eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
107 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🦋کلیپهای زیبا و پرمعنی پسرم گلم آقا محمد مهدی بزرگی رو در کانال مرکز فرهنگی خانواده پاسداران آ.شرقی دنبال کنید. 🌺دست گلت درد نکنه پسرم👌👌👌 1⃣ خدا جونم از کجا بدونم که هستی؟؟؟؟ @MF_khanevadeh
🌹 *بر اساس خاطره واقعی* چندین روز بود که به نهاد ریاست‌جمهوری می‌رفت، اما موفق نمی‌شد که بره داخل، می‌گفتن معاونت مردمی گفته باید معرفی‌نامه بیاری تا به درخواستت رسیدگی شود. حاجی هم می‌گفت آخه از کی معرفی بیارم؟ کی میاد به من معرفی نامه بده... ده دوازده روزی می‌شد که آقای رجایی رئیس‌جمهور شده بود. حاجی ناامیدانه وقتی رسید جلوی درب ورودی نهاد، ماشین رئیس‌جمهور هم داشت وارد می‌شد، حاجی به نشونه احترام دستی برایش تکان داد و نگاهی به آسمون کرد، صلواتی فرستاد. چند دقیقه‌ای ایستاد تا ورودی خلوت بشه. ناامیدانه رفت جلوی گیت پذیرش، تا اومد چیزی بگه مسئول پذیرش از پشت میزش بلند شد و گفت: «حاج آقا احمدی خوش آمدید، برگه نیاز نیست، بفرمایید داخل» و بلافاصله برادری از نیروی حفاظت را صدا کرد و گفت حاج آقا را ببر دفتر ریاست. حاجی احمدی متعجب، کارت شناساییش تو دستش خشک شد و آرام آرام گذاشت تو جیبش.. اصلا وسایل و لباساشو هم نگشتن... فقط دنبال مأمور راه افتاد، یکباره با تعجب دید توی دفتر ریاست جمهوره ... آقایی با لبخند جلو آمد و با حاجی دست داد و گفت: خوش آمدید، آقای رئیس‌جمهور منتظر شماست. حاج احمدی هنوز گیچ بود، لباسشو صاف کردو وارد اتاق شد، باور نمی‌کرد، آره خود آقای رجائی بود که از پشت میزش بلند شد به استقبالش آمد. بعد از تعارفات اولیه هم گفت «حاج آقا احمدی درخواستت چیه؟ برای چی جلو درب ایستاده بودی؟» حاجی هم همانطور که درخواستشو از جیبش بیرون آورد گفت میخام اگر خدا قبول کنه خیریه درست کنم، یک جایی درست کنم بشه چار تا بچه یتیم را زیر پوشش بگیریم. رجائی هم همانطور که روی درخواست حاجی چیزهایی می‌نوشت گفت خدا خیرت بده، بفرمایید، دستورشو دادم هم محیطی مناسب در اختیارت بگذارند، هم کمک مالی برات نوشتم که از صندوق دولت بهت بدهند، فقط زحمت بکش مرحله به مرحله به من خبر بده، میخام همچین کاری که میکنی رو در هر استان اجرا کنیم، اما شما فعلا تهران را کلید بزن. حاج احمدی با تعجب گفت: آقای رجایی، نمیپرسید من کی هستم، آیا دارم درست میگم؟ این درخواستم واقعیه یا نه؟ که یکباره رجایی با لبخندی گفت: بگیر برو حاجی جون، میشناسمت، بررسی کردم، میدونم دقیقا کی هستی، برو وقتمو نگیر کار دارم. رجائی تا دم درب آمد بدرقه و همانطور که دستگیره درب خروج را می‌گرفت گفت: حاج احمدی جان، میدونم که سال‌هاست غذا درست می‌کنی می‌بری برای حلبی آبادها، می‌دونم دم عید لباس نو می‌بری برای بچه‌هاشون، میوه می‌بری، دارو می‌بری و... خیلی کارهای دیگه می‌کنی، من نشناخته درخواستتو موافقت نکردم. رجایی دستی به صورتش کشید و نگاهی به زمین انداخت و ادامه داد که حاجی احمدی، یادت هست اونوقتا که با یک وانت وسپای سه چرخ، دیگ غذارو برمیداشتی و می‌بردی تو زاغه نشینها گاهی یه جوانکی می‌پرید پشت وانت وسپات و پا به پات میومد کمکت می‌کرد؟ حاجی گفت آره آره یادمه، خدا خیرش بده، چه جوونک خوبی بود، کاش می‌دونستم کجاست و چه میکنه؟ هرجا هست خدا نگهدارش باشه. رجایی همانطور که دستگیره درو باز می‌کرد گفت: «احمدی عزیز، اون جوانک من هستم، من میشناسمت.» حاجی احمدی مات و مبهوت مانده بود، نمی‌دونست چی بگه، اشک تو چشاش جمع شده بود، تنها کاری که کرد دست و صورت رجایی را بوسید‌، رجایی هم گفت برو حاجی، برو خجالتم نده، فقط منو بی‌خبر نگذار. حدود دو هفته از آن ملاقات گذشته بود، کارهای ثبت و تأسیس خیریه تقریبا آماده شده بود و ساختمان اهدایی رئیس‌جمهور تحویل حاجی گردید و مقداری لوازم و تجهیزات نیز خریداری شده بود و آماده انتقال برای شروع رسمی کار.. حاجی احمدی تصمیم گرفت طبق قرار نزد آقای رجایی رفته و گزارش کارو به اطلاع ایشون برسونه، اما ... 📔 زندگی به سبک شهدا 🖊 ناصر کاوه 🌹 *سالروز شهادت شهیدان رجایی و باهنر گرامی باد* ✍ شهید رجایی فقط ۲۸ روز رئیس‌جمهور ایران بود.. @MF_khanevadeh
ارتباط موفق_44.mp3
11.78M
🎙 ۴۴ 🔁 خروجی‌های محبتِ شما؛ تعیین کننده‌ی ورودی‌های محبتی شماست! ❀ اگر تمایل دارید دایره‌ی جذبِ محبت‌تان افزایش یابد؛ ☜ باید دایره‌ی صدور محبت‌تان را بزرگ‌تر کنید. 🔸 🎤 🔸 @MF_khanevadeh
🔴 💠 رهبرانقلاب: مهمترین مسئولیت زن، کدبانویی است؛ معنای کدبانویی خدمتگزاری نیست، معنایش این است که محیط خانواده را برای فرزندان و برای همسر یک محیط امن و آرام و مهربانی می‌کند؛ با مهربانی خودش، با عزّتی که در خانه برای او فرض می‌شود. @MF_khanevadeh
نماز اول وقت حتی در هواپیما💔 کسی که به نماز اول وقت تقید دارد به آنجا که باید برسد، می رسد. ‌ 📿📿📿در نماز اول وقت ما را از دعای خیرتان محروم نفرمائید 🙏🙏🙏 @MF_khanevadeh
✳️بهترین سبزیجات جایگزین هویج ! 🔸مدیرکل دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت: اینکه ما هر چه بیشتر هویج و زنجبیل بخوریم کرونا نمیگیریم، حرف علمی نیست. مردم باید بدانند که ویتامین A فقط در هویج نیست و تمامی سبزیجات و میوه‌هایی که رنگ زرد و نارنجی دارند، وجود دارد 🔸برگ‌های تیره رنگ کاهو نیز همین ویتامین A را دارند و همچنین فلفل سبز نیز به همین شکل است که این نوع ویتامین را در خود دارند @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادب در مقابل پدر 🔹خاطره‌ای از آیت‌الله مرعشی‌نجفی، در خصوص رعایت ادب و احترام در مقابل پدر 🔸به بهانه سالگرد رحلت آیت‌الله العظمی مرعشی‌نجفی"ره" @MF_khanevadeh
☘ 🌀 💢 موضوع: راز اخلاص، موفقیت و جاودانگی شهیدان رجایی و باهنر ‼️ 🍃🌹🍃 🔻 یکی از سوالاتی که چهار دهه است، هم اذهان را به خود مشغول کرده و هم بارها بر زبانها جاری شده، این است که: راز جاودانگی، محبوبیت و موفقیت شهیدان رجایی و باهنر، آن هم در مدت کوتاه مسئولیت، چیست؟ 