eitaa logo
「 مَـرْدِ مِیـْدٰانْ 」
1.8هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
9.7هزار ویدیو
66 فایل
|بس‍ــم رب الشـهدا و الص‍ـدیقیـن| #گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است🍂¡ ٫وگرنه همه اجر‌ها در گمنامیست .. ! ادمین کانال: @Mohammadhossein_arab_f
مشاهده در ایتا
دانلود
بهاردرراه است وزمین،بهانه ای دارد،برای سبز شدن! امابهانه من بزرگترین بهانه زندگی ست انتظارکسی که هرقلب مرده ای رازنده میکند! من به شوقش هرروزبه دنیاسلام میکنم سلام امام زمانم✋🌸 ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
🍃🌸🍃 می گویند که ابتدای صبــح رزق بندگانت را تقسیم میکنی!! می شود رزق من امـروز رفاقتی️ باشد از جنس شهـیدان .. با عطـر شهــادت .. سلام صبحتون شهدایی❤️🌺 ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️فضیلت و برکات 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
♥️ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: 🍃 هر کس در نوشته ای، را بنویسد، تا زمانی که آن نوشته پابرجاست، همواره فرشتگان برای او آمرزش می طلبند. ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
°•.🌿.•° سرِ آشفته‌ام را به ضریح‌ات گذارم دلِ درمانده‌ام را، به شما می‌سپارم
اگر عاشقانه با کار پیش بیایۍ، بھ‌طورِقطع بُریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومے پیدا نمےکند.. 🌱 ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏هر ڪہ را صبح شهادٺ نیسٺ، شام مرگــ هسٺ : )🍃 بێ شهادٺــ♥️ مرگ با خسراݩ، چـہ فرقێ میکند...؟! اللهم ارزقنا شهادتـــ ❤️ ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
「 مَـرْدِ مِیـْدٰانْ 」
🎵 شب آرزوها،همین آرزومه..ببینم ضریحِ حسین روبه رومه.... 🎤 ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿    🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♥️🍃• •° باز‌ یک‌قِصه که‌هَر هَفته شده غُصه‌ی‌ دل کربلا؛ یک‌شب‌جمعه‌حَرمت، وااای‌حسین😔🕊 🌙 🌱 بانوای: محمدحسین عرب فیروزجایی ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
اعمال شب لیل الرغائب🙂🌌
نت گوشی خاموش 📱 نت الهی روشن📿 برای ظهور و سلامتی آقا امام زمان خیلی دعا کنید لطفا…🌺 ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿    🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
「 مَـرْدِ مِیـْدٰانْ 」
اعمال شب لیل الرغائب🙂🌌
میون‌دعآهآتون‌ .. اشڪآتون (:" دردودلآتون♥️ عشق‌بآزۍهآتون ... التماس‌دعاۍ‌ ! خیلی‌هاالتماس‌دعاداشتن لطفادعاکنیدهمه‌جووناعاقبت‌بخیر وخوشبخت‌بشنـ.. ✋🏼 اگرلایقیم‌دعامون‌کنید💔 🌱 🤲🏻
التماس دعا :)🚶🏿‍♂🌱 !'
♥️؛💛 السلام‌علیڬ‌یاعلی‌بن‌موسي‌ الرضا‌المرتضي
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸به وقت رمان🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم رب العشق✨🍁 یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️ 🌸رمان عشق با طعم سادگی🌸 1 قلبم بی وقفه می تپید... باز دلم برای دیدنش در لباس مشکی محرمیش ضعف میرفت ...با اینکه محرم امسال با همه سالها فرق داشت و میتونستم دزدکی دیدش نزنم ! کاری که سالها بود انجام میدادم ! درست از اون شبی که توی همین اتاق صداش رو شنیدم و نفهمیدم چرا قلبم به تپش افتاد و درونم آتیش به پا شد که با یک مشت و دو مشت آب خنک هم حالم جا نیومد تازه با سالم کردن و دیدنش فقط کم مونده بود پس بیافتم و خودم اصال نفهمیدم چرا این احساسهای تازه در من جون گرفته؟! آره دقیقا از همون شب لعنتی شروع شد این دزدکی دید زدنهایی که برای یک دختر سنگین و متین زشت بود و بی حیایی ! ولی امان از قلب سر کشم که نمی گذاشت اینکار رو تکرارو تکرار نکنم ! با دو انگشتم کمی دوالیه ی فلزی پرده کرکره قهوه ای رنگ و رو رفته رو باز می کنم... در حد کم که فقط من ببینم بدون جلب توجه !