40.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پویش_هفته_بسیج 🇮🇷❤️
زهراحسن زاده
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥مرکز فرهنگی خانواده آذربایجان شرقی برگزار میکند :
📚آموزش تخصصی سواد رسانه تحت عنوان
"امنیت خانواده در فضای مجازی "
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
💠تاریخ شروع دوره
۱۰ لغایت۳۰ آذر ماه
📜به همراه اعطای گواهینامه 📜
🔹علاقمندان عزیز میتوانید جهت ثبت نام در سامانه آموزشی نسرا به آدرس زیر مراجعه فرمایید:
https://lms.nasraa.ir/IdeaPortal/ClassRegister/103805
🔹کلاسها بصورت رایگان و آفلاین بوده و بدون هیچ محدودیت زمانی در هرساعت از شبانه روز قابل بازدید می باشد.
🔹فیلم آموزشی جهت ثبت نام در دوره نسرا ☝️☝️☝️☝️
مرکز فرهنگی خانواده آذربایجان شرقی
💞 @MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا 🍁☕ #قسمت_38 از دست داده اش؟ به خاطر این شب ها که کوه اندوه روی شانه سنگینی می کند
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁
#قسمت_39
با صدایی که از ذوق میلرزید رو به مبینا که در خیال خودش سیر می
ف دونی چه قدر ذوق دارم
کرد، گفت: وای مبین
- دسته بردن توی این شب مهتابی و سرد، ذوق داره؟
با شوقی که مبینا توانایی درکش را نداشت، پاسخ داد:
- آره؛ هرسال که میبینم میخوان هیئت ،ببرن ذوق میکنم. نمی دونی چه حسی داره احساس میکنم توی اون صحنه ها حضور دارم، صدای طبل و سنج، همه ی این ها من رو وارد به فضای تازه می کنن.
- جالب شد دستهای که این قدر تعریف ه کنی رو ببینم، یه ذره از شوقت بهم منتقل شد.
منشا کمی از خوش حالی اش این بود که میتوانست هر چه قدر که دلش می خواهد، عشقش را تماشا کند؛ بدون مزاحم و دردسر. هر چند که در هر فرصت پیش آمده، او را دید میزد اما حسی به او می گفت:
لحظه به لحظه ی این روزها را به خاطر بسپار فرصت ها قابل بازگشت
نیستند.
تمام صحنه ها را در دفتر خاطرات ذهنش ثبت می کرد. به خاطر می سپرد که بداند اگر فرجامش نرسیدن ،بود تلاشش را کرده حاج آقا بر خلاف دگر شب،ها سخنانش را کوتاه کرد و بعد از چند دعای کوتاه از
مسجد رفت. همه به سوی حیاط مسجد پراکنده شدند و منتظر سازمان دهی
هیئت شدند.
عده ای در گوشهای جمع شده بودند و حرف می زدند و برخی هم بر روی آرامگاه خویشاوندان خود، فاتخه می خواندند.
كيف مادرش را در دست داشت و کنار مبینا ایستاده بود. بعد از اعلام وظایف هر کس همه به سمت ماشینهای خود حرکت کردند. عده ای هم پشت دستگاه ها به راه افتادند تا به قولی نظر خود را ادا کنند.
به مادرش که به سمت ماشین می رفت گفت
با یاد آوری چیزی رو مامان من و مبینا با هیئت پیاده میاییم.
پدرش که پشت آنها ایستاده بود بدون درنگ گفت: باشه برین؛ ولی مراقب باشید
دست مبینا را گرفت و پشت بقیه حرکت کرد. مبینا که مات بود، دستش را خارج کرد و گفت: وایستا ببینم، چی شد؟
مبهوت مانده
- اوه اوه خانوم هنگ کرد ببین عزیزم من هر سال شب اول دسته، پیاده
میرم امسال قسمت توهم
بود، دستش ارج کرد و گفت
ببینم، چی شد؟
اوه اوه خانوم هنگ کرد ببین عزیزم من هر سال شب اول دسته، پیاده میرم. امسال قسمت توهم شد پیاده بیایی.
- آها باشه بریم خوبه در راه می تونیم حرف بزنیم.
نچ حرف نداریم؛ به مداحی که پخش میشه گوش بده؛ خیلی قشنگه آدم رو می بره توی حس!