🔹 برای این سوال در طول این چهار دهه، پاسخ های فراوانی، آنهم از زوایای مختلف، بیان گردیده است. اما مبنایی ترین پاسخ این سوال را می توان در فرمایشات، معمار و بنیان گذار کبیر جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) یافت، آنجا که می فرمایند: « از خصوصیاتی که در این آقایان بود، آقای رجایی، آقای باهنر، آقای عراقی، آنی که به نظرم خیلی بزرگ است، این است که، آقای رجایی یک نفر آدمی بود، ... که از حال دستفروشی اش تا حال ریاستِ جمهور، در روح او تأثیری حاصل نشد. 🔺چه بسا اشخاصی هستند که اگر کدخدای ده بشوند، تغییر می کنند به واسطه ضعفی که در نفسشان هست، تحت تأثیر آن مقامی که پیدا می کنند، واقع می شوند. و اشخاصی هستند که مقام تحت تأثیر آنهاست از باب قوت نفسی که دارند؛ و آقای رجایی، آقای باهنر در عین حالی که خوب یکی شان رئیس جمهور بود، یکی شان نخست وزیر بود، این طور نبود که ریاست در آنها تأثیر کرده باشد، آنها در ریاست تأثیر کرده بودند؛ یعنی آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود تحت لوای خودش. و این یک درسی است که انسان باید از اینها یاد بگیرد.» 📚 صحیفه نور جلد ۲۹ صفحه ۳۶ ✍ غلامعلی کریمی @MF_khanevadeh
🔴 💠 آقایون بدانید! برخی کارها در منزل، هم شما رو محبوب همسرتان می‌کند و هم برای مناسب است. 💠 مثلا گاهی یا لباس همسرتان را بشویید. گاهی سرویس دستشویی منزل را نظافت کنید، منزل را جارو بزنید، گردگیری کنید، سیب‌زمینی‌ پوست بگیرید و .... 💠 ظاهر برخی کارها، کوچک است اما بسیاری از کینه‌ها و دلخوری‌های بزرگ را از بین می‌برد و اثرات خوبی دارد. 💠 خانمها با کمک کردن مرد در خانه، شاداب می‌شوند.👌 @MF_khanevadeh
✅ در مدت خدمت و مسئولیت، غایب از خانواده نباشید 🔺بنده عقیده‌ام این است، جدّاً عقیده‌ام این است که ضمن اینکه پُرکاری و تلاش فراوان خواهید داشت، به مسائل خانواده‌ی خودتان هم برسید؛ من به همه این توصیه را میکنم که به خانواده‌تان حتماً رسیدگی کنید؛ جوری نباشد که در مدّت خدمت و مسئولیّت، غایب از خانواده باشید. 🕰️ ۱۴۰۰/۰۶/۶ @MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
📚 کتاب #نامیرا (قسمت پانزدهم) کثیربن شهاب با عجله وارد قصر شد و آهسته خبری را به عبیدالله گفت: #عمر
📚 کتاب (قسمت شانزدهم) شریح وارد قصر شد، عبیدالله گفت چه شد؟ شریح گفت: را به قصر آوردم تا هانی را ببیند. شما به تالار میهمانان بروید و با هانی به نرمی گفتگو کنید و عمرو بن حجاج را به من بسپارید. شریح پیش عمرو برگشت، عمرو گفت: گویا فراموش کردید که یاران مذحج آماده جنگ، به انتظار پسر حجاج هستند. پس دیدار با هانی را به تأخیر نیاندازید شریح گفت: «اما من می ترسم عمر و پس از دیدن هانی به خشم آید و به او آسیب برساند.» . شریح گفت: هانی برای دیدن پسر حجاج از من امان می خواهد. عمرو ناباور نگریست. آرام و خویشتن دار به شریح نزدیک شد. گفت: بوی فریب از سخن تو به مشامم می رسد، شريح!» شریح گفت: «از فریب دادن تو، جز مرگ چه چیز عاید من می شود؟! اما خشنودی تو، کوفه را به آرامش می رساند و هانی و امیر نیز می توانند، چاره ای بیاندیشند تا مسلم به دیدار پسر زیاد راضی شود.» ربيع مطمئن و قاطع گفت: هانی هرگز مسلم را به دشمنش نمی‌فروشد شریح گفت: پس امیر چگونه از حضور مسلم در خانه ی هانی خبر یافت!؟ عمرو جا خورد و با تردید به شریح نگریست و خشمگین به اندیشه فرو رفت. شریح احساس کرد عمرو مجاب شده است عمرو خشماگین به راه افتاد. گفت: هم اکنون می خواهم هانی را ببینم!» شریح سریع جلو رفت و راه را بر عمرو بست و گفت: به خدا سوگند! اگر همه‌ی شمشیرهای مذحج بر من فرود آید، تو را به دیدن هانی نمی برم، مگر آن که به رسول خدا و کلام وحی سوگند یاد کنی که او در امان باشد؛ و به جان او گزندی نرسانی عمرو درماند که چه بگوید. به شریح خیره شد. دندان فشرد و با خشم رو به شریح کرد و گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم هانی مرا فریب داده است، امان خود را از او برخواهم داشت تا قبيله اش او را به سزای کردارش برسانند. شریح و عمرو در دالان بزرگ قصر از میان نگهبانان به صف ایستاده گذشتند و در انتهای دالان به کنار پنجره ای کوچک رسیدند و شریح ایستاد. عمرو آرام جلو رفت و از پنجره‌ی نورگیر به داخل تالار نگریست. عمرو، دید که هانی در لباسی زربفت بر سکویی کنار عبیدالله نشسته بود و با او گفتگو می کرد و لبخند میزد. عبيدالله میوه ای از سبد برداشت و به هانی داد. عمرو بر افروخته و خشماگین از پنجره سر برداشت و به شریح نگریست. شریح سر به زیر انداخت. عمرو به تندی راه آمده را بازگشت، شریح با خیالی آسوده به دنبال او رفت. شریح گفت: و به هانی خرده نگیر که او عقلش از خشمش پیشی گرفته و صلاح مردم کوفه را در این میداند که به پسر زیاد یاری دهد تا بی آنکه خونی بر زمین بریزد، به فتنه ها پایان دهند. این خدمت هانی، هرگز از دید امیر مؤمنان پنهان نمی ماند؛ و مقامی درخور نزد خلیفه خواهد یافت که دیگران را به حسرت و حسادت واخواهد داشت.» عمرو آرام تر شده و دوباره به راه افتاد و شريح اغواگرانه به دنبال او رفت و گفت: چرا عمرو نباید در جایگاه شایسته ی خود قرار گیرد؟! عمرو ایستاد و در چشمان شریح خیره نگریست. گفت: تاکنون شمشیر من کیسه ی بسیاری را پر کرده و اکنون وقت آن رسیده تا ابن زیاد و خلیفه دریابند که قدرت حقیقی در دست چه کسانی است.» دوباره به راه افتاد. شریح که از تأثیر سخنانش بر عمرو راضی به نظر می رسید، خرسند به دنبال او به راه افتاد و گفت: امیر به من فرمان داده که هیچ کس نباید به خشم یا به آزردگی از درگاه او بیرون برود. همین که عمرو برای یافتن حقیقت، این قدر خویشتن داری کرد، شک ندارم که امیر، مقامی کمتر از امیری لشکر به او نخواهد بخشید.» در همین حال شبث و ربیع از تالار بیرون آمده بودند. ربیع پرسید: هانی را دیدی؟ عمرو نگاهی به او انداخت و بی پاسخ به راه افتاد. شریح و شبث به دنبال او رفتند و در انتهای دالان به مقابل تالار دیگری رسیدند. از داخل تالار همهمه ی جماعتی شنیده می شد که توجه عمرو را جلب کرد. همگی ایستادند و به داخل تالار نگریستند. حدود دویست مرد جنگی مذحج که به همراه عمرو بودند، در تالاری بزرگ نشسته بودند و غلامان قصر با انواع خوراکی و میوه از آنان پذیرایی می کردند. عمرو حیرت زده به آنان نگریست. شریح لبخند زد. گفت: امیر به ما اجازه نداده که میهمانانش را بر در خانه اش به انتظار نگه داریم مردان مذحج از دیدن عمرو خوشحال شدند و او را به داخل فراخواندند. عمرو لحظه ای با تردید به آنها نگریست. بعد آرام قدم به داخل تالار گذاشت. هم زمان وارد قصر شد.. ادامه دارد... @MF_khanevadeh
