🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!!
💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد...
💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند.
روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحتنظر قرار میگیرد...
💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی میشود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند
💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید.
وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود:
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید...
💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد...
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصر_کاوه
🌺....صاحب خانه اش گفته بود:
طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی حجاب بودیم...😇 این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود...👌
🌺... #ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود...
" مرا بکشید اما #چادرم را برندارید..."😰
برشی اززندگی شهیده انقلاب اسلامی:👇 "طیبه واعظی"
#چفیه ...
#پرچم ...
#چادر ...
همه از یڪ خانواده اند
اما...!
چفیه بردوش #شهدا
پرچم به دست #رزمندگان
و #چادر برسَر ِتوست اے #خواهرم ..
#حفظ_حجاب وصیت شهدا و سلاح تودر برابر هجوم دشمن است.
💬 دختران هم #شهید می شوند
🔻جهیزیه👈 قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر.
🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من.
یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار.
🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!»
کتاب زندگی به سبک شهدا
ناصرکاوه
🌷 شهیده طیبه واعظی
➖علت شهادت به دست ساواک، برگرفته ازکتاب، کفش های جامانده در ساحل
🌷 #بر_ما_چه_گذشت(۱)
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#اعترافات_ماشين_جنايت_جنگي_صدام
#سرهنگ_عبدالرشيد_الباطن #بازپرس_ويژه_گارد_رياست_جمهوري
☀️ اين افسر بعثي از جلادان عليه مردم عراق و ايران است كه در پرونده خود اوراق سياه بسيار زيادي دارد. اين سرهنگ بعثي به خوبي به زبان فارسي و فرهنگ و تاريخ ايران مسلط است و پيش از آغاز جنگ تحميلي عليه ايران توسط استخبارات (اطلاعات) ويژه عراق و صدام براي تحصيل زبان فارسي به تهران اعزام ميشود. سرهنگ عبدالرشيد در بهار 1975 ميلادي (اوايل دهه پنجاه شمسي) در رشته زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران فارغالتحصيل شده است و با آغاز جنگ و تجاوز بعثيها به ايران مأموريت مييابد اسراي ايراني خط مقدم جبههها را بازجويي و از آنان كسب اطلاعات كند. اين افسر بعثي عراقي كه چند بار مستقيم به صدام معدوم گزارش داده است، به خاطر جنايات جنگي بيشمار خود به دريافت مدال و نشان از سردار نگون بخت قادسيه رسيده است. عبدالرشيد در بازجوييهاي خود اعتراف كرده است كه به دستور فرماندهان ارشد ارتش و به ويژه گارد رياست جمهوري كه از صدام دستور مستقيم داشتند👇
#بيش_از_هزار_اسير_ايراني را #شهید کرده است...
☀️اين جنايتكار جنگي در جريان بازجوييهاي خود اعتراف ميكند كه اسراي ايراني را پيش از به شهادت رساندن شكنجههاي شديد ميداده است؛ براي مثال وي درباره يك اسير ايراني كه بر اثر اصابت مين پايش را از دست داده بود، ميگويد زماني كه اين اسير را بازجويي ميكردم به علت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش نمودم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقيقه پس از قطع محل قطع شده را با فندك ميسوزاندم تا اينكه تمام انگشتانش را بريدم، اما مقاومت حيرتآور او كه بسيار جوان هم بود، من را خشمگين ساخت و با اره پاي او را نيز قطع كردم، اما اين اسير ايراني هيچ اطلاعاتي نداد.
☀️اين جنايتكار جنگي كه در پروندهاش كشتار و اعدامهاي فجيع شيعيان و اكراد عراقي نيز ديده ميشود، در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۵ و در سال پنجم جنگ نيز در يك قتل عامل اسراي ايراني ۲۲ رزمنده جمهوري اسلامي ايران را كه همگي زير ۲۰ سال سن داشتند، با #شليك_تير_خلاص بر سرشان به شهادت ميرساند، در حالي كه اين اسيران همگي دست هاي شان بسته بوده و قرباني وحشيگيري اين جنايتكار جنگي شدهاند.
☀️جنايات عبدالرشيد الباطن در سالهايي به دستور صدام روي ميداده است كه رژيم منفور بعث مورد حمايتهاي آمريكا، شوروي و كشورهاي مدافع حقوق بشر اروپايي قرار داشته است .سرهنگ عبدالرشيد تأييد ميكند كه #صدام در اعدام بيش از ۴۵۰ اسير ايراني مستقيم و به همراه گروهي از همراهان هميشگي خود در تيم حفاظتش دست داشته است.بر روي برخي از اسراي تير باران شده #آهك يا #مواد_شيميايي يا #اسيد ميپاشيدم تا اثري از آنها باقي نماند.
☀️عبدالرشید در بازجوييهاي خود اعتراف كرده است، تا آنجا كه در جريان بوده،
#ماشين_جنگي_جنايات_صدام معدوم
#شش_هزار_اسير_ايراني را به #شكل_فجيعي به شهادت رسانده است.
به گزارش #فارس ، راوی : #علي_البغدادي، محقق و كارشناس عراقي
☀️خسارت فراموشنشدنی دیگر دولت آمریکا به عراق، ایجاد داعش در این کشور بود. به اعتراف دونالد ترامپ، دولت آمریکا سازنده اصلی این گروه تروریستی بود و از مدتها قبل به تشکیل و تربیت این نیروها تحت عنوان داعش میپرداخته است. از سویی فضای ناامنی که حاصل تجاوز نظامی آمریکا به عراق بود، بستر را برای ظهور این گروه تروریستی فراهم آورد. خسارتهای ناشی از حملات داعش به زیرساختهای عراق و قاچاق نفت و سرقت ذخائر طلای عراق توسط این گروه، بیش از 300 میلیارد تخمین زده شده است. تنها در حوزه کشاورزی، داعش 40 درصد از کشاورزی عراق را بطور کامل نابود ساخت...
☀️این خسارت را بگذارید کنار خسارت 25هزار میلیارد دلاری تجاوز آمریکا به عراق👈 حجم ویرانیهای عراق در پی تجاوز آمریکا به این کشور بهحدی گسترده است که هیچ آمار دقیقی درباره رقم خسارت تحمیل شده به عراق وجود ندارد و پس از هر بررسی بر میزان خسارات آن افزوده میشود. با این حال اواسط سالگذشته «علی التمیمی»، متخصص حقوق بینالملل اعلام کرده بود که آمریکا و بریتانیا زیرساختها و تاسیسات عراق را تخریب کردهاند. او گفت که این دو کشور از سلاحهایی که قانون بینالملل استفاده آنها را منع کرده است در بصره استفاده کردهاند و باعث تاثیر در زایمانها و ژنتیک کودکان و گسترش بیماریهای سرطانی شدهاند. این حقوقدان با اشاره به این وضعیت، برآورد خسارتهای آمریکا به عراق را حدود 25هزار میلیارد دلار تخمین زده است...
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
منابع: #صداوسیما #تسنیم #فارس
💗حماسه عملیات کربلای چهار
💥دمی_با_شهدای_غواص
تا حالا سگ دنبالت کرده ؟🤔نکرده؟😥 خب خداروشکر که تجربشو نداری 😥 اما بزار برات بگم 😪 وقتی سگ دنبالت میکنه 🤕مخصوصا اگه شکاری باشه...😰 خیلیا میگن نباید فرار کنی ازش 🙄 اما نمیشه... یه ترسی ورت میداره که فقط باید بدویی 😨 امـا...خدا واست نیاره اگه پات درد کنه... یا یه جا گیر کنی 😰 عملیات... کربلای_چهار بود 😣 وقتی منافقین لعنتی عملیاتو لو دادن... مجبور شدیم عقب نشینی کنیم 😩 نتونستیم زخمیا رو بیاریم 😔 بچه های زخمیه غواص تو نیزارهای ام_الرصاص, بوارین, ابوالخضیب و... جاموندن ☹️ چون نه زمان داشتیم و نه شرایط نیزارها نمیذاشت برشونگردونیم 🙁 هنوز خیلی دور نشده بودیم از نیزارا که یهو صدای ناله ی زخمیا بلند و بلند تر شد 😨آخ ...😖 نمیدونم چنتا بودن سگ بودن ... از آن سگهای شکاری 🐶ریخته بودن تو نیزار... بعثیا به سگ های شکاری شون یه ماده ائی تزریق کرده بودن که سگا رو هار کرده بود 😓 هنوز صدای ناله های بچه ها تو گوشمه 😭 زنده زنده رفیقامو که دیگه پای فرار کردن نداشتن رو 😥 داشتن تیکه تیکـ 💔💔💔 کاری از دست ما بر نمیومد 😩 شنیدی رفیق؟😔 دیگه باید چی کار می کردن واسه ما آنقد 😭مردم و خصوصا بعضی از مسئولین در هر رده ای که هستید... راحت پا روی خونشون نزاریم، با رشوه گرفتن، پارتی بازی، اختلاس کردن و...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصر_کاوه
#معذرت_بابت_تلخی_روایت...🙏🏻
شرمنده_شهدا😞💫
....
....
#مقام_معظم_رهبری 👈 امام خامنه ای:
دوهفته پیش شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکى اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهاى مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزى که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهى شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتى این جمله را گفتم، چشمهاى شهید کاظمى پُرِ اشک شد، گفت: انشاءالله خبر من را هم بهتان بدهند!
🌷از شب قبل مدام نگران بودم. پرسیدم:«هوای ارومیه خرابه، چه جوری میخواهید بروید. احتمالاً پرواز انجام نمیشه». گفت:«هر چی خدا بخواهد». از او خواستم شماره تلفنی به من بدهد تا از حالش باخبر شوم. صبح دلشورهام بیشتر شد. رفتم چند اسکناس برداشتم و دور عکس احمد چرخاندم و در صندوق صدقات انداختم و ولی آرام نشدم. دلم طاقت نمیآورد. به خاطر همین سکهای را که روز نیمه شعبان به عنوان فرماندهی نمونه به او هدیه داده بودند، را نذر کردم تا روز عیدغدیر برایش گوسفند بخریم و قربانی کنیم.
🌷پیش از این نیز یک بار النگوهایم را نذر مسجد لرزاده کردم و او به سلامت به خانه بازگشت. با خودم فکر کردم ان شاء الله اگر هم قرار باشد اتفاقی بیافتد، این نذر جلوی آن را میگیرد. ساعت ۱۱ بود که چند تن از دوستانم به دیدنم آمدند. حزن و اندوه در چهرههایشان نمایان بود. 🌷رفتم داخل آشپزخانه که وسایل پذیرایی را بیاورم که یکی از دوستانم به فریده [دخترم] گفت:«تلویزیون را خاموش کن». دستانم لرزید با ناراحتی پرسیدم:«برایم خبر آوردی؟» دخترانم شروع به جیغ زدن کردن و من مات و مبهوت فقط نگاه میکردم. همسر برادرم نیز دقایقی بعد آمد. مدام میگفت: «گریه کن» گفتم:«گریهام نمیآید». با رفتن احمد کوهی از غم و غصّه بر شانهام نشست. #کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
منبع: ویژه نامه پرواز عرفه
راوی:همسر شهید
.....
....