشمند عزیزانمان شکر برای سلامتی جسم وجانمان شکر برای رزق وروزی حلال وبی نیازی شکربرای قرارگرفتن در راهت شکربرای تمام نعمتهایت که در‌اختیارمان قرارداده ایی هرچه شکرگویم کم است 🤲 چتر رحمتت رابر سر ما همیشه باز نگه دار و لحظه ایی مارا به حال خود وامگذار.... 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣 حق الناس ... 🔹ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی می‌کرد. ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ از ﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ دستشان کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ. 🔸ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم کند. 🔹ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌کنم که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده‌اند، ﺑﺨﻮﺍبد! 🔸ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ. 🔹ﺗﺎ ﺍینکه ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ که ﺩﺭ اﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد، آن هم فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود. 🔸ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه‌ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ. 🔹ﺗﺎ ﺍینکه ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ به خواب ﺭﻓﺖ؛ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ و ﺳﻮﺍﻝ می‌پرسند ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ می‌گوید ﺗﺎ اینکه ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر هیچ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. 🔸ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭا ندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭ فلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و ... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ به خاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید. 🔹ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می‌شود. ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ می‌گیرد ﺗﺎ ﺻﺒﺢ می‌شود ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪﺷﺎﻥ می‌آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ. 🔸ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می‌کنند، ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ می‌گذارد ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ! 🔹ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ می‌گوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍینقدر ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ... 🔸ای بشر! از چه گمان کردی که دنیا مال توست ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست ▫️هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور ▫️هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست... 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
35.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴صحبت‌های کارشناس تلفنی جهان آرا که باعث فرار خانم شهیندخت مولاوردی و خانم زهرا شجاعی در برنامه زنده شد.... ❌هر دم از جهنم دره ٔ بنفش بَری می رسد از جنایت های کلید تازه و تازه تری می رسد واقعاً دولت کلید با این جنایاتی که یکی یکی داره رو میشه، چه جوری می خواد جواب خون شهدا را بده؟! شهدا جان دادن، خون دادند تا ناموس ایران و ایرانی به تاراج نره ،تا یه زن ایرانی همیشه پاک بمونه ،اما با این جنایات کلید ،مملکت به کجا کشیده میشه؟ ونمی دونم این دو تا خانم نامحترم که روی مصی علینژاد را سفید کردند ، چگونه می تونم جواب خانوم حضرت زهرا سلام الله علیها را بدن؟چادری که یادگار حضرت مادر است بر سر می اندازند و ندای شیطان را لبیک می گویند... به کجا چنین شتابان⁉️ @bartaren
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚حضرت موسی(ع) چگونه قبض روح شد؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: روزی عزرائيل نزد موسى(ع) آمد. موسى به او گفت: تو كيستى؟ او گفت: من فرشته مرگم. موسى(ع) گفت: چه می خواهی؟ او گفت: آمده ام روح تو را قبض كنم. موسى(ع) گفت: از كجاى بدنم روحم را قبض مى كنى؟ عزرائيل گفت: از ناحيه دهانت . موسى(ع) گفت: چرا؟ من که با اين زبان و دهان با خدايم، سخن گفته ام. عرزائيل گفت: از ناحيه دستهايت. موسى(ع) گفت: چرا؟ من که با دستهايم كتاب آسمانى تورات را حمل كرده ام. عزرائيل گفت: از ناحيه پاهايت. موسى(ع) گفت: چرا؟ من که با پاهايم به (طور سينا) براى مناجات با خدا رفته ام. گفتگوى موسى و عزرائيل ادامه يافت. تا اينكه عزرائيل گفت: من دستور دارم كه تو را رها کنم، تا هر وقت كه خودت مرگ را خواستى به سراغت آيم. از آن پس، موسى مدتى زنده ماند. تا اينكه روزى در بيابان عبور مى كرد، مردى را ديد كه قبر مى كَند. به او گفت: مى خواهى تو را در كندن قبر كمك كنم؟ آن مرد گفت: آرى. موسى(ع) او را كمك كرد تا قبر كاملا آماده شد. در اين هنگام، آن مرد خواست به ميان قبر برود بخوابد تا ببيند قبر چگونه است. موسى(ع) گفت: من داخل قبر مى روم تا ببينم چگونه است. موسى داخل قبر رفت و در ميان قبر خوابيد و هماندم مقام خود را در بهشت ديد. گفت: خدايا مرا به سوى خود ببر. عزرائيل، بى درنگ روح موسى(ع) را قبض كرد و همان قبر، قبر موسى(ع) گرديد، و آن كسى كه قبر را مى كَند، خود عزرائيل به صورت انسان بود. (به همین دلیل، هیچکس از محل قبر حضرت موسی(ع) خبر ندارد.) به اين ترتيب خداوند خواست، بنده شايسته اش موسى(ع) با رضايت و خشنودى به لقاءالله بپيوندد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ 🌸 امیر المومنین علیه السلام : 🌱 برترین ادب، آن است که انسـان در حد خود بایستد و از اندازه خویش فراتر نرود. 📚 غررالحکم.حدیث ۳۲۴۱ 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا