eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
107 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️اولین گفت‌وگوی تلویزیونی رئیسی با مردم، امشب بعد از خبر ۲۱ 🔹اولین گفت‌وگوی تلویزیونی رئیس جمهور امشب پس از اخبار سراسری ساعت ۲۱ از شبکه اول سیما پخش می‌شود. @MF_khanevadeh
نشر مجدد مــــــــهــــــم👌🏻 درمحاوراتمون مراقب باشیم ⇦تفاوت ایشااللـہ ، انشااللـہ و ان‌شاءاللـہ درڪجاست •[ ایشاالله: ]• ⇦یعنے خدا را بـہ خاڪ سپردیم. (نعوذبالله) (استغفرالله) . •[ انشااللہ : ]• ⇦یعنے ما خدا را ایجاد ڪردیم. (نعوذبالله) (استغفرالله) •[ ان شاءالله: ]• ⇦یعنے اگر خداوند مقدر فرمود. (بـہ خواست خدا) . @MF_khanevadeh
‼️مصرف پولِ عزاداری 🔷س 5596: اگر پولی برای اطعام عزاداران جمع شده باشد ولی به جهتی نتوان آن را در ایام عزاداری مصرف کرد، تکلیف این پول چیست؟ ✅ج: برای اطعام در عزاداری سال بعد استفاده کنند و یا با اجازه صاحبان وجوه، در موارد دیگر مصرف کنند. @MF_khanevadeh
❤️🍃❤️️‍ ‍ ☑️❌مردا هم همینطوراین اشتباه بزرگی است ☑️مرد سکوت می خواهد 👈پس سکوت را به او هدیه دهید ☑️زن دلجویی،توجه و صحبت کردن می خواهد 👈پس کنارش باشید و توجه را به او هدیه دهید 👱👩زن و مرد باید بدانند با روش های متفاوتی از یکدیگر دلجویی کرده و از هم حمایت و پشتیبانی کنند. تغییرات مــــردها همیشه از درونشون شروع می شه اما تغییرات زن ها همیشه از بیرونشونه 👈اولین کاری که یک زن در زمان غصّه خوردن انجام ميده،عوض کردن ظاهرشه. @MF_khanevadeh
🔻 📚 *۵ رفتار که بچه ها از والدین کپی برداری می کنند.* ۱- از رفتار شما بزرگترها با والدینتان الگو می گیرند و همان رفتار را با شما خواهند داشت. ۲- اگر قصد فریب آدم های اطراف را داشته باشید و حرف تان با عملتان یکی نباشد حتی اگر احساس نشود کودکان به شدت تاثیر می‌گیرند و مثل خود شما می شود. ۳- مسائل مربوط به پول و مدیریت مالی را از شما کپی می کنند و الگو می گیرند ۴- نظم و انضباط در کارها را از شما الگو می گیرند پس اگر پرخوری د د می خوابید یا صورتحساب و بدی‌های ‌تان را به موقع پرداخت نمی کنید فرزندتان هم اینچنین می شود. ۵- کودکان از سخاوت و بخشندگی شما هم الگو می گیرند اینکه با رضایت قلبی به دیگران کمک کنید در فرزندتان نیز این چنین می شود و از این موهبت بهره‌مند می‌شود. @MF_khanevadeh
ارتباط موفق_46.mp3
11.84M
🎙 ۴۶ ☜ استمرار پیوندهای شما، اصلاً برپایه‌ی خصوصیات شخصی شما، استوار نیست! ☜ بلکه ↓ محور اصلی استمرار هر رابطه‌ای، خصوصیاتِ شخصیتیِ طرفین است. 💠 چنانچه بعضی خصوصیات شخصیتی شما، در دایره‌ی عوامل کاهنده قدرت جذب محسوب می‌شوند؛ ❌ شما باید جراحی شوید ❌ 🔸 🎤 🔸 @MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
📚 کتاب #نامیرا (قسمت نوزدهم) عبدالله بن عمیر وسایل سفر را جمع می کرد و بر اسبان و شتران می گذاشت. ا
📚 کتاب (قسمت بیستم) پای برکه ای کوچک، آتش بلندی برپا بود و عبدالله بن عمير و ام وهب پای سفره‌ای مختصر شام می خورند. عبدالله ناگهان صدای سم اسبی به گوشش رسید، سواری نزدیک شد و گفت: سلام برادر، من مسافری هستم از راهی دور؛ می خواهم به کوفه بروم، از راه آمده مطمئن نیستم. یکباره اسبش که پیدا بود راه درازی را یک نفس آمده بود نقش زمین شد و سوار را بر زمین زد. سوار که دست کمی از اسب نداشت، پایش زیر اسب ماند و فریاد کشید و از حال رفت. عبدالله زیر بغل مرد را گرفت، کمی بعد به حال آمد و وقتی خود را پیدا کرد، سراسیمه به سینه اش دست کشید و از وجود