هرسال همین طور بود هیئت شب اول به دو مسجد پیر محله و سورچانمحله را پیاده می رفت تا پدرش بتواند کسی را به جای او با خود ببرد که راه رفتن برایش سخت است. برق خوش حالی در چشمانش در این شب مهتابی و ،روشن جلوه ی خاصی به صورتش بخشیده بود
ماشین ال نود از کنارشان عبور کرد که آرنج مبینا در پهلوی عاطفه فرود آمد. موضوع را حدس زد؛ رانندهی ،ماشین آقای میم بود. سرش را پایین انداخت، مشغول حرف زدن با مبینا شد و دست او را کشید و به کنار جاده رفت. تفاوت امسال با سالهای گذشه در دو چیز بود؛ اول اینکه عشقش نسبت به سال قبل چندین برابر شده بود و دوم این که بر خلاف سال های گذشته تنها نبود و بهترین دوستش او را همراهی می کرد.
ماشین از کنارشان عبور کرد مبینا به راحتی توانست تشخیص دهد که چشمان درون آیینه چه کسی را نگاه میکنند کمی قبل تر از مسجد، هیئت را آماده کردند و با نواختن اولین ضربهی ،طبل مداحی و سنج زنی هم
شروع شد و دستگاه هم شروع به حرکت کرد دو صف تشکیل شد که آقایون رو به روی هم ایستاده و زنجیر میزدند آقایون طبال و سنج زن هم در وسط این دو صف ایستاده بودند جلو تر از همه ی این ها، کسانی حرکت می کردند که مشغول سینه زدن هستند؛ آقای میم هم جزوشان بود. خانم ها پشت آخرین دستگاه حرکت میکردند و سینه می زدند.
مسجد در کنار جادهای باریک قرار داشت که دور تا دور آن را قبر های
قدیمی و جدید پوشانده بودند لحظه ای به ذهن همه خطور می کرد که اتمام کار همه ی ما به همین قبرهای دو متری ختم می شود. چه بسا اجل
زود تر به دنبالمان بیاید یا اندکی فرصت بیشتر مهمانمان کند تا جبران کننده ی گناهانمان .باشیم ماشینها دور کوچه پارت شده و به تنگی کوچه
اضافه کرده بودند با اتمام مداح ، همه بر روی زانو هایشان نشستند
#ادامه_دارد
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
#پوراحمد_خمینی
#قسمت_دهم
🔻 موضوع : ضرورت سوال های تفصیلی در خواستگاری
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_پراز_یاد_خدا
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍امام على عليه السلام: دورويى شخص، ريشه در ذلّتى دارد كه آن را در خود مىيابد.
📚غرر الحكم حدیث ۹۹۸۸
⏳امروز یکشنبه
۶ آذر ماه ۱۴۰۱
۲ جمادی الاول ۱۴۴۴
۲۷ نوامبر ۲۰۲۲
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🔰آیا جامعه ما دچار کفران نعنت انقلاب نشده است!
قرآن چقدر زنده با ما سخن میگوید
[سوره النحل (16): آيه 112]
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (112)
و خداوند (براى شما) قريهاى را مثال مىزند كه امن و آرام بود، روزيش از هر سو فراوان مىرسيد، امّا (مردم آن قريه) نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند، پس خداوند به (سزاى) آنچه انجام مىدادند، پوشش فراگير گرسنگى و ترس را بر آنان چشانيد.
🌹🌹🌿پیامها:
1- از بيان مثالهاى قرآنى در مورد تاريخ و اقوام گذشته، عبرت بگيريم. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا»
2- كفران نعمت در همين دنيا، عقاب دارد. «فَكَفَرَتْ ... فَأَذاقَهَا اللَّهُ»
3- كفران نعمت باعث زوال آن است. «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ»
4- فقر اقتصادى و ناامنى اجتماعى، از نشانههاى بىاعتنايى جامعه به اصول دينى است. «فَكَفَرَتْ ... فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ»
🌹🌙امام خامنه ای در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ۱۳۸۵/۰۳/۲۹
در مقابل شکر چیست؟ کفران نعمت. کفران نعمت، نقطهی مقابل این چیزهاست. به نعمت توجه نکردن و غفلت کردن از اصل نعمت، چیزی است که خیلی از ماها دچارش هستیم؛ یا نعمت را انکار کردن؛ یا آن را از خدا ندانستن؛ یا به نعمت خداداده مغرور شدن، که غرور ملازم با سقوط است و وقتی انسان غرور پیدا کرد، ساقط میشود؛ اینها کفران نعمت است.
«و ضرب اللَّه مثلاً قریة کانت امنة مطمئنة یأتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بأنعم اللَّه فاذاقها اللَّه لباس الجوع و الخوف»؛ جامعهای راحت و برخوردار از نعم معنوی و مادی الهی کفران نعمت میکند و خدا ناامنی و تنگدستی را بر او تحمیل میکند. نتیجهی کفران نعمت، این است.
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❤️✨❤️✨❤️
#همسرداری
#خانم های عزیز 😉
👂🏻 «««آویزه گوشمان باشد....
📛هیچ کدام از انهایی که همسرت را با انها مقایسه
می کنی ، هنوز با تو زندگی نکرده اند تا نقاط
ضعفشان را هم ببینی ....!!!!
👈از دور همه در زندگیشان قهرمانند ......
اما نه ...!!!!!!
❤️قهرمان واقعی کسی است که با
خوشی و نا خوشی ، عاشقانه در کنارت
زندگی می کند ......
💝قهرمان زندگیت را عاشقانه 👌 باور کن!!!
#تلنگر
۴اصل مهم زندگی
الماس از تراش و انسان از تلاش میدرخشد
صادق باش هنگامی که فقیری
ساده باش وقتی که ثروتمندی
مودب باش وقتی که قدرتمندی
و سکوت کن هنگامی که عصبانی هستی
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
40.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پویش_هفته_بسیج ❤️🇮🇷
گروه سرود سلام فرمانده
استان آذربایجان شرقی
شهر تبریز
مدرسه ضیا
لبیک یا خامنه ای🇮🇷🌹
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پویش_هفته_بسیج ❤️🇮🇷
حدیث نژادی
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 #کودک_و_تفکراقتصادی {قسمت6} #مباحث_کودک_متعادل☺️ ✅به دلیل داشتن تفکر مالکیت، این حق را به
#کودک_و_تفکراقتصادی {قسمت7}
#مباحث_کودک_متعادل 😍
💠آقایی را می شناختم که هر چیزی که مضر بود مثل الکل و سیگار و غذاهای مضر را استفاده می کرد و وقتی به او اعتراض کردیم، گفت ببینید من اجازه نمی دهم که ذره ای از بدن من سالم به گور برود، اونی که بخواد مورچه ها و کرم ها بخورن خودم کیفش را می کنم داغون و غیرقابل استفاده تحویل میدم!!! چرا همچین طرز فکری به وجود می آید؟ چون خودش را مالک خودش می بیند و چون مالک خودم هستم پس هرکاری دلم بخواد می کنم. چون مالک بچه ام هستم پس هر جوری دلم بخواد باهاش رفتار می کنم.
💠حال که مالکیت یک وهم است پس چه کار باید کنیم؟ نیازهای زیستی بسیار مهم هستند و ما باید آن ها را دریافت کنیم؛ صحبت من هم این نیست که تارک دنیا شویم که این خود خیانت است. بلکه به جای مالکیت، اصل #امانت را می گذاریم.
💠در رویکرد هوش متعادل مهمترین مسئله ی اقتصاد، امانت است. امانت یک ارزش است؛ مالکیت ارزش نیست. و وقتی بحث امانت پیش می آید کارما سخت تر می شود. وقتی در مالکیت هستیم هر کاری دلمان می خواهد می کنیم، ولی با امانتی که به ما سپرده شده هم هر کاری دلمان بخواد می توانیم انجام بدیم؟ به ما اجازه داده شده که در حد نیاز فقط برای رشدمان از سفره ی هستی برداریم، تأکید می کنم فقط برای تأمین رشد و نه بیشتر.
💠ما با خلاقیت هر چه قدر که بخواهیم درآمد کسب می کنیم ولی با هوش اقتصادی اجازه نداریم که هرچی دلمان می خواهد هزینه کنیم؛ حال اگر اضافه داریم، آن را در سفره ی هستی می گذاریم و این اضافه درآمد باید هزینه شود برای بقای طبیعت، باید هزینه شود برای رشد دیگران؛ ما مسئول رشد خودمان هستیم و در مقابل رشد دیگران مسئولیت داریم. تفکر امانت به ما می گوید که: مال تو نیست بلکه در اختیار تو است و تو باید به خوبی از این چیزی که در اختیارت قرار گرفته مراقبت بکنی.
#ادامه_دارد...
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
💛👩🍳💛👩🍳💛👩🍳💛👩🍳💛👩🍳💛👩🍳
💛👩🍳
💛👩🍳
💛👩🍳
خانــــــــــــ👩🍳ــــه داری
#ترفند_خانه_داری
#عصرونه_کنار_خانواده👨👩👧👧💜👨👩👦👦
☕🍁هنگام دم کردن چای چند برگ خشک شده گل محمدی اضافه کنید هم خوشمزه میشه و هم خوش عطر
از جمله افزودنی هایی ک میتونه چای رو خوش طعم و خوش عطر کنه
دارچین هل
زعفران (که واقعا رنگ چای رو عالی میکنه)
عرق هل
گلاب
😍😍روز شـــــادی داشته باشید😍😍
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
نگاهی به ارسال آثار پویش هفته بسیج 👇👇
❤️🇮🇷🇮🇷❤️
29.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پویش_هفته_بسیج ❤️🇮🇷
حسن دهقانی
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پویش_هفته_بسیج ❤️🇮🇷
درسا جعفری فام
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#پویش_هفته_بسیج ❤️🇮🇷
علی خمسه
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#پویش_هفته_بسیج ❤️🇮🇷
حنانه یاوری
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پویش_هفته_بسیج ❤️🇮🇷
الناسادات سیدزاده
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#پویش_هفته_بسیج ❤️🇮🇷
فاطمه کوثر عینی
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#هفته_بسیج #کانال_مرکز_فرهنگی_خانواده #پویش_هفته_بسیج بسيــــج مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمن
🇮🇷❤️سپاس از همراهی مخاطبین همیشه همراه......
مهلت ارسال آثار به اتمام رسیده منتظر قرعه کشی باشید🎁🎊🎁
#پویش_هفته_بسیج❤️🇮🇷
السانا صمدی
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
کوکتلاندازهای دهه ۶۰ چه کسانی بودند؟
🔹وقتی رجوی از ایران فرار کرد به طرفدارانش دستور داد که قیام کنند و چون تعدادشان کم بود، زدند در کار ترور و خرابکاری.
🔹تیمهای ترور هم البته اغلبشان برنامه خاصی نداشتند و هر کسی را که میتوانستند و دستشان میرسید ترور میکردند.
🔹تعدادی از دستگیرشدگان همان موقع لب به اعتراف گشودند و اهداف این عملیات را اینطور روایت کردند: خانهها، مغازهها و خودروهایی که عکس مقامات را داشتند و هر فردی که ریش یا تیپ حزباللهی داشت یا موتور هوندا ۱۲۵ سوار شده بود.
🔹یک نفر از اعضای منافقین با نام مستعار مازیار: یک نمونه عملیات کوکتلاندازی که من انجام دادم پرتاب کوکتل به خانهای واقع در میدان غار بود. گفتند صاحبخانه حزباللهی است. ما با موتور به آن محل رفتیم و کوکتل را پرتاب کردیم و متواری شدیم.
🔹نمونه دیگر پرتاب یک نارنجک به لوستر فروشی واقع در خیابان حافظ بود. وقتی رفتیم دیدیم که مردم عادی در آنجا زیاد هستند. گفتم از مردم شاید کسی کشته بشود و برگشتیم.
🔹فرمانده اما با حالت تندی برخورد کرد و گفت اشکال ندارد. اگر در آن مغازه چند نفر از مردم عادی هم کشته بشوند مسألهای نیست. بگذار آنها هم در راه انقلاب کشته بشوند. ما هم برگشتیم و نارنجک را به درون لوستر فروشی پرتاب کردیم، ۴ نفر کشته شدند.
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بادمجان_لقمه_ایی
🍆🍅🌶🥩
.
برای درست کردن این پیش غذا ابتدا بادمجان ها رو و قه ایی برش زده و سرخ کنید، مواد میانی رو آماده کنید که شامل پیاز داغ، گوشت چرخ کرده، فلفل دلمه و گرجه فرنگی نگینی شده، ادویه، نمک و کمی جعفری خرد شده می باشد، مراحل پیچیدنش هم براتون فیلم گرفتم ورق بزنید و ببینید،اضافه ی بادمجان ها رو با قیچی ببرید بعد همه رو در قسمت وسط جمع کنید و یک برش گرجه فرنگی روش بذارید. سپس در فر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه به مدت 20 دقیقه قرار دهید، نکته: قالب مافین احتیاج به چرب شدن ندارد،بدون قالب مافین هم میشه درست کرد ولی با قالب همه یک اندازه میشن. سعی کنید مواد میانی رو با روغن کمی سرخ کنید تا غذا چرب نشود. نوش جان
🍆. 🍅. 🥩.
🥘. 🍛
🌶. 🍔 🍕.
