eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
140 دنبال‌کننده
59.6هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
به تیغی حیف گیسویت گسستند دو بازویت دو بازویت گسستند از آنجایی که من بوسیده بودم بمیرم هر دو اَبرویت گسستند انیس گریه‌هایم را گرفتند توانِ دست و پایم را گرفتند کمانی‌تر شدم از زینب افسوس سرِ پیری عصایم را گرفتند بهارم را چه سان پاییز و کردند دلم را از غمت لبریز و کردند سرت ای کاش رویِ نیزه می‌ماند تو را از مرکبی آویز و کردند غمت راهِ نفس بر سینه بسته ترک بر چهره ی آیینه بسته زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من ببین عباس دستم پینه بسته از آن سرو علی بنیاد و صد حیف از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف دو دستی که عصای پیریم بود خداوندا ز تن افتاد و صد حیف حسن لطفی شبی از ناله چنان شام غریبان دارد همچو زینب غمی از داغ شهیدان دارد به لبش نام حسین وبه دلش داغ حسین آنقدرگریه نموده ست،به لب جان دارد باوجودیکه نبوده ست وندیده ست،ببین همچو زنهای حرم ناله و افغان دارد عوض آنکه بگرید ز برای عباس اشک افشان به لبش ذکرحسین جان دارد از لب تک به تک اهل حرم روضه شنید روضه هایی که نشان از دل سوزان دارد باورش هیچ نمیشد که تنی پاشیده غرق در خون اثراز سم ستوران دارد از غم کشته بی آب و به یاد عطشش چشم سیراب زاشک ولب عطشان دارد اززمانیکه شنیده ست حسینش زار شد قلب آشفته و احوال پریشان دارد میکشد ام بنین را غم و اندوه،مگر چقدر تاب وی از داغ عزیزان دارد؟ خونجگر گشته بسان همه دخترکان دیده ای خون شده چون چشم یتیمان دارد اسلام مولایی تک و تنها به بقیع رفته و غوغا می کرد چشمِ هر سوخته ای ،پهنه ی دریا می کرد با قدی خم به سرش می زد و می رفت ز حال با همین سر زدنش..بابِ سخن وا می کرد با سرانگشتِ خودش خطّ و خطوطی می زد وَ سپس ناله و اندوه...مهیّا می کرد صورتِ قبر برایِ پسرانش می ساخت وَ همانجا به دمی محشرِ کبرا می کرد روضه خوان بود و خودش گریه کُنی بی پروا با کلامی ،نَفَسی ولوله برپا می کرد خدمتی کرد به اولادِ علی بی منّت.. او کنیزیِ درِ خانه ی زهرا می کرد بر حسین ابن علی عاشقِ شوریده شد و بر قد و قامتِ او خوب تماشا می کرد وَ پس از روزِ دهم تا دمِ مردن یکسر.. ضجّه ها می زد و با خویشتن آوا می کرد حضرت اُمّ بنین با دلِ خونش هر روز تک و تنها به بقیع رفته و غوغا می کرد محسن راحت حق مشک خالی و پاره را تا دید موج باران ز دیده اش بارید یاد آن قامت قیامت کرد تا شنید از غمش به خود لرزید نفسش بین سینه بند آمد گه به هوش است میرود از هوش ناله آتشین کشید از دل مشک و را می کشید در آغوش بر سرش خاک بی کسی می ریخت بر سر و صورت از غمش می زد با قدی خم به دیده ای گریان بوسه ها روی پرچمش می زد مثل زهرای مرضیه او هم شب و روزش به گریه سر می شد روضه میخواند و یاحسین می گفت باغم او شبش سحر میشد ناله ها از سر جگر می زد تا زمشک دریده می گفتند سر به در میزد آن زمانی که از گلوی بریده می گفتند... محمد حبیب زاده
زبانحال حضرت زینب در بازگشت به مدینه شاعر : غلامرضا سازگار     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن     قالب شعر : غزل     بـاز آمـدم از سـفـر مـدیـنـه           راهــم نـدهـی دگـر مـدیـنـه هفتاد و دو داغ روی داغـم           آتـش زده، بر جـگـر مـدینه راهم ندهی به خود که دارم           از کرب و بـلا خـبـر مدینه با داغ حسین، چون کنم رو           بـر قـبـر پـیـامـبـر مـدیـنـه؟ یک جامه، ز هیجده عزیزم           آورده‌ام از سـفــر مــدیــنـه با هر قـدمم به پیش رو بود           پشت سـر هـم خـطـر مدینه بودند مـواظـبـم به هـر گام           هـفـتـاد بـریـده سـر مـدیـنـه والله به چـشم خـویش دیـدم           چوب و لب و طشت زر مدینه هفتاد و دو داغ اگرچه می‌زد           دائـم به دلــم شـرر مـدیـنـه والله که داغ آن سـه ســالـه           خـم کرد مرا کـمـر، مدیـنـه شمشـیـر حـسیـن، بـودم امّا           بر سنـگ شدم سـپـر مدیـنه گه در دل حبس، گه خرابه           کردم شب خود سحر مدینه کشتند سکـینه را به گـودال           روی بــدن پــدر، مــدیــنـه خورسندم از اینکه در، ره دوست           دادم، دو نکـو پـسـر مدیـنه با آن‌همه غم، مصیبت شام           بود از همه سخت‌تر مدیـنه در شام بلا به چشم تحـقـیر           کـردنـد به ما نـظـر مـدیـنـه ای کاش شوند همچو «میثم»           بر ما همه، نوحه‌گـر مدینه
4_6026051188888189709.mp3
781.9K
▪️🎤زبانحال مازندرانی شهادت امام حسن(ع) ◼️◼️◼️▪️⬛️⬛️⬛️⬛️▪️⬛️⬛️⬛️ دل هر مرد وزن ره غم دپیته زینب حسنِ سه ماتم بهیته نصفه شو خوِرِ عزا بشتوسه شه برار حسنِ صدا بشتوسه بته خاخربلاکش زینبِ زار برو خاخر بعی مه غم گرفتار برو که سم مه کار ره توم هاکرده دشمن ته روز روشن شوم هاکرده الهی خاخری در این روزگار نهووه مرگِ شه برار گرفتار زینب بورده برار سرِ بالا بته تره چیعه خاخر ته فدا بته خاخر برو مسموم بهیمه مثل شمع زره زره توم بهیمه طشتی بیار مه ور مه حال خرابه جیگر پاره بیّه مه دل کبابه وقت بوردن بیه ای خاخر زار برار حسین ره ته هاکن خبر دار بعو تا دیر نیّه بیعه مه کنار وصیت دارمبه بووه مه غمخوار انده مظلوممه خاخر به دنیا برمه کنده مسّه ماهی دریا حسین بمو برار یار بهووه وقت مردن ونه غمخوار بهووه بته برار کی تجه ظلم هاکرده ته اوی کوزه ره کی سم دکرده حسین برار وصیت دارمه ته جا مه وصیت مو به مو هاکن اجرا مه نعش ره غسل هاده ای جان برار مره دفن هاکنین مه جد کنار اگر دشمن نشته میون گلزار مره دفن هاکنین مه جد کنار اگر مانع بعینه قوم نسناس برار جانه ته و جانه مه عباس نکنه خشم هاکنه اون دلاور بکوشه فرقهٔ نامرد وکافر نخامبه خون ریزی و کشت وکشتار نزاع بووه مه دفن سه به گلزار حسین جان بعد من برار امامی دلسوز ورهنمای خاص وعامی ته ونه کربلا هاکنی ایثار بکف بیری شه جان ره در رهه یار (صفا) یاری هاده دین خدا ره اتی بعو مصیبت مولا ره جناتیان
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ سـلام مـا بـه رسـول و بـه پـاره ی تـــن او که هست در دو جهان دست ما به دامن او سـلام مـا به امامی کـه همـــدم فقـــراست سـلام مـا به عـزیـــزی که یوسف زهراست سـلام مـا به امامـی که پاره شـد جگــرش سـفــر رســید به آخـــر، در آخــــر صفرش سـلام مـا بـه شـهیدی که مرگ خود طلبید چوشخص مارگزیده به خویش می پیچید سـلام مـا بـه رضـا و بـه گــریه ی پسـرش کــه قاتلـش شــده فــــرزند قـاتـل پـدرش میان حجـره ی در بسته دست و پا می زد جواد و حضــرت معـصومه را صدا می زد کجاروم؟به که گویم؟که سوخت سوره ی نور گـــرفت شعـــله دلــش با سه دانه ی انگور تمــــام عــــمـر، غـــم دوستـان کبابش کرد شـــــرار زهر به یک نیمــه روز آبــــش کرد به نازنیــــن بدنـش پیـرهن سرشک افشاند از آن وجودبه جز استخوان وپوست نماند ز ضعف، دیــده گهی باز کرد و گاهی بست گهی به پای ســتاد و گـهی به جای نشست جـــواد، اشـک به رخ نـاله در نهـــادش بود رضـــا ســرش بـه روی دامـن جوادش بود پـدر نـظاره بـه مـــاه رخ پســـــر می کرد پسر ز ســوز جگــــر گــریه بر پدر می کرد پــــدر نگه به پسرکردوچشم خود را بست پســــر کشید ز دل آهی وبه سـوگ نشست الا تمــــام محـــبّان ز دیـــده خـــون بارید از ایــن وداع، وداعی دگـــــر به یاد آرید همـــان وداع کــه تنـهـــا عزیـــز پیـغمـــبر نـهاد صـــــورت خـــود بـر رخ علـی اکبر پســـر نگاه بـه اشک غـــــم پـــدر می کرد پــــدر نظاره به خـون ســر پســر می کرد پــــدر ز داغ پـسر بـاغ لاله در دل داشت پســـر نشــانه ز زخــــم هــزار قاتل داشت پـــدر ز خون پسـر صورتش خضـاب شده پســـر ز سوز عطـش قطره قطره آب شده پــــدر به چهره ی فرزندخویش چهره نهاد پســـر کــنار پـدر ناله ای زد و جــان داد،،، شعر:استاد حاج غلام رضاسازگار ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─
225K
ıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıı ⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ ▷ㅤ↻ : خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن... 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ علی موسی الرضا،شمس وِلا،جانم فدایت نظر کن از کَرَم بر این گدایِ زیر پایت منم آن آهویِ گم کرده راهم ،یابن زهــرا ضمانت کن بمانم گوشهٔ صحن وسرایت امیر کَرَم/بخوانَم حرم/ که خیلی بی پناهم اگر که بَدم/صدایت زدم/کنی یک دم نگاهم علی موسی الرضا(۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ تورا ای شاه وسلطان خراسان می ستایم اگر دعوت کنی، باسر به سوی تو می آیم نگارا ! رفته از کف ، صبر و آرام دل من که از هجــر حریمت بیقــراری می نمایم قرارم تویی/نگارم تویی/به عشقت مبتلایم گدای توام/فدای توام/صدایم کن صدایم علی موسی الرضا(۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دلی سوزانِ درد و داغ هجــران تو دارم هوایِ آمدن ، سمــت خراســان تو دارم دلم را بسته ام بر پنجـره فولادت آقا! که امّید ِ شِفــا و حکم درمان تو دارم طبیب دلم/حبیب دلم/اجابت کن دعایم عنایت نما/عطا کن عطا /برات کربلایم امیرم حسین/امیرم حسین/حسین جانم حسین جان 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ شعر:رقیه سعیدی(کیمیا) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ نـام تـو پــناه اسـت ، نگـاه تـو امــان است آغـوش تو، دلـبازتــرین جــای جــهان است با نغـمه‌ی نقـاره‌ات، ای حضـرت خورشید! نبض دل‌ ما، دم هـمه دم، در ضـربان است سرازپی سر،در دل صحن تو،به خاک است دل از پی دل، از سـر شـوق تو، روان است با فاصـله، دلچســب‌تـریــن واجـــبِ عالم، آوردن نامت، پـس از آن، گفتنِ جان است من از تو شــفـا و تو صـفا خواستی از من حاجات من،این‌ است،کـرامات تو،آن است جاروست در این صحـن،به دستان بزرگان خم، در خـم ایوان تو، سرهای سران است بی‌تاب رسـیـدیــم و در ایـوان تو دیدیـم آن ساحل امنی که خـدا گفت، همان است اینجاچه خبرهاست؟ که ازچشـمه‌ی هردل تا برکه‌ی هر چشـم، خـدا در جـریان است انکارِ تو، ای شمس جهان!کـم هنری نیست خفاش در این رشــته، هـنرمند زمان است از غــیرت عشـق است، کـه آیینه‌ی حُسنت از دیــده‌ی آلـوده‌ی بی‌عشــق، نهــان است گفتند: مگو شــاه، به این شـــاه، چه گویم؟ «آن راکه عیان است،چه حاجت به بیان‌ است؟» سلطان،تو اگر نیستی،ای قبله‌ی ما!کیسـت؟ وقتی که به دست تو، دلِ اهل جهـان است شبگـردم و این رخصـتِ از شمـس سرودن، لطف پسـر حضرت موسـی، به شـبان است دل گفت: بچسبم به ضریحت،دمِ دل، گرم! عقـلم که فقط گفــت: برو،وقت اذان است شعرقاسم صرافان ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا» سـلام ای پاره ی جــــانِ پیمـبر تالــیِ زهـرا کـه شد نامــت علـی همـچـون علیِ عـالیِ اعلا سلامُ یا امیـنَ اللهِ فــی ارضــه، سـلام ای شاه امــان داده ولایـــت بـر زمــین ای والــیِ والا رضـــایی و رضــایت دارد از تو خــالقِ عـالم رضاهستی وخشنود است با تو قلبِ این دنیا رعیّت من، تو سلطانی ، تو جانی و توجانانی تو فوقِ درکِ انسانی ، من و مـدح شما! حاشا من از اوصافِ تو دورم، سلیمانی و من مورم تویی نورُعلی نورم،تویی شمس الشموس آقا امامان یک بـه یک دریای رافـت بـوده اند آری رئوف اهل بیت اما تو هستی،(کیستی جـانا)؟ به عشقت جان دهم ازکف خلایق راتویی اشرف مقامِ توسـت لایوصَــف ، کراماتِ تو لایحصـی رضاجان ای گلِ خوشبو، علی صولت پیمبرخو ضمانت کردی از آهو ، در ایـن دنیــای وانفسـا من از تو خیـرها دیدم، که این در را پسندیدم ولای توســت توحیـــدم ، قســم بر خالقِ یکتا هر آن کس با تو بیعت کرد،شد کامل امامانش امامانـم به لطــفِ تو شــده اثنــی عشــر مولا ســر و جــانم به قـربانت دلم گشته مسلمانت و از لطفِ خــراسانت ، شد ایران جنت الماوی تو شـمعِ عالم افـروزم ، الا ای عشقِ جانسوزم یقین دارم چو امروزم ،به دادم می رسی فردا شعر:رضا یزدی اصل۱۴۰۱/۷/۴ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─
99.6K
ıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıı ⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ ▷ㅤ↻ :خدا مادرم را کجا می برند،،، من و یک دل ومهر یک دلربا ندارد دلـم دلبــری جــز رضا رضا یار مایی-کس و کار مایی-حبیبی رضا (حبیبی رضا جان)۲(حبیبی رضا) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ مرا ذکر نامت نه امروز و بس بخوانم تو را تا که دارم نفس رضا ذکر لب ها-رضا جان زهرا-حبیبی رضا (حبیبی رضا جان)۲(حبیبی رضا) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ غم غربتت کُشته ما را بسی نگویم که طاقت ندارد کسی شهی در خراسان-غریب غریبان-حبیبی رضا (حبیبی رضا جان) ۲(حبیبی رضا) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بپرسم من از خاک حجره غمت که در حال غربت شده محرمت چه آمد به یادت-که خواندی جوادت-حبیبی رضا (حبیبی رضا جان) ۲(حبیبی رضا) شعر محمدمبشری ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌─
‍ ‍ ‍ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─‌ : دامن کشان رفتی،،، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دامن کشان طـــی شد( دو مـاه عـــزایت)۳ من گــــریه ها کـــردم(توی روضه هایت)۳ در روضه هایت جان گرفتم من بر درد خــود درمان گرفتم  من حسین جانم حسین جانم خدا رو شکر که نام تو (شــده  اَز بر ِ مــا)۲ که سایه داره  پرچمت (به روی ســــرِ مـا)۲ 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ از کـــربلا  گفتــــم ،(دلـم  شــد  هــوایی)۳ از روضه هــــای تو (چه سخته جــدایی)۳ شکوه  خیمه ی  ماتم  خداحافظ نوا و اشک و آه و دَم خدا حافظ خداحافظ خدا حافظ می دونی از فراق تو (که دارم می میرم)۲ یه کاری کن بیام حرم( تا آروم بگــــیـرم)۲ 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ پـــر زد دلـــم بــازم ( به سمت خراسان)۳ دســـتم به دامــانت ( غـــریب غــریبان)۳ دوباره خسته ی راه آمدم رحمی به  دنبالِ سـر  پناه  آمدم  رحمی رضاجانم رضاجانم برای کـــربلای ما ، یه (لطـــفی  به ما کن)۲ تو رو به جان مادرت،( برامـــون دعا کن)۲ 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ماه صـــفــــــر  بازم ( رســیده  به  آخــر)۳ ز داغ عــــزیزانــش، (عــــزاداره  مــــادر)۳ مدینه غصه دار حضرت زهراست دوباره بعد پیغـــمبر علی تنهاست (علی جانم علی جانم)۲ گـرفته آتیـــش ستـــــم ( به آیات  کـوثر)۲ دوباره گشته غرق خون( گل یاس حیدر)۲ شعر:رقیه سعیدی( کیمیا) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─
‍ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─‌ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ «ای شهـید زَهـر عُـدوان _ای رضــاجان (2) «خفـته دَر خاک خراسان_ای رضـــاجان (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ تو غریبی و غَریبــــان در عــــزای تو بگریَند طائـــران عَـــرش اَعــــلا از بـرای تو بگریند عالَـم اَز داغ تو گـــریان_ای رضـا جــان(2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ تاکه اَز زَهر هَلاهل در مــیان خــانه خــوردی همچنان جَدّغریبت کام عطشان جان سپُردی ای امام جود و احسـان_ ای رضـاجـان (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دل اَزین دنیا بُریدی_ سَر بخاک غَــم نهـادی این چه زَهری بوده آقا که چنین اَزپا فتادی ای تمام عشــق وایمان_ای رضا جــان (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دَر دَم آخَر جوادَت رأس تو بگرفت به دامان بادلی خون،دیده ای تر،غَرق غمها،سینه سوزان وای از این قلب پریشان_ ای رضاجان (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ذکر یا زهرا گـــرفتی_دَر نوا و شور و شینی این دَم آخَــر بـیاد جَــدّ مَظلومَــت حـسینی آنکه تشنــه میدهد جان_ ای رضا جان (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ سَربخاک حُجره داری_حُجره گـشته قتلگاهَت باچه جُرمی کُشته گشتی_چه بُوَدجُرم وگناهَت ای پـــــناه بی پناهـــان_ای رضـــا جان(2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بَرتَن خود بَعد مُردَن تو کفن داری رضا جان باوجودی که غریبی سَربه تَن داری رضاجان بر مــنی آرامش جـــان_ای رضــا جان(2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ جــسم پاک تو لگد مال سُـم مَـرکَــب نَگَشته خواهَرَت دیگر کنارَت جــان او بَر لَب نگشته نی شده جسم توعُریان_ ای رضا جان (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ با تمـــام درد و غمها کَس نَبُرد اَنگشـترت را یا نَبُردَند به اسارَت دخــترت را خواهَرت را رو به سوی شام ویران_ ای رضـا جـان(2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ باید اینجا بزنـی داد با غــم و غُصهّ فراوان وای حســین جــان_وای حســین جان (2) شعر: خسروی فر ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─
355.9K
ıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıı ⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ ▷ㅤ↻ ای شهید زَهر عُدوان _ای رضاجان ─═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─
‍ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─‌ «محرم تا صفر» از آغـــاز محـــرم تـا به پایان صـــفــــر باران نشستـه بر نگــاه اشـک‌ریـــز مــا عــــزاداران محــــرم از سـفــر آغــاز شـــد با کاروان دل صفر با رفتن خیرالبشــر، دل می‌ســپارد جان محـــرم زخـــم‌های جــاودان بر دل مکـرر زد صـفر پاشید طـوفان نمـک بر زخـــم بی‌پایان محرم کاروان زخــــم‌ها مهـــمان صـحـرا شد صـــفر بـار دگـــر آورد سمــت کـــربلا مهـمان محرم هفت‌گـردون روضـه‌خوان آل طاها شد صفرشدهفت‌دریاغرقِ خون دل دراین طوفان محــرم با حسـین فاطــمه مــاه شهیــدان شد صــفر با قلب تـنهای حسن شـد درد جاویدان محرم سـورۀ کهف از لب خــونین تلاوت شد صفرشمس‌الشموس عشق شدتفسیر الرحمان محرم تا صفر مشکی‌ست یکسر رنگ شـهر ما حسینیه،خیابان،تکیه، مسجد،کوچه و میدان مگـــر اشک غزل در روز محشـــر آبـرو باشد وگـــرنه ما کـــجـــا و نـام پاک آبـرومــندان شعر:نغمه مستشارنظامی ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─