چیزی در زیر لباسش مطمئن شد. مرد دوباره از حال رفت. ام وهب گفت: پیداست چیز گرانبهایی با خود دارد. عبدالله در حالی که به مرد مینگریست و می اندیشید، کم کم به خواب فرو رفت و دوباره رویایی را دید که پیش تر دیده بود. همان غبار و دود و آتش و برق تیز شمشیرها و نیزه هایی که بالا و پایین می رفتند و خون آلود می شدند. خیمه هایی که در آتش میسوختند، اسبانی که بر جنازه‌های بی‌سر می تاختند، سرهایی که بدون بدن افتاده بودند، کودکانی که از شلاق ها می گریختند، یکباره عبدالله وحشت زده چشم باز کرد. ام وهب گفت: این مرد تنهاست! تاکنون ندیده ام از مردی تنها و خسته این گونه بترسی عبدالله گفت: ترس!؟ نه! من از او نمی ترسم. اما حضور او مرا از چیزی می ترساند. دوباره همان کابوس، خدایا این چه دلشوره‌ای است که سینه ام را می‌درد عبدالله به مرد گفت: از کوفه چه می‌خواهی؟ من همان میخواهم که همه‌ی اهل کوفه میخواهند عبدالله گفت: پس تو هم خبر حمله‌ی مسلم و یارانش را به قصر ابن زیاد شنیده ای! مرد جا خورد مسلم دست به تیغ برده؟! چرا منتظر ورود امام نشد؟! ام وهب گفت: ابن‌زیاد هانی را کشت و راهی جز جنگ برای کوفیان نماند عبدالله حالا كاملا دریافته بود که مرد غریبه، مسافری عادی نیست. پرسید: تو که هستی مرد؟! مرد ملتمس رو به عبدالله برگشت. گفت: اسبت را به من بفروش هر بهایی بخواهی می‌دهم. مرد گفت: شما در این بیابان چه می کنید؟ عبدالله گفت: «ما به فارس بازمی گردیم، تا شاهد جنگ میان مسلمانان نباشیم.» مرد گفت: شما از چه می گریزید؟! اگر همه‌ی ما کشته شویم، بهتر از آن است که مردی چون یزید را بر جایگاه رسول خدا ببینیم.» عبدالله مبهوت ماند وگفت: من اسبم را به تو می دهم فقط به شرطی که بگویی تو کیستی؟!» من بنده‌ای از بندگان خدا هستم که به یگانگی او و رسالت محمد شهادت داده ام و اکنون حسین را امام و مولای خویش قرار دادم تا یقین کنم که آن چه می گویم و آن چه می کنم، جز سنت رسول خدا نیست، حتی اگر به بهای جانم باشد.» عبدالله بر سر مرد فریاد کشید: مسلمانی ات را به رخ من مکش! که من با مشرکان بسیاری جهاد کردم؛ و جز برای خدا و رسولش شمشیر از نیام بیرون نکشیدم. مرد خونسرد گفت: لعنت خدا بر آنان که ایمان شما را بازیچه ی دنیای خویش کردند؛ و وای بر شما که نمی دانید بدون امام، جز طعمه‌ای آماده در دست اراذلی چون یزید و ابن زیاد هیچ نیستید؛ حتی اگر برای رضای خدا با مشرکان جهاد کنید. آیا بهتر و عزیزتر از قرآن و حسين، یادگاری از پیامبر بر روی زمین باقی مانده است؟ عبدالله به سوی او رفت. گفت: من هم پسر فاطمه را شایسته تر از همه برای خلافت مسلمانان می دانم، اما در حیرتم که حسین چگونه به مردمی تکیه کرده که پیش از این، پدرش و برادرش، آنها را آزموده اند و اکنون نیز با فریب ابن زیاد به پسر عقیل پشت کردند و هانی را تنها گذاشتند. مرد آرام گفت: آیا حسین اینها را نمی داند؟! اگر می داند، پس چرا به کوفه می آید؟ مرد گفت: او حجت خدا بر کوفیان است که او را فراخواندند تا هدایت شان کند. عبدالله گفت: «چرا در مکه نماند، آنها نیاز به هدایت ندارند؟» مرد گفت: «آنها که برای حج در مکه گرد آمده اند، هدایت شان را در پیروی از یزید می دانند و یزید کسانی را به مکه فرستاد تا امام را پنهانی بکشند، همان طور که برادرش را کشتند. و اگر امام را در خلوت می کشتند، چه کسی می فهمید، امام چرا با یزید بیعت نکرد؟ خواست برود رو به عبدالله برگشت و گفت: و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. ومن حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می خواهم. و من حسین را برای دنیای خویش نمی‌خواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟ و رفت. عبدالله برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد: صبر کن، تنها هرگز به کوفه نمی رسی! مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت: بهای اسب چقدر است؟ دانستن نام تو! مرد سوار بر اسب شد: من هستم، فرستاده ی حسین بن علی! و تاخت. عبدالله مانند کسی که گویی سالها در گمراهی بوده و تازه راه هدایت را یافته بود، به زانو نشست و سرش را میان دستها گرفت. ادامه دارد.. @MF_khanevade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔔 🍂مراقب چشم و گوش و دل خود باشید.🍂 🕋 وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً. (اسراء/۳۶) ⚡️ترجمه: و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن، چون گوش و چشم و دل، همه ى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. ✨بنابراین؛ ۱ـ بازار شايعات را داغ نكنيم و با نقل شنيده هاى بى اساس، آبرو و حقوق افراد را از بين نبريم. ۲ـ دقت کنیم که زندگىمان براساس علم واطلاعات صحيح ومنطق وبصيرت باشد. ۳ـ از جسم و امکاناتمان، صحیح بهره بردارى کنیم، چون از آنها مؤاخذه خواهد شد.  @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی(ع): 💠راستگویی، شمشیری برّان، در دست شجاع است. شرح‌نهج‌البلاغه۲۰:۲۶۹ @MF_khanevadeh
❤️ ✅ حضرت علامه طباطبایی (ره): به هر اندازه که انسان به همسر خود محبّت داشته باشد موجب رضای خدا و‌ حضور خدا را در بیت خود فراهم کرده است. @MF_khanevadeh
✅قوی‌ترین انسان کیست؟ 🔹روزی پیامبر اسلام صلی الله‌علیه‌وآله از محلی می‌گذشتند، مشاهده کردند گروهی از جوانان سرگرم مسابقه وزنه برداری هستند. آنجا سنگ بزرگی بود که هر کدام آن را به قدر توانایی خود بلند می‌کردند. 🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: چه می‌کنید؟ گفتند: زورآزمایی می‌کنیم تا بدانیم کدام یک از ما نیرومندتر است؟ 🔹فرمودند: مایلید من بگویم کدامتان از همه قویتر و زورمندتر است؟ عرض کردند: بلی! یا رسول الله صلی الله علیه و آله. چه بهتر که پیامبر اسلام بگوید چه کسی از همه قویتر است؟ 🔹پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: از همه نیرومندتر کسی است که؛ 🔘هرگاه از چیزی خوشش آمد علاقه به آن چیز او را به گناه و خلاف حق وادار نکند. 🔘و هرگاه عصبانی شد طوفان خشم او را از مدار حق خارج نکند. 🔘کلمه ای دروغ یا دشنام بر زبان نیاورد. 🔘و هرگاه قدرتمند گشت به زیاده از اندازه حق خود دست درازی نکند. 📚بحار ج ۷۵، ص ۲۸ @MF_khanevadeh
14 شهریور سالروز شهادت آیت الله قدوسی گرامی باد . آیت الله علی قدوسی پس از ۳۱ ماه خدمت در مقام قضاوت، بر اثر انفجار یک بمب آتش زا در دادستانی کل انقلاب در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰، به شهادت رسید. @MF_khanevadeh
‼️پوشش در برابر محارم غیر همسر 🔷س 5598: پوشش خانم‌ها در مقابل محارم غیر از همسر چگونه باید باشد؟ ✅ج: قسمت­‌های خاص بدن باید پوشیده باشد و نگاه به غیر آن قسمت‌ها اشکال ندارد. ولی گاهی همان‌جا هم حکم ثانوی بار می­‌شود؛ زمانی که خانمی در معرض نگاه بد محرم خود قرار ­بگیرد یا احتمال ­دهد که محرمش نگاه بد دارد یا برای او تحریک‌آمیز باشد یا از نظر تربیتی مشکلی وجود داشته باشد باید آن مواضع را هم بپوشاند. 📕منبع: khamenei.ir @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅. امام صادق علیه‌السلام، قوانین جذب هر انسان و قدرت ماندگاریِ عشق ما را در پنج فرمول زیر خلاصه می‌کند؛ ۱ـ با دیگران، در خفیٰ و ظاهر، یکسان باشیم! ۲ـ زینت دوستان‌مان، خوشی آنان و ناراحتی‌شان، برای ما، زینت و خوشی و ناراحتی خودمان باشد. ۳ـ ریاست و مقام، رفاقتمان را با دیگران تغییر ندهد! ۴ـ اگر در توانمان هست؛ از کمک به آنها دریغ نکنیم. ۵ـ در هجوم حوادث و بلاها، تنها رهایشان نکنیم! @MF_khanevadeh
