❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#هفت_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_هفت راه آسمان _ کیستید و از کجا می آیید؟ _ ما از بصره آمده ایم و می خو
#هفت_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_هشت
_ پسرم، من دیگر خسته شده ام. در جای مناسبی قدری بمانیم و استراحت کنیم.
_ چشم، مادر! قدری صبر کن. به زودی به منزلگاه صَفاح می رسیم. آنجا که برسیم استراحت می کنیم.
او فَرَذدَق است که همراه مادر خود از کوفه به سوی مکّه حرکت کرده است. حتما می گویی فرزدق کیست؟ او یکی از شاعران بزرگ عرب است که به خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله علاقه زیادی دارد و شعر های بسیار زیبایی به زبان عربی در مدح این خاندان سروده است.
مادر او پیر و ناتوان است، امّا عشق زیارت خانه خدا، این سختی ها را برای او آسان می کند آنها تصمیم می گیرند که در اینجا توقّف کنند.
مادر به کمک فرزندش از کجاوه پیاده می شود و زیر درختی استراحت می کند. فرزدق می رود تا مقداری آب تهیّه کند.
صدای زنگ کاروان می آید. فرزدق به جاده نگاهی می کند، امّا کاروانی نمی بیند. حتما آخرین کاروان حاجیان به سوی مکّه می رود، ولی صدای کاروان، از سوی مکّه می آید.
فرزدق تعجّب می کند. امروز، هشتم ذی الحجه است و فردا روز عرفات. پس چرا این کاروان از مکّه باز می گردد؟
فرذدق، لحظه ای تردید می کند. نکند امروز، روز هشتم نیست! ولی او اشتباه نکرده و امروز، هشتم ذی الحجّه است. پس چه شده، اینان چه کسانی هستند که حج انجام نداده از مکّه بر می گردند؟
فرذدق پیش می رود، و خوب نگاه می کند. خدای من! این مولایم امام حسین'علیه السلام' است!
_ پدر و مادرم به فدای شما. با این شتاب چرا و به کجا می روید؟ چرا حج خود را نیمه تمام گذاشتید؟
_ اگر شتاب نکنم مرا به قتل خواهند رساند.
فرذدق به فکر فرو می رود و همه چیز را از این کلام مختصر می فهمد. آیا او مادر خود را رها کند و همراه امام برود یا اینکه در خدمت مادر بماند؟ او نباید مادر را تنها بگذارد، امّا دلش همراه مولایش است. سر انجام در حالی که اشک در چشم دارد با امام خود خداحافظی می کند، او امید دارد که بعد از اتمام شدن اعمال حج، هر چه سریع تر به سوی امام بشتابد.
با آخرین نگاه به کاروان، اشکش جاری می شود، امّا نمی دانم او می تواند خود را به کاروان ما برساند یا نه؟ آیا او لیاقت خواهد داشت تا در راه امام، جان فشانی کند.
#ادامه_دارد
#شبتون_پراز_یاد_خدا 🍀
💞@MF_khanevadeh