نگاهم روش ثابت موندو وای به قلب بی قرارو عاشقم ! دست برنمیداشت از این کوبش و خودم نمی فهمیدم حاال چرا ؟! حاال که محرمش شده بودم ! نه هنوزم نه ! هنوز جرئت نمی کردم برم نزدیک با اینکه دیگه عادی بود این نزدیک شدن ! نه هنوز نمی تونستم برم بتکونم خاک روی لباس مشکیش رو که حاصل جابه جایی دیگ ها از زیرزمین به حیاط بود و من هر سال چه قدر دلم می خواست این کار رو بکنم و یک خسته نباشید چاشنی کارم ! ولی نه نمیشد نمیشد! هنوز هم عشق من تنها سهم خودم بود و میدونستم اگر برای همه طبیعی باشه رفتارهای عاشقانه و از ته قلبم , ولی چین میفته بین پیشونیش و چشم غره هاش من رو نشونه میره اگه وسط نامحرمهای حیاط پیدام بشه ! حیاط پر از هیاهو بود...پر از صدای صلوات ...پر از دودی که از کنده های تازه آتیش گرفته بلند شده بود ولی عطر اسپند میداد و من چه قدر دوست داشتم این بو رو که پر از دود بود و پرآرامش! با خم شدنش نگاه گرفتم از این همه هیاهو چون اصل نگاهم فقط مال اون بود کسی که نه تنها از نگاهم بلکه از خودمم فراری بود و من نمی فهمیدم چرا؟!بعد سه هفته عقد کردن و محرم بودن!! خاک شلوارش رو تکوند ...اواخر پاییز بودیم ولی هوا عطرو سرمای زمستونی داشت ... اما امیر علی فقط همون یک پیراهن مشکی تنش بود نه کت !و نه بافت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️ 🌸رمان عشق با طعم سادگی🌸 # پارت_2 از عطیه شنیده بودم که امیرعلی گفته لباس زیادی دست و پاگیرش میشه توی عزاداریا و من فقط از عطیه شنیده بودم خواهر کوچیک امیر علی و دوست و دختر عمه ی من ! و من هر سال چه قدر نگران بودم که نکنه سرما بخوره ؟ حاال هم کم نشده بود این دل نگرانی ها و بیشتر شده بود بعد از خوندن اون خطبه عقدی که حس خوبی به قلبم ریخت و امیر علی اخم نشست رو صورتش و همون اخم جرئت گرفت از من که نشون بدم این دلنگرانیم رو, وبازم سکوت کرده بودم و سکوت! آه پر صدایی کشیدم ...صدای دسته های عزاداری که از خیابون رد میشدن من رو به خودم آورد با صدای تبل و سنجی که دلم رو لرزوند و مداحی که با نوحه سراییش از واقعه کربال رد اشک گذاشت توی چشمهام یک اشک واقعی! امیر علی سر بلند کرد رو به آسمون که رو به غروب میرفت وگرفته تر بود دوبه نظر من سرخ! اشک روی صورتش رو دیدم و دلم ضعف رفت برای این اشکهای مردونه که غرور نداشتن و پای روضه های سید الشهدا)ع( بی محابا غلت می خوردن رو گونه هایی که همیشه ته ریش داشت! انگشتهام کشیده شدو پرده باصدای بدی به هم خورد و دست من از روی پیراهن مشکی چنگ زد قلبی رو که بازم بی قراری میکرد طبق برنامه ی هرساله اش! با همه تفاوتی که توی این سال بود! روی تخت فلزی وارفتم و چادر مشکی ام سر خورد روی شونه هام ...برای آروم کردن قلب بی قرارم از بس لبه های چادر توی مشتم رو فشار داده بودم خیس شده بود ...چه قدر حال امروزم پر از گریه بود چون یک قطره اشک بدون گذر از گونه ام از چشمهام افتاد و گم شد توی تارو پود چادرم! تقه ای به در خوردو بعد صدای بابابزرگ که یا اهلل می گفت برای ورود به اتاق خودشون ... دستی روی چشمهای پر از اشکم کشیدم و قبل ریزششون سد کردم راهشون رو و صدای پر بغضم رو صاف! _بفرمایید بابابزرگ فقط من اینجام دستگیره در به طرف پایین کشیده شدو بابابزرگ داخل اتاق شد ... آستینهای باال زده و دستها و صورت خیسش نشونه این بود که وضو گرفته و اومده برای نماز اول وقتش مثل همیشه! لبخندی به روم پاشید_ خوبی بابا؟
خوبی ها رو از خدا بخوایم🌿! شب لیلةالرغائبه...❤️
⚜وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است ⚜شب بخیر ای حرمت شرح پریشانی ما التماس دعا؛ شبتون حسینی؛ درپناه خدا💫 یا علی ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
سلام امام زمانم✋ نزدیک ترین مسافر دور، سلام آیینه ی سبز قامت نور، سلام بی تو همه مرده اند در این عالم ای نفخه ی دل نواز، در صور سلام 🌸 اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌ لِوَلیِّڪَ الفَرج🌸 ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد
•|لبخنـد تو.. •|خلاصہ‌ے همہ‌ے.. •|خوبے هـاست.. 🕊‌سلام صبحتون شهدایی🕊✋🕊 ❤حاج قاسم سلیمانی عزیز 💔 ــــــــــــــــــــــ🌱🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــ 📿 🌿| @jahhad_edame_darad ڪانال؛ جهاد ادامه دارد