#قهرمانی_بنام_آرش
💢سال 92 به نیمه رسیده بود که یک فروند هواپیمای فانتوم به خلبانی شهید «آرش رضایی» در روز اول مهر جهت ماموریت بر فراز خلیج همیشه فارس، از پایگاه هوایی بوشهر به پرواز در آمد اما پس از انجام ماموریت و در مسیر بازگشت، دچار مشکل شد.
شهید آرش رضایی خلبان و کمک خلبان که قصد خروج از جنگنده را نداشتند، هواپیما را تا نزدیکی پایگاه هدایت کردند.
فانتوم در نهایت فرود میآید ولی گویا این اسب سرکش قصد توقف ندارد و به گفته شاهدان، 3 مرتبه از باند خارج شده ولی توسط شهید رضایی به مسیر برگردانده میشود تا آنکه در آخرین خروج، چرخ دچار مشکل شده و هواپیما به تپه ای برخورد میکند و منجر به ایجکت هر دو خلبان میشود.
متاسفانه در در حین ایجکت، چتر شهید رضایی باز نشده و خلبان به شهادت میرسد.
نکته قابل تامل و تحسین برانگیز در این خصوص آن است که خلبان و کمک وی نهایت تلاش را برای حفظ سرمایه ملی به کار گرفتند.
یکی از آنان آسمانی شده و دیگری به شدت آسیب میبیند تا فانتوم همچنان قابل تعمیر بماند .
شهید رضایی برای حفظ بیت المال تا آخرین نفس مقاومت کرد و جانش را فدا کرد وسرافراز شد...
✍و آیا شما از این قهرمان ملی تاکنون اسمی شنیده اید؟!!
#شهیدخلبان آرش رضایی
#شهدای_فارس
#شهادت :یک مهر ۱۳۹۲
سهم من از جنگ
پدری بود
که هیچ وقت
روز اول مهر همراهم نبود...
#فرزندان_شهدا
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دیروز همه در کلاس درس حاضر بودند جز یک نفر...
#شهدای_دانش_آموز
🌱🌷🍃🌷🌱🌷
گرامیداشت یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
قسمتی از وصیت نامه شهید محمد حسن حدادی؛
خون من از قاسم بن علی وعلی اکبر امام حسین رنگین تر نیست که برای دفاع از دین خدا به شهادت رسیدند.
#شهید_محمد_حسن_حدادی🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊شهدا هم نگاهشان به ابرقدرت ها بود اما کدام ابرقدرت ؟؟!!
📌 در همهی گرفتاریهاتون توسل داشته باشید به خود آقا (امام زمان ارواحنا فداه)، همهی گرهها به دست ایشون باز میشه...
شهید #مصطفی_ردانی_پور
🌱🌷🌱🍃🌷🌱🍃
بعد از مکث کوتاهی گفتم
ببین مامان
مامانم یه جیغ بنفش زد
من ببین، نبین سرم نمیشه حرف بزن بگو بچهام کجاست؟
هاج و واج از رفتار مامانم ساکت زل زدم بهش
خم شد سمت من که چنگ بزنه پیرهن منو بگیره بکشه سمت خودش که سریع خودمو کشیدم کنار و تو درگاه در وایسادم
با لحن اعتراض آمیزی گفتم
عه چرا اینجوری میکنی آدم میترسه
یه داد زد
تو میترسی پوست همه ماها رو کندی از چی میترسی میفهمی که من یک هفته مثل اسفند رو آتیشم رحم تو دلت نیست من تو رو اینجوری بار آوردم میگی ساسان
فقط بهت بگم جاش امنه بهت بگم میری بهش میگی ماهان گفت بعد دیگه برادری ما برای همیشه تموم میشه
رو برگردونم که کفشامو پام کنم برم بیرون ا لحن ملتمسانهای صدام زد
ماهان نرو ماهان بیا بگو ببینم ساسان کجاست
دلم برای این لحنشو ناله زدنش سوخت برگشتم پیشش
جنبتو ببر بالا قول بده به کسی هم نگی برات تعریف کنم بگم ساسان کجاست
سری تکون داد
باشه قول میدم نگم بگو کجاست
ابرو دادم بالا
مامان قول دادیا
باشه قول دادم بگو
ساسان کرج خونه مادربزرگ عرشیا دوست ساسانه
گری توی ابروهاش انداخت
واسه چی اونجا رفته
آخه اکرم اونجاست
محکم زد پشت دستش
وای خاک بر سرم این زنه کی هست مادربزرگ عرشیا
یه زن مومن خوب تازه ساسان دختره رو عقد موقتش کرده
مامانم زل زد تو صورت من عکس کوتاهی کرد پرسید
چیکار کرده عقدش کرده
