🔴 جاهلان شیعه، قلب امام زمان را به درد میآورند
🔵 امام زمان علیه السلام فرمودند:
🌕 قد آذانا جهلاء الشیعه و حمقائهم
🔺 به تحقیق جاهلان شیعه و احمقهای آنها، ما را اذیت میکنند.
🔹 دقت کنیم، حضرت نمیفرمایند: دشمنان، من را اذیت میکنند، بلکه میفرمایند: جهال شیعه و احمقهایشان، من را اذیت میکنند.
🌕 براستی ما در مواقع بروز فتنه ها بصیرت کافی را داریم که باعث آزار و اذیت امام مان نشویم ؟
📚 بحارالانوار، ج ۲۵، ص: ۲۶۶ / احتجاج شیخ طبرسی، ج ۲، ص ۴۷۳
#احکام
📚 حکم نماز و روزه در فاصله بین ترخص و ورودی شهر
💠 سؤال: اگر مسافری در مسیر ورود، به فاصله بین حد ترخص و وطن (یا محل اقامت) برسد، چگونه نماز بخواند و روزه بگیرد؟
✅ جواب: نماز در فاصله بین حد ترخص* و وطن، تمام است اما در فاصله بین حد ترخص و محل اقامت ده روزه، بنابر احتیاط واجب باید جمع خوانده شود و در هر دو صورت روزه، صحیح نیست مگر آنکه پیش از اذان ظهر، به آنجا وارد شود.
*حد ترخص مکانی است که در آنجا اذان شهر شنیده نمی شود.
طبق تحقیقات انجام گرفته حد ترخص از آخر شهر حدود ۱۳۵۰ متر می باشد.
#احکام_سفر #حد_ترخص
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
تربیت کودک_استادمیری_جلسه پانزدهم.mp3
5.24M
#دوره_تربیت_کودک
بر اساس دیدگاه استاد پناهیان
🌹مدرس: حجت الاسلام دکتر علی میری
موضوع:ضرورت تغییر نگاه در تربیت
🔹جلسه پانزدهم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
🔴 #خانم_با_سیاست
💠 خانمها مواظب باشند هیچ وقت یک خانم باسیاست جلوی بچه به #پدر خانه بياحترامی نمیکند.
💠 کمترین #ضرر بیاحترامی به پدر اين است که فرزند به خودش اجازه ميدهد گاهی به پدرش بیاحترامی کند.
💠 ضرر اصلی آن این است که همسر شما آن احساس اقتدار و #قدرتی را که به عنوان پدر خانواده در داخل منزل بايد داشته باشد از دست ميدهد.
💠 هميشه مخصوصاً در حضور بچهها اقتدار شوهرتان را تثبیت کنید مثلاً به همسرتان بگویید: "شما بهترین #بابای دنیایی"
عشق مَن...♡
آرامشم ❪چِشماته❫
خوشحالیم ❪خَندهاته❫
آسایشم ❪دَستاته❫
خونَم ❪بازوهاته❫
دُنیام ❪تُویی❫ 💍♥️
#عاشقانه_برای_همسرم
════༻❤༺════
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حجاب نباشد زنها باید دنبال مردها راه بیفتند!
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ☕❄️ #قسمت_66 - این دائم الشاكيه بيخيال. - ساعت چند بریم؟ - یه ساعت دیگه منتظرم. صدای
#لیلی_سر_به_هوا ☕❄️
#قسمت_67
پاسخ را برایش نوشتم.
سلام. مشغول درس و مدرسه بودم. چطور؟"
مبینا سرش را نزدیک آورد تا پیام هایمان را بخواند. “خبر هارو شنیدی؟"
کمی مکث کردم و برایش نوشتم: چه خبری؟
کمی نوشتنش طول کشید و در دلم غوغا برپا بود. حس خوبی به سراغم
نیامده بود، دست و پایم شل شده بود.
"بعد از عید عقدشه!"
