#خـــاطـــره_شـــهــیـــد
حمید چون طبقه پایین خانه مادرم زندگی می کرد. خیلی می آمد بالا و می رفت. چون همسرش اکثر اوقات سرکار بود، بیشتر وعده هایش را با مادرم می گذراند. صبح ها حیاط را آب و جارو می کرد. صبحانه اش را با مامان می خورد بعد هم ظرف ها را می شست و می رفت محل کار مامان می گفت صبح همان روز حادثه، حمید کولر را درست کرد. آب حوض را عوض کرد. همه خانه را جاروبرقی کشید و ظرف ها را هم شست. مادرم تازه گچ پایش را باز کرده بود. حمید نمی گذاشت از جایش تکان بخورد. شب حادثه وقتی ما به خانه رسیدیم، همه جا مثل دسته گل بود. به مادرم گفتم:«چرا این همه کار کردی؟» گفت:« کار من نیست مادر. حمید همه کارارو کرده.» خیلی هوای مادرم را داشت. گاهی حتی اگر پنج دقیقه می خواست دیر بیاید حتما خبر می داد. چون مامان عمل قلب باز کرده بود و حمید نمی خواست نگرانش کند.
#تاریخ_شفاهی
#خواهر_شهید
✏️ مریم برزویی
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهر شهید ابراهیم هادی:«
آقا ابراهیم
این مدت به خواب کسی نمیومد
خیلی پریشون بودیم
وقتی به خواب اومد اقا ابراهیم چرا نیستی؟
کجایی؟
چرا انقدر به خواب ما دیگه نمیای؟!پریشونیم.»
گفت:«از اون موقع که حاجی اومده،ماکارمون زیاد شده
من شدم مسئول دفتر حاجی 🥀
#شهید_ابراهیم_هادی
#خواهر_شهید
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