شام لذیذ کنار خانواده 😍
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁 #قسمت_39 با صدایی که از ذوق میلرزید رو به مبینا که در خیال خودش سیر می ف دونی چ
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁
قسمت_40
اضافه کرده بودند با اتمام مداحی همه بر روی زانوهایشان نشستند این صدای روضه خوان بود که سکوت شب را می شکست. همراه با روضه خوانی، پذیرایی از سوی میزبانها صورت می گرفت. سکینه خانم که از در آغوش نگاه داشتن ابوالفضل خسته شده بود، او را روی ماشینی که کنارشان قرار داشت نشاند تا کمی خستگی رفع کند
عاطفه به نقطهای دور خیره بود و به اشک هایش رخصت جاری شدن عطا کرده بود. از گوشه ی چشم افتادن جسمی از روی ماشین را احساس
کرد. با فکری که از ذهنش می گذشت و اجازه ی هر کاری را از او صلب کرده بود وحشت زده نگاهش را به مادرش دوخت سکینه خانم مشغول تکاندن خاک لباسهای ابوالفضل .بود خانمها کنارش می رفتند و از لب خوانی میتوانست بفهمد که خدا" یا "شکرت را زیر لب زمزمه می کنند.
با سرعت خود را به آنها رساند و پرسید: چی
شده؟
لرزش صدایش ناشی از ترس وارد شده بر او بود.
مادرش با مهربانی و صدایی که کمی لرزش داشت، گفت: داشت با پام نگهش داشتم می افتاد
دلش چیز دیگری گواه می.داد با حالت مشکوکی که انگار حرف مادرش را باور ندارد با نگاهی رو به بقیه، پرسید:
- مطمئنی؟
آره؛ چیزی نشده بین حتی گریه هم نمی کنه!
تمام تن و بدن برادرش را وارسی کرد اما خراشی کوچک هم به چشمش نیامد. مبینا که کنارش ایستاده بود دستانش را روی شانه ی او قرار داد. صدای تپش قلب های بی قرارانه ی دوستش از این فاصله هم به گوش
می رسید.
برادرش را در آغوش گرفت و فشار داد خدا را شکر کرد که در این شب ها مصیبتی به آنها وارد نکرده است سرش را پایین انداخت؛ دوست نداشت بقیه گریه اش را ببینند اما موفق نبود و یکی از خانم ها شربتی به سمتش دراز کرد.
همزمان با گفتن ،حرفش سنگینی نگاهی که به خوبی میشناخت را احساس کرد. نگاهی به مبينا انداخت و نگاهش را دنبال کرد. درست در رو به
رویش و در بلندی سکوی مسجد ایستاده بود و سینه می زد.
درست مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند همان لحظه چشمانش را بست و دعا کن زندگی آنها را نه در مقابل یکدیگر بلکه در کنار هم قرار دهد. آمینی گفت و بدون جلب توجه مشغول فیلم برداری از هیئت شد. دلش می
خواست همه ی اینها را به یادگار نگه دارد؛ هرچند تمام این ها در خاطرات قلب و ذهنش حک میشد لبخند شیرینی که روی صورتش جا خوش کرده بود قصد رفتن نداشت لحظهای هجوم افکار منفی به ذهنش را فهمید اما همهی آنها را پس زد و به یک جمله بسنده کرد:
- همونی که این عشق رو ا انداخت تو دلم ازش محافظی می کنه. هر چی که به صلاحمه پیش میاد انشالله!
زن ها
با اتمام مراسم ابتدا مردها و سپس زنها از دروازه کوچک آنها خارج شدند اما مهدی هنوز در حال صحبت کردن با یکی از دوستانش بود. به آرامی و با کمی تعلل که نشان از کنجکاوی او می،داد، از آن جا بیرون آمدند. سمت راست دروازه ایستادند تا مادرش بیاید. چشم چرخاند اما مادرش را در جمعیت ندید مبینا رو به او کرد و گفت: عاطفه اونی که کنار در وایستاده، مامانت نیست؟
نگاهی به جایی که مبینا گفته بود انداخت و :گفت چرا خودشه چی کارش داری؟
- میخوام بگم که با خودشون برگردیم؛ پاهام دیگه جون نداره وای گفتی، امشب بیوفتم دیگه هوش نیستم.
دست مبینا را گرفت و خواست به آن طرف برود که آقای میم کنارش
#ادامه_دارد
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
#پوراحمد_خمینی
#قسمت_یازدهم
🔻 موضوع : اختلال در دسته بندی اولویت ها
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_پراز_یاد_خدا
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞@MF_khanevadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