eitaa logo
کانال خبر و تحلیل
455 دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
16.3هزار ویدیو
147 فایل
شهید حاج قاسم سلیمانی: «والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی(رهبر معظم انقلاب)است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!! 💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد... 💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند. روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد... 💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند 💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید. وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: 🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید... 💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد... 🌺....صاحب خانه اش گفته بود: طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی حجاب بودیم...😇 این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت  تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود...👌 🌺... که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود... " مرا بکشید اما را برندارید..."😰 برشی اززندگی شهیده انقلاب اسلامی:👇  "طیبه واعظی" ... ... ... همه از یڪ خانواده اند اما...! چفیه بردوش پرچم به دست و برسَر ِتوست اے .. وصیت شهدا و سلاح تودر برابر هجوم دشمن است. 💬 دختران هم می شوند 🔻جهیزیه👈 قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر. 🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار. 🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!» کتاب زندگی به سبک شهدا ناصرکاوه 🌷 شهیده طیبه واعظی ➖علت شهادت به دست ساواک، برگرفته ازکتاب، کفش های جامانده در ساحل
مردان غربی برای زنان به سر ایرانی...!! 🔻میشل هوئلباک 🔸میشل نویسنده اسلام ستیز فرانسوی : جنگ بر ضد اسلام گرایی؛ با مسلمانان فایده ای ندارد؛ فقط با کردن آن ها می‌توان به دست یافت. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان ها ی کوتاه فرو بریزیم. ..... .....
⭕️اینجا قم نیست، اینجا پایتخت انگلستان است که دختر ایرانی با رفت و آمد می کند ..... .....
زانو زدن جلوی بوسیدن او و بازسازی تصویر در زمینه حرم «علیه‌السلام» از بهترین تابلوهای این سری بود. دست‌مریزاد به همه دست‌اندرکاران این فصل این سریال که حتماً برای همه ما تا سال‌ها خاطره خواهد شد. دژاکام .... ....
✳️ قاب ماندگار؛ بوسه بر چادر مادر درباره فصل هفتم مجموعه تلویزیونی به اندازه کافی و شاید ناکافی در این چند روز سخن گفته شده و کسان مختلفی از دیدگاه‌های گوناگون ارزیابی‌ها و نقد و نظرهای خود را مطرح کرده‌اند، از جمله اینکه در این مجموعه برخلاف همه بدآموزی‌ها و پراکنده‌گویی‌های فصل ششم، پایتخت تصویر درستی از روحانیت ارائه داد، دل‌ها را بیش از پیش به امام رئوف علیه‌السلام پیوند زد، زیبایی‌های کشورمان را دوباره در چشم ما نشاند، احترام به بزرگ‌ترها بویژه مادر را به یاد جوانان آورد و... . برآیند همه نقدهای مثبت به پایتخت هفتم، تقدیر از نگاه سالم و آموزاننده‌ای است که در آن به «» به‌ عنوان یک رکن فراموش‌شده در تولیدات تصویری این‌ سال‌های سیما و سینما توجه جدی شده است. این خانواده یک خانواده آرمانی و خیالی نیست که همه‌چیز آن سر جای خودش باشد و همه خوب و پاستوریزه و بی‌نقص و آنکادر باشند. خانواده نقی واقعاً یک خانوادهٔ معمولی است، با همه خوبی‌ها و بدی‌ها و نقص‌ها و امتیازات و قهرها