شاید این بوسه
همان روضهی وداع باشد
کربلا ... مقتل ... زینب ...
و این آخرین دیدار دنیاست
خواهر شهید نوروز ابراهیمی
در حال بوسه زدن بر دندانهای برادر
#وداع_آخر
#امان_از_دل_زینب
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
📚#کتاب_خوب
مسافر کربلا شهید ابراهیم هادی،
زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی است.
شهید کریمی در ۲۳ شهریور سال ۱۳۴۵ در اصفهان متولد شد.
پزشکان گفته بودند که به خاطر بیماری شدید این مادر ، بعید است بچه زنده بماند اما خدا خواست که او بماند.
بعدها مثل خیلی از نوجوانان آن دوران تاریخ تولد شناسنامهاش را تغییر داد تا توانست به جبهه اعزام شود.
همرزمانش حماسه او را در تپههای صلواتآباد کردستان به یاد دارند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #شهیدی که برات #کربلا میدهد🥺
این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده دیدار کرده است...🌷
#بسم_الله
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم🚶🏻♂️روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم😔. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمیخواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه میکردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد😭
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام🖇️ علیرضا کریمی🖇️
👇🏻
اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!
در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود پیکر مطهرش به میهن باز میگردد!!
این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودم.انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود.
همان جا نشستم.حسابی عقده دلم را خالی کردم. 🥺
با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین علیه السلام بودند. ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمیشد.
روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به
آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت: ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!!
نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!
گفتم:باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار😳🥹. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم.
از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری.
هشت روز قبل،با ورود کربلا,ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم.در ورودی حرم،برای لحظاتی حضور علیرضا،همان شهید نوجوان ،را حس کردم.ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم😭. سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود.
د زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم..این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود.
پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم.عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم.هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: به امید دیدار در کربلا-برادر شما
علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود..
#شهید_علیرضا_کریمی
🌹
🔸 وقت خداحافظی مادر ازش پرسید:
علیرضا کی برمیگردی؟
گفت: وقتی راه کربلا باز شد..!
🕊 پیکر علیرضای ۱۶ ساله، ۱۶ سال بعد
مصادف با اعزام اولین کاروان به کربلا
در فکهی شمالی پیدا شد ...
🌹#شهید_علیرضا_کریمی
#کربلا #اربعین #امام_حسین
🌹
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☆•••••♥️🥀♥️•••••☆
حسینجانم
نذر کردم دور تسبیحی📿
بخوانم اهدنا
تا صراطم اربعین افتد به سمت کربلا😔🕌
من لی غیرک حسین (ع)💚
🏴اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ
🏴وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْـنِ
🏴وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ
🏴وَ عَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْـنِ
صبحتون حسینی 🌤
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
23.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای جالب شخصی که
در کربلا، بجای درخواست حاجات شخصی، برای فرج #امام_زمان عج دعا کرده و...
امام حسین علیه السلام:
هیچ گرفتاری مرا زیارت نمیکند مگر آنکه خداوند گرفتاریش را برطرف کرده و شادمانش میکند.
📜ثواب الاعمال، ص۳۱۹
#امام_حسین
#کربلا
#اربعین
«اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
از حسین ابن علی هرچه بخواهی میدهد
توزرنگ باش و از او
نسل علی دوست بخواه...🖤✨
#اربعین
🌹