eitaa logo
مِجری🧿🧿
1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
624 ویدیو
6 فایل
مِجری به معنی صندوقچه ی آهنی یا چوبي قفل دار قدیمی با روکش مخمل است که کارکرد گاوصندوق هاي کنونی را داشت. "منطقه جلگه بهاباد یزد" راههای ارتباط با ما: مالک کانال: خانم زینب صادقی آموزگار @Teachr84 خانم سهیلا صادقی احمد آباد @s_sadeqi1997
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وافسانه ی قدیمی مربوط به مناطق روستایی کرمان چوپان نی زن ودختر کدخدا گلُ گیس (گیسه گل) 🆔@MEJRi403
قدیمی ✍راوی:مرحومه سکینه کارگر(سکینه مَمد خان) روزی سکینه ممد خان درب نونوایی میرن همونطور که تو صف وایساده بودن خانمی محجبه و چادری نزدیکشون میشه و بهشون میگه لطفا موهاتون رو بپوشونت سکینه که متوجه منظورش نمیشن اعتنایی نمیکنن این خانم دو تا سه بار حرفشو تکرار میکنه. سکینه که انگار تازه متوجه منظور خانم شده بودند ناگهان میگویند ببخشید خانم من موهامو میپوشونم ولی انگار موهای منم مثل شما فضول هست هی از زیر چارقد در میات ☺️ این اتفاق در اوایل انقلاب و در شهر یزد رخ داده است. سکینه کارگر به رحمت خدا رفته اند روحشون قرین رحمت الهی 🖤🥀 چارقد: روسری 🆔@MEJRi403
قدیمی ✍داستان امروزمون خاطره ای دیگه از مرحومه سکینه کارگر (سکینه مَمد خان) شنیده شده که سکینه ممد خان که خونشون یزد بود داخل حیاط خونه قفسی برای مرغهایشان درست کرده بودند و تعدادی مرغ وجوجه در انجا نگهداری میکردند. همسایه ها که از بوی مرغها شاکی بودند به مرکز بهداشت رفته و از سکینه خانم شاکی شدند روز بعد مامور بهداشت درب منزل ایشان امده و به ایشان گفته که همسایه ها از وجود مرغها شاکی هستند لطفا انهارا از اینجا ببرید سکینه خانم که فردی حاضر جواب و رک بودند رو به مامور بهداشت کرده و گفتند شما سر برج که میشه یه مبلغی پول به من بدین که من باهاش زندگیمو بگذرونم منم عین این خانمهای شهری میرم سرکوچه میشینم اُندُس (آدامس) میجواَم 😁 مامور بهداشت تا اینو شنیده دیگه معطل نشده فورا از اونجا رفته. پ. ن: سکینه مَمد خان بسیار زن زحمتکش و با خدایی بودند شادی روحشون صلواتی ختم کنیم 🖤🥀 🆔@MEJRi403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراهان گیسه گل همینطور که داخل کلیپ هم نوشته شده گیسه گل دختر کدخدای روستا بوده پسری که چوپان کدخدا بوده عاشق و دلباخته گیسه گل میشه اما کدخدا خواستگاری رو قبول نمیکنه 😔 این جوان هرروز گله را برای چرا میبرده و با ساز نِی با گیسه گل حرف میزده تا اینکه روزی دزد به گله میزنه ودست و پای چوپان رو میبندن و نِی رو میشکنن اما گوسفندا رو نمیتونن باخودشون ببرن و چوپان میگه که گله فقط با صدای نی حرکت میکنه بنابراین دزدا اجازه میدن که جوان نِی بنوازه پس جوان که باخبر بوده گیسه گل صدای نِی رو میشناسه و حرفای چوپان رو میفهمه با همون نی شکسته و ساز زدن خبر رو به گیسه گل میده و گله نجات پیدا میکنه واخر داستان هم با وساطت نِی چوپان و گیسه گل بهم میرسن 😌 پ. ن: ممنون از اقای حسن زاده احمداباد بابت ارسال کلیپ 🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وافسانه ی قدیمی مربوط به مناطق روستایی کرمان چوپان نی زن ودختر کدخدا گلُ گیس (گیسه گل) 🆔@MEJRi403