و آشتی‌ها و راست‌ها و دروغ‌هایی که همگی برای بیرون کشیدن گلیم خود از ورطه‌هایی است که در آن افتاده‌اند یا می‌ترسند بیفتند. اما هنر نویسنده و کارگردان آن این است که هرچه مجموعه به بخش‌های پایانی آن نزدیک‌تر می‌شود، سرهای افراد بیشتری در آن به سنگ می‌خورد و به هوش می‌آیند و خود را اصلاح می‌کنند و افراد پراکنده و دور از هم فیلم در قسمت پایانی همگی در یک کادر دور هم جمع می‌شوند و تصویر یک خانواده صمیمی را قاب می‌کنند. و مهم همین قسمت پایانی است. بسیاری تصور می‌کنند از آنجا که سینما بویژه سیما باید یک دانشگاه باشد، در طول یک فیلم هیچ نقص و کژی و اشتباه و خطایی نباید نشان داده شود و همین افراد گاه از پایان معکوس و مغلوب فیلم که همه آن خوبی‌ها، بربادرفته نشان داده شده نگران نمی‌شوند، در حالی که تمام تأثیرگذاری یک فیلم و یک سریال و هر اثر هنری دیگر به پایان‌بندی آن است تا تمام امیدها و یأس‌ها و ساختن‌ها و خراب‌کردن‌ها به مخاطب تزریق شود. ۱۵سال پیش که علیرضا داوودنژاد فیلم سینمایی «» را ساخت، بسیاری از ظاهربینان و ساده‌لوحان به تصویری که از زن و جامعه و فسادهایی که در آن ارائه شده بود بشدت انتقاد کردند، اما واقعیت این است که پایان‌بندی عالی این فیلم یکی از درخشان‌ترین و موثرترین سکانس‌های آخر سینما بود، آنجا که مریم وامانده و بی‌پناه از همه بدی‌ها و نامردی‌ها به سوی مادربزرگش می‌دود و خود را با گریه در آغوش او و چادر سیاهش می‌اندازد و در آنجا پناه می‌گیرد و تمام! چیزی که از فیلم در ذهن و روح تماشاگر باقی می‌ماند، همین تابلو است، نه آن‌ همه خرابی و فساد. در پایتخت هم با همه راست و دروغ‌ها و توطئه‌چینی‌ها و شیطنت‌ها و روراستی‌ها و... باز هم مانند سال‌های دور همگی در یک قاب در مغازه عکاسی جنب حرم مطهر کنار هم قرار می‌گیرند و تنها به این اکتفا نمی‌شود، بلکه بهتاش با آن ‌همه سوابقش در کنار «» زانو می‌زند و با اشک، پر «» او را می‌گیرد و بر آن بوسه می‌زند و کات. شاید اگر از همه تماشاگران همه فصل‌های پایتخت بپرسند کدام صحنه از فیلم در یاد شما مانده یا می‌ماند، اکثراً به همین تابلوی آخر فصل هفتم اشاره کنند. این به معنی این نیست که در این فصل، پایتخت اشتباه و بدآموزی نداشته (که داشته)، ولی قبول کنیم محسن تنابنده و سیروس مقدم هم مثل همین بازیگران مجموعه‌شان انسانند و ممکن‌الخطا و آنها هم از اشتباه بری نیستند و مهم امضایی است که در حرم امام رضا علیه‌السلام بر اختتامیه این سریال خورده است. می‌ماند یک نکته که نباید ناگفته و در گلو بماند: مسئولان گرامی سیما با این حجم از استقبال از این سریال و با دیدن خلوتی خیابان‌ها و مغازه‌ها در زمان پخش پایتخت، باید فکری بشوند که چرا در دیگر برنامه‌ها و تولیداتشان این اتفاق نمی‌افتد؛ چرا خنده و شادی و نشاط و امید و زندگی در فیلم‌ها و سریال‌های ما روزبه‌روز کمتر می‌شود؟ بر منکرش لعنت که در این سال‌ها کارهای خوب و قابل تقدیری هم ساخته شده است، اما آیا انتظار از این سازمان بسیار معْظم و پرنیرو و بودجه‌خوار همان چند کار خوب و قابل تقدیر است و بس؟ هیچ اشکالی ندارد که دست آنها را که شاید با ما خیلی همفکر یا همراه نباشند اما دوست دارند فیلم‌های خوب و سالمی در سینما و سیما بسازند بگیریم اما هم در سوژه و هم در پرداخت نظارت داشته باشیم تا هم کارهای باکیفیتی ارائه دهند و هم با مدیریت کردن آنها بتوان مشکلی را و معضلی را اصلاح کرد و اندیشه‌‌ سالمی را جا انداخت و شادی و امید را به جامعه بویژه به جوانان تزریق کرد و بر لب‌های مردم خنده نشاند. .... ....