با تعجب به پیامش نگاه کردم و پشت سر هم پلک زدم.
- نه، نه این امکان نداره!
سرم را به چپ و راست تکان دادم. جنون به سراغم آمده بود.
مبینا با تعجب به صفحه گوشی نگاهی انداخت و لحظه ای بعد، تعجب
جایش را به عصبانیت داد. دستانم را در دستش فشرد و با لحن آرامش
دهنده اش گفت:
ابزارها
ضعفت
عاطفه! قوی باش! این دختره نفهم همین رو از تو می خواد؛ می خواد
رو ببینه، می خواد کم بیاری! جوابش رو بده، همون طور که
جواب همه رو می دادی و می نشوندی سر جاشون، جواب این رو بده و
بهش بفهمون.
سرم را تند تند به چپ و راست تکان دادم و دهان باز کردم حرفی بزنم که
مبینا کرایه را تحویل راننده داد و گفت: - مرس همین بغل پیاده شیم.
پاهایم سست شده بود و هر لحظه امکان داشت بر زمین سقوط کنم. دهانم
می
را باز و بسته می کردم اما کلامی از آن خارج نمی شد. مبینا نگران
نگاهی به من انداخت. گویا دست و پایش را گم کرده بود. تمام انرژی ام
تحلیل رفته بود. مرا وارد کافه کرد و با کمک او روی صندلی نشستم.
پسرکی به سمتمان آمد و از مبینا سفاشات را گرفت.
آن قدری درمانده بودم که نمی توانستم محیط را تجزیه و تحلیل کنم و حتی
کنجکاو دکوراسیون کافه شوم که چرا همه ی چیز هایش وارونه است؟
- عاطی اول حال این دختره رو بگیر!
- ولش کن ارزش نداره.
سرم را روی میز گذاشتم و گریه کردم. نمی دانم چه قدر گذشته بود اما من
هم چنان زار می زدم و مبینا با مهربانی سرم را نوازش می کرد و هیچ
نمی گفت
- بده من گوشیت رو!
اجازه ی مخالفت را از من صلب نمود و تلفنم را برداشت و مشغول نوشتن
شد. بعد از دقایقی تلفن را به من داد و گفت: خوندنت تموم شد، بلاکش می
کنی! فهمیدی
سری به نشانه تایید تکان دادم و پیامش را خواندم.
ببین عزیز! از روز اول خواستی خودت رو بهش نزدیک کنی، هیچی
بهت نگفتم، تو روم وایستادی گفتی عاشقش شدی، بازم هیچی نگفتم ولی
نمی ذارم نمک روی زخمم بشی! من اگه عاشق کسی شدم به خودم
مربوطه و نه تو و نه هیچ کس دیگه! من رو این طور داغون کردی ولی
لااقل تو زندگی بقیه سرک نکش! اینم نمی تونی؟! آدم باش و این جوری
خبر بد نده! یا علی!
شاید کمی با خشونت صحبت کرده بود اما در مقابل تمام بلا هایی که این
دختر بر سرم نازل کرده بود، هیچ بود! کینه ای نبودم ولی او را به خدا
واگذار کرده بودم.
شماره اش را مسدود و از مخاطبینم حذف کرده بود. دیگر کسی با این نام
در زندگی ام وجود نداشت. انسان باید افرادی را در زندگی نگاه دارد که
به او انگیزه بدهند، شادی را مهمانش کنند و آرامشش را بالا ببرند نه
ابزارها
کسانی که آرامش را از انسان می گیرند. در زندگی باید حذف کردن را یاد
گرفت. از حذف کردن واهمه نداشته باشید زیرا با این کار موفق تر
خواهید بود!
- عاطفه؟!