Γ🕊☘ ✨ عزت‌دست‌خداست ، وبدانیداگرگمنام‌ترین‌هم‌باشیدولی‌نیت شمایاری‌مردم‌باشد، میبینیدخداوندچقدرباعزت‌وعظمت شمارادرآغوش‌میگیرد..🌿!' ♥️ شبتون شهدایی 🌹🌹🌹🌹 @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔔 بسم الله الرحمن الرحیم 🍂زحمات پدرومادر را فراموش نکنید.🍂 🕋 وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً. (اسراء/۲۴) ⚡️ترجمه: و از روى مهربانى و لطف، بالِ تواضع خويش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همان گونه كه مرا در كودكى تربيت كردند. ✨ برای پدرومادر دعاکنید و به جبران زحماتشان، رحمت خدا را برایشان طلب کنید. ⚡️ آنچه که باعث میشود انسان بتواند به پدرومادر نیکی ومحبت و دعا کند، یادآوری زحماتی است که آنان در کودکی برای انسان کشیده اند. ✅ پس زحماتشان را به یادآورید و شما نیز به آنان احسان نمایید. @MF_khanevadeh
☀️ 💠 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: خدمت کردن به عیال از آزاد کردن هزار بنده، هزار جهاد و عیادت هزار بیمار و شرکت در هزار نماز جمعه و شرکت در هزار تشییع جنازه و سیر کردن هزار گرسنه و پوشاندن هزار برهنه در راه خدا بهتر است. 📙 جامع الاخبار ص۱۰۲ و ۱۰۳ @MF_khanevadeh
❤️ 🔔 تاثیر و اهمیت مراقبه ✅ آیت الله بهجت (ره): انسان باید خود را در محضر خدا ببیند و خدا را در همه احوال، مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر همه کارها و احوال خود ناظر بداند. خدا می‌داند این حالت مراقبه و توجه، چه تاثیراتی در روح انسان و در تحصیل علم و معرفت دارد! @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ♦️سوال: آیا رهبری در تنگنا بودند که واکسن زدند؟ ❇️پاسخ: 🔹اگر دیدید به شما گفتند رهبری اینجا دراین مورد و یا آنجا درآن مورد نظرش چیز دیگریست ولی نمی‌تواند بگوید، در مضیقه است و ما باید وظیفه خودمان را انجام دهیم، و داستان از تاریخ اسلام و زمان پیامبر(ص) برایتان آوردند که پیامبر در فلان ماجرا فرمود من سکوت کردم شما چرا خودتان اقدام نکردید و این مثال‌ها و ماهم الان باید جلو برویم و راه را برای رهبری باز کنیم و آتش به اختیار عمل کنیم، در این صورت چه اتفاقی می‌افتد؟ 🔹نتیجه این افکار این می‌شود که درآینده برای تمام افعال و اقوال رهبری یک تبصره می‌آوریم که نظر رهبری چیز دیگریست، روی رهبری فشار است و این‌گونه حرف‌ها و بمرور حرف حرفِ خودمان می‌شود و رهبری جایگاهش را بین ما از دست می‌دهد، همان چیزی که دشمنان می‌خواهند 🔹یقین بدانید و مطمئن باشید که حضرت آقا هر نظری داشته باشند صریح می‌گویند و یا عمل میکنند، نه بصورت مبهم، که هرکس هرجوری خواست برداشت کند توجه: رهبر مقتدرمان که معادلات دنیا را به‌ هم می‌ریزد را خوار و ضعیف و ذلیل جلوه ندهیم. ✍حسین دارابی @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠طلبه شهیدی که هر روز پای مادرش را می بوسید 🌹برادر شهید : اصغر هميشه با روی خوش با مردم برخورد مي کرد و هنگامي كه به منزل می آمد، ابتدا پاي مادر را می بوسيد و ايشان را تكريم می كرد، به همين خاطر مادرم هميشه او را دعا می كرد اصغر شخصيتی بسيار مهربان داشت و از همان دوران كودكی،‌ آرزوي روحانی شدن را در سر می پروراند و پيگير درسهای طلبگی می شد. او در سن ۱۴ سالگی وارد حوزه علميه شهر اميديه خوزستان شد و پس از گذراندن ۵ سال تحصيلی،‌ در حوزه علميه اصفهان به تحصيل ادامه داد و از لحاظ درسی در سطح بسيار بالايی قرار داشت و هيچ گاه انجام كاری را بر درسش ترجيح نمی داد "شهیدمدافع حرم سیداصغرفاطمی تبار" @MF_khanevadeh
مساجد عامل دینداری مردم 🌷🌈 🔸خیلی خوب است که والدین بدانند، مساجد یکی از مهم ترین عوامل مؤثّر در دیندار کردن فرزندان هستند 🔸🔸 ✅ البته دلیلش این نیست که در آنجا منبر، محراب و روحانی وجود دارد و روحانی نماز جماعت برگزار می کند! این موارد در آنجا وجود دارد 🌸 ♨️ولی نکته ی مهم تر این است که آدم وقتی در آن جماعت حضور پیدا می کند و در آن جماعت هم سن و سال خود را می بیند، از آنها الگو می گیرد 🌿 مسجد پایگاه تمام اقشار 🌷🌈 ⭕️الحمدلله یکی از ویژگی های خوب مساجد ما این است که شما همه طیفی را در آن جا می بینید؛ یعنی پیر مرد می بینید، میان سال می بینید، جوان می بینید، نوجوان می بینید، کودک می بینید 💢مساجد تنها اجتماعی است که تمام اقشار در آنجا حضور پیدا می کنند. امّا مدرسه و شهر بازی این طور نیست؛ وقتی بچّه ها در مدرسه می روند یک طیف خاصّی را می بینند یا وقتی به شهر بازی می روند، یکطیف خاصّی را می بیند؛ ولی در مساجد این طور نیست 🌼🌹 ✴️ فرزندان همه طیفی را می توانند در آنجا ببینند 🌸👇 گاهی اوقات همه ی رویکردهادر مساجد حضور دارند؛مثلاًرویکردها ی فرهنگی، اقتصادی و…گاهی اوقات در مساجد همه ی اقشار حضور دارند؛ از جمله اقشار پولدار، ضعیف و فقیر. 💯لذا به نظر من والدین باید بین فرزندان و مسجد ارتباط برقرار کنند؛ خصوصاً اگر در آن جا بچّه های هم سن و سال ایشان حضور دارند، این ارتباط را بین فرزندان قوی کنند 🌷🌷 @MF_khanevadeh
▪️دره گوورچینلیق یا دارانداش / هوروز / مرند / آذربایجان شرقی دره دارانداش یکی از دیدنی‌های شگفت‌انگیز استان آذربایجان شرقی است. از این دره اعجاب‌آور در ۲۴ کیلومتری شهر زنوز می‌توانید دیدن کنید. دره دارانداش که به نام دره گوورچینلیق نیز شناخته می‌شود؛ مقصدی پرهیجان برای طبیعت‌گردان و علاقه‌مندان به سفرهای ماجراجویانه است. با سفر به این دره حیرت‌انگیز، در کنار تفریح و لذت بردن از زیبایی‌های این مکان؛ آدرنالین خونتان بیشتر می‌شود و لحظاتی را پیش رو خواهید داشت که شاید تاکنون در هیچ جای دیگر تجربه نکرده باشید. @MF_khanevadeh
قهر کردن در رابطه با همسر تنها فاصله ها رو زیاد میکنه وقتی ناراحت هستید سنگینتر برخوردکنید،کمتربخندید ولی قهر ولجبازی نه! اینطوری راه آشتی رو بازمیذارید @MF_khanevadeh