عقد دائم که نه از این عقدای موقت اونم فقط برای اینکه محرم باشن با هم حرف بزنن فاطمه خانوم مادربزرگ عرشیا گفته حتی شما تنهایی هم حق ندارید با هم حرف بزنید باید در حضور من باشه
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید صدرزاده در يادداشتى📝 به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد🚌🚎
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است.💔
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که، مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.😭😭
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،
شهیدحيدرى نماز جماعت مىخواند.🌱
شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.😞
شهید شهریاری را که مىشناسيد؟
همین جا با لهجه آذری برای بچهها مداحی مىكرد.🎤
یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگىاش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.😔
یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباسوار پر کشید.😭
خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت.😭
شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ...💔
عجب حال و هوایی مىشود کاروان مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایی ...😭
#شهیـدمصطفےصـدرزاده
#ما_ملت_امام_حسینیم
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
انگار به مامانم شوک زدی خیره شد به یه گوشهای از اتاق
دلم به شور افتاد رفتم دست گذاشتم روی شونههاش
_مامان، مامان خوبی؟
سری تکون داد زیر لب زمزمه کرد
_آخرشم شما دوتا پسر منو دق میدین
_خب مامان کار بدی نکرده که دختره رو دوست داره میخواد باهاش ازدواج کنه الان یه عقد موقت کردن که به هم محرم باشن
اکرم هم اون اکرم سابق نیست که، روسری سرش میکنه چادر میپوشه محرم نامحرم سرش میشه یه توبه واقعی کرده
انگار مامانم صدای منو نشنیده تو حال و هوای خودشِ. زیر لب زمزمه کرد چقدر من برای تو زحمت کشیدم پسر چه خون دلهایی برات خوردم حالا یواشکی من میری زن میگیری
ای داد بیداد چه غلطی کردم بهش گفتم
دستم رو گذاشتم روی بازوش تکون دادم
ببین، مامان جان یه خطبه کوچولو خونده شده که اینا با هم حرف میزنن به هم محرم باشن، همین
مامانم سر برگردون سمت من
_تو بهش زنگ میزنی جواب میده؟
نه مامان جواب منم نمیده ولی مطمئن باش جاش خیلی خوبه نگران نباش
_ماهان به من دروغ نگو
_به جون خودت دارم راستش رو میگم، من به شهدا قول دادم که هیچ وقت دروغ نگم
_تو خونه مادر بزرگ عرشیا رو بلدی؟
یا خدا میخواد بگه منو ببر اونجا بهش گفتم
_چطور مگه
صداش رو برد بالا
_چطور مگه و مرض بلد هستی یا نه
_من فقط یکبار رفتم اونجا نه نمیتونم برم
__ داد زد سرم
پاشو از جلوی چشمم برو گم شو تو بلدی میخوای منو نبری میگی بلد نیستم...
ادام دارد...
42.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید باران ببارد از آسمان و روانه شود از چشمها 🌷اما به هر شکل شما دعوتید به مهمانی !!!
کلبه هایشان درویشی است.لباسهایشان پینه دارد و پوتین هایشان پاره 🌷 اما دلهایشان بزرگ.....🌷🌷💚
شهید، باران رحمت الهی است
که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می دهد.
عشق شهید، عشق حقیقی است
که با هیچ چیز عوض نخواهد شد
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، .
یادواره 21تن از شهدای گرانقدر روستاهای الله رودبار.بالادرویش خاک .بابا آباد .نقارچی محله .پایین درویش خاک .تیرکلا .