- جانم؟
صدایم کم لرزید اما تمام تلاشم بر این بود که خودم را کنترل کنم
#ادامه_دارد
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خیاطی🪡
ایده ساخت زیر قابلمه🩳👌
🎀 🌸 🎀
خانم🙋♀_خون🏠ت_ باش😉🌈
-----🍃🌼🌸🌹🌸🌼🍃----
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
#استاد_پوراحمدخمینی
#قسمت_38
🔻 موضوع : مسئولیت دادن به بچه ها
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_پراز_یاد_خدا
#یا_فاطمه_الزهرا 🏴
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
✨﷽✨
📜علت پيدايش خواب و رویا
✍حسين بن عبدالرحمن از امام كاظم(ع) روايت كرده است:
... خواب ها در آغاز خلقت نبود و بعدها پيدا شد، وي مي گويد: عرض كردم، علت پيدايش خواب چه بود؟
فرمود: خداوند عز و جل رسولي را به سوي امت زمانش فرستاد و او مردم عصر خود را به پرستش و عبادت و اطاعت از خداي متعال دعوت نمود.
مردم گفتند: اگر ما چنين نمائيم چه پاداشي نصيبمان خواهد شد زيرا كه سوگند به خداوند نه اموال تو بيش از ماست و نه بستگانت عزيزتر از بستگان ما هستند؟!
آن پيامبر فرمود: اگر از دستورات الهي و فرامين حق پيروي كنيد خداوند شما را به سوي بهشت مي برد و اگر غير آن كنيد جايتان در دوزخ است.
گفتند: بهشت و جهنم چگونه است؟
آن فرستاده الهي براي قومش به وصف اين دو پرداخت،
گفتند: چه وقت به آن سرا خواهيم رفت؟!
فرمود: هرگاه مرگتان فرا برسد،
گفتند: ما اموات خود را مشاهده كرده ايم كه پس از مرگ پوسيده و با خاك يكسان شده اند و به دنبال اين سخن، آن پيامبر الهي را تكذيب كردند، پس خداوند رؤيا را در خواب در ايشان پديد آورد. بعد از اين ماجرا نزد آن پيامبر آمدند و گزارش خواب هاي خود را با حالتي از اعجاب و شگفتي بيان كردند.
آن پيامبر به قومش فرمود:
«همانا خداوند تبارك و تعالي خواست بدين وسيله برايتان دليل و حجتي آورد، ارواحتان نيز اين گونه است و چون مرگتان فرا رسد اگرچه بدن هايتان پوسيده گردد ولي جانهايتان در عقاب به سر مي برند تا دوباره بدن ها زنده شوند.»
📚[روضة الكافي/ ص128]
🍀🍀هر صبح یک حدیث🍀🍀
🌸امام رضا علیه السلام:
به خداوند خوشبین باش ، زیرا هركه به خدا خوشبین باشد ، خدا با گمان خوش او همراه است ، و هركه به رزق و روزی اندك خشنود باشد ، خداوند به كردار اندك او خشنود باشد ، و هركه به اندك از روزی حلال خشنود باشد ، بارش سبك و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دار السلام بهشت رساند
تحف العقول ، ص 472
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#ایده_دلبرانه
#ایده_پیامک
😍خدا قوت ؛ سایه ی سرم
😍زنده باشی عشق و زندگیم
😍وجودت آرامبخشه مثل ژلوفن
😍یار همیشگی من؛ جهانم باتو زیباست
😍تنها دلیل زندگیم؛سایه ات برقرار
🔴 #سیاستهای_همسرداری
💠 دعوای زن و شوهر طبیعی است اما بسیار غیر طبیعیست که تمامی دوستان و اقوام و همسایهها از این دعواهای زن و شوهری باخبر شوند!
💠 پس نسبت به مسائل و مشکلات خود، رازدار باشید و فراموش نکنید که به زودی با هم آشتی خواهید کرد.
💠 آن وقت همسر شما با حرفهایی که پشت سرش زدهاید موقعیت بدی در بین فامیل، دوستان و آشنایان پیدا میکند و خود شما نیز به خاطر آن که آن قدر بدگویی کرده بودید شرمنده میشوید.
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
تربیت کودک_استادمیری_جلسه هفدهم.mp3
7.42M
#دوره_تربیت_کودک
بر اساس دیدگاه استاد پناهیان
🌹مدرس: حجت الاسلام دکتر علی میری
🔹جلسه هفدهم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های مهم آقای ماندگاری در مورد آقای مخبر معاون اول رئیس جمهور
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ☕❄️ #قسمت_67 پاسخ را برایش نوشتم. سلام. مشغول درس و مدرسه بودم. چطور؟" مبینا سرش را
#لیلی_سر_به_هوا ❄️☕
#قسمت_68
بود و علاوه بر ساعات تفریح، گاهی در مسیر مدرسه باهم بودیم.
در خانه را باز کردم که مادرم با لبخند خسته نباشیدی به من گفت و
لبخندی تحویلم داد. تعجب وجودم را در بر گرفته بود. همیشه بعد از این
که به خانه می آمدم، سلام بی جانی به استقبالم می آمد و من تنها مشغول
خوردن نهار می شود
در کمال تعجب مادرم سفره ناهار را پهن کرد و اجازه ی کمک کردن به
من نداد. دلم شور می زد و گواه خوبی نمی داد.
و
- برو دستات
رو
بشور عاطفه جانم!
عاطفه جانم؟! به ندرت مرا این گونه خطاب می کرد. با تعجب به داخل
اتاق سرک کشیدم که شاید مهمانی آمده باشد اما تنها خودمان بودیم. پدرم
وارد اتاق پذیرایی شد و رو به مادرم گفت: خانم بهش گفتی؟
دیگر مطمئن شده بودم که کاسه ای زیر نیم کاسه است! با حالت مشکوکی
مادرم را نگاه کردم. خواستم چیزی بگویم که با حالت دستپاچه گفت: نه
حالا میگم دیگه
و اشاره ای به پدرم زد. سر سفره نشستیم و مشغول خوردن فسنجان خوش
رنگ و لعاب مادرم بودیم که پدرم گفت: عاطفه خانم می خوام ازت یه
سال بپرسم.
بفرمایین بابا.
- آمادگی ازدواج داری؟
غذا در گلویم پرید و سرفه های پی در پی امانم را بریده بود.
نمای همراه
مادرم لیوان آبی به طرفم گرفت و گفت: چی شد؟
آب را یک نفس سر کشیدم و گفتم: چی شد؟ مادرم یهویی چه سوال هایی
که نمی پرسین، اونوقت می گین چی شد
می دونیم الان موقع گفتنش نیست و باید بهت وقت بدیم اما امشب داره برات خواستگار می اید
چشمانم از فرط تعجب باز مانده بود و هیچ حرفی نمی زدم. آخر مگر این
گونه این موضوع را مطرح می کنند؟
- هر کی هست بهش بگین نه؛ من می خوام درس بخونم.
پدرم صدایش را جدی کرد و گفت: دخترم بهت حق می دم باید روی
موضوع فکر کنی ولی امشب بذار این مراسم انجام بگیره شما ایشون رو
ببین اگر قبول کردی که انشالله خوشبخت بشین اگر نه هم که شما روی سر
ما جا داری.
و
سیلی به گونه اش نشاند و گفت: مگه میشه؟
- مامان قراره یه نه بگم و تمام!
- چایی می بری حرف نباشه!
حرف حساب جواب نداشت پس رضایتم را با سکوت اعلام کردم. اما در
دل تصمیم داشتم یک نه بگویم و خودم را خلاص کنم. بعد از ظهر با
اصرار مادرم، به حمام رفتم و تونیک بنفشم را به تن کردم. چادر صورتی
با گل های بنفش را به دستم داد که به او گفتم: مامان! من چایی نمی برم
ها!
با لحن جدی اش مهر سکوت به لب هایم نشاند و اجازه ی مخالفت نداد.