رازهایــی درباره‌‌ی مــردان *آقایان زودتر از خانم‌ها بی‌خیال می‌شوند. خانم ها مدت زمان طولانی‌تری نسبت به آقایان تجربیات بد و منفی خود را به یاد خواهند داشت و استرس، اضطراب و غم را زود فراموش نمی‌کنند. در مقابل، آقایان کمتر روی رویدادهای ناخوشایند می‌مانند و سعی می‌کنند زود آنها را فراموش کنند. بنابراین وقتی شما سعی می‌کنید در مورد بحث دیشب سر حرف را باز کنید، همسرتان آن را کاملاً فراموش کرده است. *آنها به سپاسگزاری پاسخ می‌دهند. نشان دادن مراتب سپاسگزاری از او در نحوه‌ی برخورد و رفتار او تأثیر بسیار بزرگی می‌گذارد. *مطالعات نشان داده‌اند که مردان وقتی همسران شان از کمک آنها سپاسگزاری می‌کنند، بیشتر به آنها کمک می‌کنند. *آقایان ایما و اشاره و کنایه‌های شما را درک نمی‌کنند. *آقایان ممکن است سیگنال‌هایی مانند لحن حرف زدن یا ایما و اشاره‌های شما را متوجه نشوند. به خصوص این كه آنها از روی چهره شما نمی‌توانند غمگین بودنتان را تشخیص دهند. *اگر می‌خواهید پیام خود را به او برسانید، باید مستقیماً در مورد پیامی که می خواهیدبدهيد حرف بزنید @MF_khanevadeh
بين سه تا شش سالگي، بچه ها فقط به 3 چيز احتياج دارند: 1️⃣ بازي 2️⃣ اسباب بازي 3️⃣ همبازي آنقدر چیزهایی که کودکان از بازي و اسباب بازی و همبازي ياد ميگيرند زیاد است که چیز دیگری نمی تواند جایگزین این سه مورد بشود. @MF_khanevadeh
14.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 کارشناس: ابراهیم اخوی، روان‌شناس و استاد مرکز مشاوره حوزه های علمیه 👈 موضوع: سبک زندگی اسلامی 👈 جلسه 42: نمایان ساختن رفتارهای مثبت کودکان @MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
📚 کتاب #نامیرا (قسمت شانزدهم) شریح وارد قصر شد، عبیدالله گفت چه شد؟ شریح گفت: #عمروبن‌حجاج را به قص
📚 کتاب (قسمت هفدهم) وارد قصر ابن زیاد شد و از دیدن نیروهای عمر و در داخل قصر تعجب کرده بود.عمرو و عبدالله آرام به هم نزدیک شدند. بالبخند گفت: باز هم در زیرکی و کیاست از من پیشی گرفتی! عبدالله منظور او را نفهمید. عمرو سخن خود را ادامه داد: اکنون با دیدن هانی، چیزی را درک کردم که تو پیش از این میگفتی و من لجاجت می کردم. عبدالله گیج به او نگاه کرد. عبدالله کنار دیوار به تماشای مردان مذحج ایستاد که شادمان با هم گفتگو می کردند و میرفتند. سپس سوی در بزرگ تالاری رفت که ابن زیاد و هانی در آن بودند. عبدالله وارد تالار شد. ابن زیاد و هانی را کنار یکدیگر دید، عبدالله انگار تازه معنای سخن عمرو را دریافته بود. خیره به هانی نگریست. ابن زیاد از جا بلند شد و با آغوش باز به سراغش رفت. خوش آمدی عبدالله، آنها که در لحظه های حساس به یاری ما می آیند، پیش و بیش از دیگران به عطایای ما دست می یابند. عبدالله گفت: «پس عمرو بن حجاج هم مردان قبیله اش را برای یاری امیر به قصر آورده؟» هانی از این حرف جا خورد. ابن زیاد با تندی رو به عبدالله کرد و گفت: ام تو با این مرد(هانی) صحبت کن و از عاقبت فتنه ای که به پا کرده آگاهش کن تا بداند که امیر مؤمنان یزید، تاب تحمل آشوب و خیانت را ندارد.» عبدالله و هانی تنها در تالار پذیرایی مانده بودند. هانی حیرت زده به عبدالله نزدیک شد و خیره در چشمان او نگریست. عبدالله گفت: تو به عمرو بن حجاج چه گفتی که این گونه از تو به خشم آمده است؟ هانی با خشم گفت: اگر عمرو حال مرا بداند، لحظه‌ای درنگ نخواهد کرد و مردان مذحج چنان بر پسر زیاد فرود می آیند که مهلت نکنند، شمشیر از غلاف بیرون بکشند.» عبدالله از سخن او تعجب کرد و دریافت موضوع پیچیده تر از آن است که او تصور می کرده است. گفت: تو اکنون با عمرو دیدار نکردی؟!» هانی گفت: «به خدا سوگند من هرگز فریب تو و پسر زیاد را نخواهم خورد. _فریب؟! عبدالله لحظه ای اندیشد. بعد گفت: تو برای من عزیزتر از آن هستی که بخواهم فریبت دهم، اما.... اما گمان می کنم، پسر زیاد از هم اکنون حکومت خویش را بر فریب استوار کرده که اگر چنین باشد، وای بر ما عبدالله نگاهی به هانی انداخت که سربازان او را بر زمین کشیدند و پای تخت بردند و جلو پای ابن زیاد رهایش کردند. عبدالله بن عمیر نیز به دنبال او آرام وارد شد و روبروی ابن زیاد ایستاد. ابن زیاد یکباره از تخت بلند شد و با تازیانه به سراغ هانی رفت. بالای سرش ایستاد و کینه جو تازیانه را بالا برد و گفت: مردک، مردان قبیله ات را به رخ من میکشی و تازیانه را فرود آورد. عبدالله تاب نیاورد و جلو رفت گفت: امير رفتار تو مرا به یاد قیصر روم می‌اندازد، در حالی که انتظار داشتم روش رسول خدا را به یادها بیاوری! ابن زیاد که انتظار مخالفت نداشت، يکباره دست از هانی برداشت و آرام و کینه مند به عبدالله نزدیک شد. گفت: اگر دشمن رسول خدا در خانه ی این مرد پناه گرفته بود، آیا با نوازش با او رفتار می کردی؟ عبدالله گفت: مسلم پسر عقیل، فرستاده‌ی پسر فاطمه، دشمن رسول خداست؟! ابن زیاد تهدید آمیز به عبدالله نگریست و گفت: اگر دل به مسلم داده ای، پس بر ماشوریده‌ای و خونت بر خلیفه ی مسلمانان حلال است و اگر قصد اصلاح داری، پس خلیفه را یاری کن که او در جایگاه رسول خداس خشم ابن زیاد هر چه بیشتر می شد، آرامش عبدالله هم بیشتر میشد عبدالله گفت: به خدا سوگند اگر به راهی که مسلم رفت ایمان داشتم، لحظه ای در یاری اش درنگ نمیکردم 🔻🔻🔻 ابوثمامه روبروی خانه هانی عبدالله بن عمیر را دید که اصرار داشت، وارد خانه ی هانی شود. عبدالله گفت: ابوثمامه، من باید مسلم را ببینم، هم اکنون!» ابو ثمامه به کنایه گفت: از ابن زیاد برای او پیغام داری؟!» بعد نزدیک تر آمد و گفت: یک بار فریب همراهان دروغین را خوردیم و هانی گرفتار شد، این بار عبیدالله تو را برای فریب یاران مسلم فرستاده است؟ عبدالله گفت: «من هم می خواهم از نیرنگ ابن زیاد با مسلم بگویم. او عمرو و یارانش را فریب داده و هانی را در بند نگه داشته ابو ثمامه که هنوز حس عصبی برخورد با عمرو را داشت، می خواست هرچه زودتر از دست عبدالله خلاص شود. گفت: عمرو فریب نخورده، وسوسه های پسر زیاد در نظرش خوشایند آمده و اما تو... بهتر است به افتخارات خود در فارس دلخوش داری و مسلم را با نیرنگ های ابن زیاد رها کنی که او بهتر از تو عبیدالله را می شناسد و پیش از تو خبرها را می داند.» ادامه دارد... @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا