🔷✨تـوسـل روز دوشنبـه✨🔷
💦بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ💦
🌸🍃یا اَبا مُحَمَّـدٍ یا حَسَـنَ بْنَ عَلِی
اَیُّهَـا الْمُجْتَبى یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ
یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ
یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا
اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا
وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ
وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا
یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله
🌸🍃یا اَبا عَبْـدِاللهِ یا حُسَیْـنَ بْنَ عَلِی
اَیُّهَا الشَّهیـدُ یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ
یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ
یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا
اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا
وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ
وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا
یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله
🌸🍃↶ عــهــد ثـــابـت ↷🌸🍃
☜ روز دوشـنـبــه☟
🌸🍃 اذکــ📿ــار روز
◽️⇦《 یاقٰاضِــیالْحٰاجٰات》 100مرتبه
◽️⇦ یـا لطیـف 129 مرتبه
🌸🍃 سـوره روز
◽️⇦ سـوره مبـارکه شـرح
↶ بہ جهت وسعـت رزق ۴۱ مـرتبه
خوانده شود مـراد حاصل میشود
🌸🍃 ادعیـه و زیـارت روز
🔹 دعـای روز دوشنبـه
🔷 زیـارت امیـن الله
🔹 دعـای معـراج
🌸🍃 نـمــاز روز دوشنبـه
◽️ده رڪعت نمـاز بـجا آورد
◽️در هر رڪعت بعد از سـوره حمـد
◽️ده مرتبه سـوره توحیـد
↶ حق تعالی در روز قیامت برای او
نوری قرار دهد که روشنایی دهد موقوف را
تا غبطه برند بر او خلق خداوند در آن روز
4_5902504624962668991.mp3
1.72M
💠 زیـــارت روز دوشنبــه
💠 به نـام امـام حسـن مجتبـی علیه السلام
💠و امـام حسیـن علیه السـلام
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸صحرا ز شمیم عشق عطرآگین است
🌿هنگام طلوع مهرِ مهر آیین است
🌸هر صبح هوای عشق را بوییدن
🌿چون شهد به کام عاشقان شیرین است
#محسن_خانچی
🌸ســلام
🌿صبحتون پر شور و نشاط
🌸روزتون پر از خبرهای خوب
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍄همیشه نزدیک چیزهایی بمان
🍄که باعث میشوند
🍄احساس زنده بودن بکنی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗✨دوشنبه تون عالی و بینظیر
🌷✨ان شاءالله امــروز
💗✨برای تک تک دوستانم
🌷✨همون روزی بشه که
💗✨آرزوشـو دارند
🌷✨پراز خیـر و برکت
💗✨پراز دلخوشی
🌷✨پراز موفقیت و
💗✨پراز محبت خدا در زندگی
🌷✨روزتون زیبـا و درپنـاه خدا
🕊مرغان ز قفس قفس ز مرغان خالی
🕊مرغا ز کجایی که چنین خوشحالی
🕊از نالهٔ تو بوی بقا میآید
🕊مینالْ برین پرده که خوش مینالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مواظب دل پدرها باشید👌
دل پدر که بشکنه،
متوجه نمیشی..
مثل مادر نیست که
از بارونی شدن چشماش
بفهمی که دلشو شکستی
پدر قامتش میشکنه و
چین و چروک صورتش
آتیشت میزنه...
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت چهل و پنجم
📝اشتیاق به سرزمین آرزوها ♡
🔰 اوقات فراغت خود را با ورزشهایی مانند اسب سواری، تیراندازی ؛ کشتی و....می گذراندیم.
دو برادر فوت و فنّ کشتی را به خوبی آموختیم
برادرم چند سالی از بنده بزرگتر و البتّه کشتی گیر قابلی بود و همیشه مرا مغلوب میکرد.
🌷 پس از مدّتی در کشتی باچوخه ماهر شدم و کشتی ما دو برادر نفس گیر شد تا جایی که در شب نشینی ها خود را محکّ می زدیم
یک شب با حاج نعمت الله کشتی گرفتیم و پس از کش و قوس های فراوان مغلوب شد.
🔰همه با چشمانی گشاده و دهانی باز نظاره می کردند. باورش برای همگان سخت بود ولی اخوی دستم را به نشانۀ بَرَنده بالا برد. چند سال گذشت و محمّد هم مثل برادرانش کشتی گرفتن را دنبال کرد . جنگ تحمیل شد و ما مجبور به دفاع بودیم
🌷به محمّد گفتم: تو بایدبمانی و درس بخوانی، بگذار من بروم
ولی او بهانه آورد که: داداش الان فصل برداشت محصول است،
کشاورزی و دامپروری تجربه میخواهد و نمی توانم به تمام امور رسیدگی کنم، من این کاره نیستم.
🔰هیچ کدام راغب به ماندن نبودیم و مدام در صدد قانع کردن یکدیگر بودیم. تا اینکه محمّد پیشنهادی داد که با اشتیاق پذیرفتم
او گفت: امشب در منزل مادر با هم کشتی می گیریم هرکس شکست خورد باید بماند.
🌷 آن قدر به برنده شدنم ایمان داشتم، که حتّی لحظه ای گمان به شکست نمی بردم .
طبق قرار، شب در منزل مادرمان به گرد هم آمدیم، فامیل را هم خبر کردیم تا شاهد ماجرا باشند. هر دو برای کشتی حاضر شدیم، کشتی آغاز شد،
🔰 محمّد نفسم را برید و دنیا بر سرم آوار شد،شکستی را که گمان نمی کردم اتّفاق افتاد و نقش روی زمین شدم.
غرورم شکست، همه مات و متحیّر این بار مرا می نگریستند.
آنجا بود که فهمیدم محمد چقدر بزرگ و قدرتمند شده و ما فکرش را نمیکردیم.نیمه شب نگران در حیاط قدم میزدم، از نورِ گِردسوز پستوخانه فهمیدم که محمّد نمازِ شب می خواند.
🌷 سراغش رفتم و محمّد تا متوجّه حضورم شد به استقبال آمد و سرش را پایین انداخت و عذرخواهی کرد.
گفتم: قبول...مگر تو پهلوان تر از ما نیستی؟! در خیمه بمان.
🔰 گفت: داداش! اگر شوق رفتن نبود هیچگاه به خود اجازه نمیدادم تا پدرِ ثانی :ام را خاک کنم.
بعد کمربندش را دور کمرم بست و گفت هر وقت گمان کردی کمرت شکسته به این کمربند نگاه کن و در فراق حضرت امام حسین(ع) و برادرش؛ عبّاس(ع) گریه کن،
🌷 داداش جان!
بگذار من این بار هم بروم، آنجا سرزمین آرزوهای من است، مادر را بیدار نکن تا خوابش به هم نریزد، بگذار امشب راحت بخوابد.او را با موتور سیکلت تا ایستگاه اتوبوس رساندم...