با صدای تلفن سر برگرداندم و خواستم جواب بدهم که مادرم گفت: زود
باش الان میان!
- شما برو من ميام.
سری تکان داد .و تلفن را جواب دادم.
- بفرمایید.
سلام عاطفه خوبی؟ هدیه ام! ببین می دونم نمی خوای صدام رو هم
بشنوی اما یه عذرخواهی بهت بدهکارم. مهدی دوستت داشت از خیلی
وقت پیش و حتی با خانوادش هم مطرح کرده بود ولی من بهش گفتم تو
کس دیگه ای رو دوست داری. بهش گفتم به اون حتی فکر هم نمی کنی و
الکی وقتش رو تلف نکنه. عاطفه منو ببخش! می دونم در حقت نامرد
#ادامه_دارد
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
#استاد_پوراحمدخمینی
🔻 موضوع : تفاوت قائل شدن بین نیاز و خواسته فرزند
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_پراز_یاد_خدا
#یا_فاطمه_الزهرا 🏴
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
🔸 ﷽ | وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
🔸 و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت؛ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: «اگر راست مىگوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد.»
«آیه ۳۱ سوره بقره»
امام صادق(ع) فرموده است: مراد از اسمهایی که خداوند سبحان به آدم(ع) آموخت یکی اسم حضرت فاطمه(س) بوده است.
#فاطمیه
📚 مسئولیت کارگر برای جبران خسارت
💠 سؤال: اگر کارگر با وجود دقت و توجه در هنگام کار، سهوا به مال صاحب کار یا وسیله ای که برای استفاده در اختیار اوست آسیب بزند، آیا ضامن است و باید خسارت بدهد؟
✅ جواب: اگر وسیله یا ابزاری باشد که جهت انجام کار در اختیار او قرار گرفته و بدون کوتاهی یا زیاده روی (افراط و تفریط) در هنگام کار بدان آسیب رسیده است، ضامن نیست؛ اما اگر مسئولیت تعمیر آن ابزار را داشته، ضامن است هر چند بدون کوتاهی یا زیاده روی باشد، مگر آن که طبیعت کار، اقتضای آن خسارت را داشته است.
#احکام_اجیر #احکام_ضمانت
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
باسلام
💢ویژهبرنامه هیئت بمناسبت شب شهادت صدیقةالشهیدة حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
💠روز دوشنبه مورخ ۱۴۰۱/۱۰/۵ همزمان با اقامه نماز مغرب و عشا بصرف شام
دعوت میشود بهمراه خانواده گرامی تشریف بیاورید.
قدم به دیده🌹
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
🔴 #عیبهای_توهّمی_همسر
💠 مردی متوجه شد #شنوایی همسرش کم شده است و نمیخواست همسرش مطلع شود. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. #دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان شنوایی همسرت چقدر است، #آزمایش سادهای را انجام بده و جوابش را به من بگو! در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در #فاصله ۳ متری تکرار کن! بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
💠 آن شب همسر مرد در #آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است بگذار امتحان کنم. سوالش را مطرح کرد #جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت #سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت:” شام چی داریم؟”
و #همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار دارم میگم #ماکارونی داریم!
💠 گاهی بد نیست نگاهی به #درون خودمان بیندازیم شاید #عیبهایی که تصور میکنیم در #همسرمان وجود دارد در وجود خودمان است.
#ایده_شیطنت
💃💃💃💃💃
مرد من خسته نباشی 💑
مرغ پر بسته نباشی❤
بمونی همیشه پیشم💏
هیچوقت ازم دور نباشی 😘
💃💃💃💃💃
════༻❤༺════
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
تربیت کودک_استادمیری_جلسه هجدهم.mp3
7.16M
#دوره_تربیت_کودک
بر اساس دیدگاه استاد پناهیان
🌹مدرس: حجت الاسلام دکتر علی میری
موضوع:از شیر گرفتن کودک
🔹جلسه هجدهم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
30.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #سرمشق_فاطمی | حضرت زهرا(س) الگوی خدمت بیمنت به نیازمندان
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ❄️☕ #قسمت_68 بود و علاوه بر ساعات تفریح، گاهی در مسیر مدرسه باهم بودیم. در خانه را ب
#لیلی_سر_به_هوا ☕❄️
#قسمت_پایانی❤️
چشمانم از فرط تعجب باز مانده بود و هیچ حرفی نمی زدم. آخر مگر این
گونه این موضوع را مطرح می کنند؟
- هر کی هست بهش بگین نه؛ من می خوام درس بخونم.
پدرم صدایش را جدی کرد و گفت: دخترم بهت حق می دم باید روی
موضوع فکر کنی ولی امشب بذار این مراسم انجام بگیره شما ایشون رو
ببین اگر قبول کردی که انشالله خوشبخت بشین اگر نه هم که شما روی سر
ما جا داری.
و
سیلی به گونه اش نشاند و گفت: مگه میشه؟
- مامان قراره یه نه بگم و تمام!
- چایی می بری حرف نباشه!
حرف حساب جواب نداشت پس رضایتم را با سکوت اعلام کردم. اما در
دل تصمیم داشتم یک نه بگویم و خودم را خلاص کنم. بعد از ظهر با
اصرار مادرم، به حمام رفتم و تونیک بنفشم را به تن کردم. چادر صورتی
با گل های بنفش را به دستم داد که به او گفتم: مامان! من چایی نمی برم
ها!
با لحن جدی اش مهر سکوت به لب هایم نشاند و اجازه ی مخالفت نداد.
با صدای تلفن سر برگرداندم و خواستم جواب بدهم که مادرم گفت: زود
باش الان میان!
- شما برو من ميام.
سری تکان داد .و تلفن را جواب دادم.
- بفرمایید.
سلام عاطفه خوبی؟ هدیه ام! ببین می دونم نمی خوای صدام رو هم
بشنوی اما یه عذرخواهی بهت بدهکارم. مهدی دوستت داشت از خیلی
وقت پیش و حتی با خانوادش هم مطرح کرده بود ولی من بهش گفتم تو
کس دیگه ای رو دوست داری. بهش گفتم به اون حتی فکر هم نمی کنی و
الکی وقتش رو تلف نکنه. عاطفه منو ببخش! می دونم در حقت نامردی کردم
ولی واقعا پشیمونم و همه چی رو هم درست کردم. امیدوارم این
دوست قدیمی رو ببخشید
باورم نمی شد! سر درد شدیدی به سراغم آمده بود. از نزدیک ترین دوست
ضربه خورده بودم. کاش این مراسم لعنتی امشب زودتر تمام شود و من به
بدبختی خود برسم. اصلا دوست ندارم میانشان بنشینم و به صحبت های
تکراری شان گوش بدهم. تنها دلم می خواست ساعت ها گریه کنم بدون آن
که کسی مزاحمم شود. چادرم را سر کردم و با صدای مادرم استقبالشان
رفتم. با صدای " یا الله" شان سرم را بلند کردم و تعجب در چشمانم جای
گرفت. باورم نمی شد! او به خاستگاری من آمده بود؟ اشک شادی در
چشمانم جمع شده بود و لبخند به لب هایم نشسته بود. مگر می شد من به
این فرد نه بگویم؟ او زندگی ام بود؛ زندگی!
❤️در ببندید و بگویید که من
❤️جز از او همه گس بگسستم
❤️گس اگر گفت چرا؟ باکم نیست
❤️فاش گویید که عاشق هستم..!
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
#استاد_پوراحمدخمینی
🔻 موضوع : نوشدارو پس از مرگ سهراب
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_پراز_یاد_خدا
#یا_فاطمه_الزهرا 🏴
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@MF_khanevadeh
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