ارتباط موفق_47.mp3
11.24M
۴۷ 🔚 بدی کردن عمدی در حق دیگری، مُهر پایان رابطه ‎شما با اوست! حتی اگر طرف مقابل به دلایل گوناگون، به رابطه‌ی شما نیاز هم داشته باشد؛ به جایی می‌رسد که نیازش را نادیده گرفته و ارتباط را قطع می‌کند. ✘ 💥 میل به جفاکاری و یا خلق جفاکاری، اگر در نفس کسی باشد؛ ذاتا دفع کننده‌ی دیگران از اطراف اوست! و محال است کسی توانِ جفاکاری داشته باشد؛ اما در نزد دیگران محبوب باشد. ⚡️ @MF_khanevadeh
مقوله ای ناخوشایند در گذشته 🔸از مقوله تک فرزندی در گذشته به عنوان مبحثی خوشایند یاد نمی‌شود و نگاه مثبتی در این زمینه وجود نداشت، چرا که باروری زنان جنبه‌ای حیثیتی و نمادی از قدرت در بین خانواده‌ها محسوب می‌شد. 🔹در گذشته تاکید بسیاری برای داشتن فرزند پسر در بین خانواده‌ها به خصوص در بین جوامع کشاورز برای انجام کارهای کشت و زرع وجود داشت و این در صورتی است که اگر فرزندان اول خانواده دختر می‌شدند، به دنیا آمدن فرزند پسر، خود به عنوان انگیزه‌ای مهم برای ادامه زاد و ولد در بین خانواده‌ها بود. 🔸بحث بهداشت و درمان موضوع مهمی بوده که به دلیل ضعف مراقبت‌های درمانی و پزشکی در گذشته، آمار زیادی از مرگ و میر کودکان وجود داشت که پیش بینی تلخ این مرگ و میر از سوی خانواده‌ها، آنها را مجبور به داشتن فرزندان بیشتر می‌کرد . 🔹ادامه نسل و بسیاری از مباحث دیگر شرایط رشد زاد و ولد و دارا بودن فرزندان بیشتر در خانواده‌ها را مهیا می‌کرد و این مباحث در شرایطی بود که بسیاری از عوامل جلوگیری از زاد و ولد از جمله سقط جنین و استفاده از روش‌های جلوگیری از بارداری از سوی خانواده‌ها به شدت رد می‌شد. @MF_khanevadeh
💠خانواده سالم خانواده‌ای است که اعضای آن از در حد هراسی ندارند، ، سرزندگی، و علاقه در بین اعضای خانواده زیاد است، بین اعضای خانواده کهنه و عمیق و برخوردها شدید و نیست، دخالت غیرمنطقی افراد خانواده در کارهای هم بسیار کم است، افراد خانواده برای هم قائل هستند، 🌐می‌توانند با آسودگی خاطر مسایل زندگی خود را حل و فصل کنند، آزادانه با هم درددل کنند. هر فردی در خانواده سالم نقش و جایگاه و و وظیفه خود را میداند و طبق ان عمل می کند. ✅دانستن و عمل کردن به نقش ها و مسئولیت ها تاثیر بسزایی در استحکام خانواده و آرامش اعضای آن دارد. 🏴 🏴 🏴 @MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
📚 کتاب #نامیرا (قسمت بیستم) پای برکه ای کوچک، آتش بلندی برپا بود و عبدالله بن عمير و ام وهب پای سفر
📚 کتاب (قسمت بیست و یکم) ام وهب سوار بر شتر بود و عبدالله با پای پیاده افسار شتر را در دست داشت و در بیابان پیش می رفت. سخنان قيس‌بن‌مسهر در ذهنش طنین می افکند و بارها تکرار میشد: 《حسین حجت خدا بر کوفیان است. من برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین میپرسم. من حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟》 ناگهان چشمش به انس بن حارث افتاد که تک خیمه اش هم چنان نزدیک همان گودال برپا بود. ایستاد و رو به ام وهب برگشت. ام وهب گفت: او همان مردی نیست که هنگام آمدن دیدیمش؟ عبدالله خیره به خيمه گفت: آری! همو می گفت؛ منتظر یارانی است که از مکه می آیند. و رو به ام‌وهب برگشت و گفت: او گفت که بزودی مشركان و حرامیان و مسلمانان هم پیمان می شوند و بهترین بنده خدا و فرزند رسولش را در همین گودال می کشند و بر کشته‌اش پای می افشانند. آن مرد کیست؟!» عبدالله به تندی افسار اسب را کشید و به سمت انس به راه افتاد. انس در همان گودال در حال نماز خواندن بود. عبدالله هر چه به او نزدیک تر می شد، صدای فریاد مردان خشمگین و چکاچک شمشیرها و سم اسبان و هرم آتش و شیون زنان و کودکان و خروش رودخانه دور و نزدیک به گوش عبدالله میرسید. وقتی به سجده رفت گویی بر خاک افتاده است. این بار عبدالله از روبرو به او نزدیک شد. شتر را پای گودال نشاند و ام وهب پیاده شد. هر دو منتظر ماندند تا نمازش به پایان رسید. آرام سر بلند کرد و به عبدالله نگریست. عبدالله گفت: «سلام بر انس بن حارث!» سلام به عبدالله بن عمیر، خوش آمدی! تو به راستی از آن روز تا کنون این جا مانده ای؟ انگار دیروز بودا» دیروز نبود، دو ماه پیش بود انس گفت: «دیگر چیزی به محرم نمانده، به زودی انتظار من هم به پایان می رسد. پس تو تاکنون در انتظار حسین بن علی این جا مانده ای؟ جز او کسی را میشناسی که ارزش این همه انتظار را داشته باشد؟ ام وهب جلوتر رفت و گفت: امام در راه کوفه است، و تو در نینوا به انتظار او مانده ای؟ انس گفت: «امام هرگز به کوفه نمی‌رسد. او و خاندانش همینجا با سپاه ابن زیاد روبرو خواهند شد.» عبدالله چون شاگردی مطيع، وارد گودال شد و روبروی انس به زانو نشست. گفت: . انس گفت: به خدای محمد سوگند میخورم، که بعد از او در وحی بسته شد! حالا تو چگونه خبری را می گویی که جز پیامبران نمی گویند؟! من بنده‌ای از بندگان خدا هستم که شهادت می دهم محمد آخرین فرستاده ی اوست. علی ولی اوست و حسین امام و هدایتگر من. آن چه من می گویم، خود از رسول خدا شنیدم که فرمود؛ به زودی فرزندم حسین در عراق کشته خواهد شد، پس هر کس که در آن زمان حاضر بود، او را یاری کند. ام وهب جلو آمد. رو به عبدالله گفت: به خدا سوگند! هرکس جز انس بن حارث که از صحابه‌ی رسول خداست، این سخن را می گفت، باور نمی‌کردم. بعد رو به انس پرسید: اما نمی فهمم، چرا تو در نینوا مقيم شده ای؟» انس برخاست و از گودال بیرون آمد و گفت: آن روز که با سپاه علی بن ابی طالب برای جنگ صفین عازم بودیم، چون به اینجا رسیدیم، سپاه در آنجا توقف کرد؛ و امام از اسب پایین آمد و در این مکان ایستاد و رو به ما فرمود؛ در همین جا سپاهی از کوفیان به فرزندم حسین یورش خواهند برد؛ و او را در این گودال خواهند کشت و خاندانش را به اسارت خواهند برد.» اشک در چشمان ام وهب جمع شد. عبدالله خشماگین برخاست و به سوی انس رفت. گفت: اگر چنین است که تو می گویی، پس چرا این جا به انتظار مرگ مانده‌ای؟! مگر خداوند نفرمود، سرنوشت هیچ قومی را جز به دست خودش تغییر نخواهد داد؟! تو چگونه تسلیم تقدیری شده ای که ننگی ابدی به دنبال دارد؟!» انس خونسرد گفت: چه کنم؟ حسین‌بن علی را نصیحت کنم؛ که با یزید بیعت کند، یا یزید را وادارم؛ که حق خاندان رسول خدا را پاس دارد؟!» عبدالله لختی اندیشید. بعد یکباره به یاد مسلم بن عقیل افتاد: مسلم!» بعد رو به ام وهب گفت: پیش از آن که امام به کوفه برسد، می‌توان به یاری پسر عقیل، این زیاد را به زیر کشید و سپاه کوفه را برای یاری امام تجهیز کرد.» و به ام وهب خیره شد و منتظر تأیید او ماند. ادامه دارد... @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا