#امام_زمان (عج)
صدای پای کسی از بهشت می آید
خدای عاطفه و سرنوشت می آید
و عطر یاس حسینی سرشت می آید
کسی که ناحیه ها را نوشت می آید
به صورتش جلوات پیمبری دارد
میان حنجره اش صوت حیدری دارد
شب تولدش آغاز عاشقی می شد
ترانه ساز، گل سرخ رازقی می شد
نوید آمدنش صبح صادقی می شد
بخوانمش چه؟، که قرآن ناطقی می شد
به روی دوش پدر هم سخن وری می کرد
به گاهواره اش از خلق، دلبری می کرد
رسید و از دل بابا گرفت غم ها را
رسید و چشم ترش آفرید دریا را
رسید و رنگ خدا داد اهل دنیا را
رسید تا که کند زنده یاد زهرا را
رسید و از قدمش باغ ها شکوفا شد
رسید و سبزترین سبزپوش زهرا شد
ستاره های بهشتی به پاش می ریزد
سبد سبد گل یاس از نگاش می ریزد
نگاه فاطمه از خنده هاش می ریزد
فرشته بال و پرش را، به راش می ریزد
رسید و با قدمِ خود بهار را آورد
به دست کوچک خود ذوالفقار را آورد
ملائکه همه جمعند دور بالینش
دل از عشیره برد خنده های شیرینش
به غیر راه خدا نیست شیوه ی دینش
مرام حضرت زهراست رسم آیینش
سبد سبد گل نرگس نثار پاهایش
چه ناز خواب شده در کنار بابایش
کمال مرتضوی می چکد ز رخسارش
تمام خلق زمین و زمان گرفتاری
و انبیا همه شاگرد درسِ رفتارش
هزار میثم تمار، بر سر دارش
دمیده از نفسش آهِ صورِ اسرافیل
و بالش سرش از بالهای جبرائيل
به دست حیدری اش زهره و زهل دارد
چه قدر بر لب شیرین خود عسل دارد
صفات بارزی از رب بی بدل دارد
که جبرئیل به وصفش دو صد غزل دارد
گشود لب به سخن لا اله الا الله
محمد است رسول و علی ولی الله
عجب نگاه ملیحی به چهره اش دارد
عسل نه، از لب او عطر یاس می بارد
به باغ فاطمه بذر بهشت می کارد
اگر که پرده ز رخسار خویش بردارد
نهیبِ آتش دوزخ که سرد می گردد
نفس به سینه گرفتار درد می گردد
اگرچه خُلقِ نکویش به مصطفی رفته
فصاحت و جبروتش به مرتضی رفته
به صبر و حلم و بلاغت به مجتبی رفته
خلاصه رفته به زهرا که تا خدا رفته
کرشمه های نگاهش دل از پدر برده
و مُهرِ سوره ی کوثر به بازویش خورده
خدا صدای علی را به حنجرش بخشید
گناه حیدریون را به خاطرش بخشید
طواف کرببلا را به نوکرش بخشید
بهشت و هرچه در آن را به مادرش بخشید
صفات بارز او را فقط خدا داند
و قدرِ لعل لبش را فقط دعا داند
مقابل سخنانش سخنوران هیچند
به دلبریِ رخش خیل دلبران هیچند
به علم و حلم و وقارش پیمبران هیچند
به اوجِ بندگی اش هم فرشتگان هیچند
که او تمامِ وجودش خدای لم یزل است
اساس و پایه ی دینش، اساس و راه علی است
خدا شفاعت ما را به دست او داده
گناهِ خلقِ بشر را که شستشو داده
به ما به خاطر او قدری آبرو داده
و تشنه ایم و خدا دست او سبو داده
چه می شود که فقط در کنار من باشد
گدای او شوم و او نگار من باشد
کمی به داغ فراقش دچار کن ما را
شبی کنار خودش همجوار کن ما را
به بی قراریِ او بی قرار کن ما را
به تیر معرفت او شکار کن ما را
بگیر پرده ز رویش که مبتلا بشوم
قضا شدم به حضورش اگر، ادا بشوم
چه خوب بود نگاهش کمی به ما برسد
به ما به خاطر زهرا کمی عطا برسد
بیاید و قدمِ ما به کربلا برسد
بیاید و به حساب دو بی حیا برسد
بیاید و به دعایم کمی اثر بدهد
به این کبوتر بی بال، بال و پر بدهد
رسول و هادی و مشگل گشای عالم اوست
فرشته ای به لباس شریف آدم اوست
به سيدالشهدا، بانیِ مُحَرم اوست
کتاب مقتل علامه ی مُقَرَّم اوست
قسم به فاطمه امروز سینه بی تاب است
امامِ عصر پیِ کاروان ارباب است
#رضا_باقریان
#مدافعان_حرم
یعقوب دوباره راهیِ کنعان شد
گریان شد و حیران شد و سرگردان شد
عاشق شدن این است، خدا می خواهد
یعقوب اگر مطیعِ الرَّحمن شد
میخواست خدا صبور باشد در هجر
در مصر، عزیز کرده اش زندان شد
یک رشته ی این هجر، توسل بوده
پیمودن این راه، اگر آسان شد
با یادِ خدا اسیر هم آزاد است
زندانیِ این عقیده، با ایمان شد
پس اهل مدافع حرم ها، این است...
که خانه ی حَبسِشان همان هجران شد
سر خم نکنند زیر بار ذلت
این ارثِ رسیده، عزت مردان شد
مردان شمال، جان به جانان دادند
از داغ جوان، مادری گریان شد
در راهِ دفاعِ از حرم جان دادند
پس نام شهید ماند و جاویدان شد
زان گفته، که خط سرخِ ما شامات است
امروز رگِ سوریه، خان طومان شد
در وصف جنوب سوریه باید گفت
این منطقه هم شلمچه ی ایران شد
#رضا_باقریان
____
#مدافعان_حرم
هرچه بخواهی شیر نر داریم یا زینب
ما را ببر، ما هم هنر داریم یا زینب
ما را ببر دنیا بدون تو نمی ارزد
شوق شهادت را به سر داریم یا زینب
ما قوم سلمانیم و دنیا هم خبر دارد
اندازه ی سلمان جگر داریم یا زینب
از آن جوانانی که بین خاک و خون دیدی
از جان گذشته بیشتر داریم یا زینب
شمشیر ما برَّنده تر از قبل خواهد شد
وقتی یزیدی خیره سر داریم یا زینب
شمر و سنان ها بار دیگرتوطئه کردند
پس حق بده میل خطر داریم یا زینب
آنگونه که تو شام را زیر و زبر کردی
آنگونه امیّدِ ظفر داریم یا زینب
قاسم سلیمانی همان کِیْسانِ ایرانی است
مانند کِیسان صد نفر داریم یا زینب
حرف از شرافت هر کجا باشد همان جاییم
در حفظ دین سینه سپر داریم یا زینب
اهل بصیرت بوده و هستیم و می مانیم
از دشمنانِ خود خبر داریم یا زینب
نسلِ علی ابتر نخواهد شد به واللهِ
ما شیعه ایم و، برگ و بر داریم یا زینب
سر بندِ ما نحنُ فِداکِ زینب کبراست
با این نشانه بال و پر داریم یا زینب
#رضا_باقریان
4_5832459957542324586.mp3
889.1K
❣﷽❣
🔷#روضه_امام_حسین_ع
🔷#آقای_بنی_فاطمه
دلم گرفته ..
دوباره این شبا برا حرم گرفته
می بینی بازم ..
چی جوری روزو شبمو ازم گرفته،دلم گرفته
دلم اسیره ..
غروب کربلا رو که یادم نمیره
هر دفعه آقا ..
عکس ضریحو میبینم گریه م می گیره
خوابتو دیدم ..
دوباره انگار که به آرزوم رسیدم
باشه قبوله ..
اصلا برای دیدنت جونمو میدم
چیزی ندارم ..
فقط میتونم سرم و برات بیارم
یه حالی میشم ..
وقتی تو سجده سر رو تربتت میزارم
آقام آقام ..
دوای دردم ..
این دفعه که بیام دیگه برنمیگردم
مثل همیشه..
بزرگی کن آگه که من جوونی کردم
دل بی قراره ..
ولی همیشه یه نفر هوامو داره
هر چی که باشم .
مگه میشه امام رضا تنهام بزاره .
من روضه نخوندم، فقط یه جمله بگم ..
گلو بریده ..
حسین ..
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من پاسدار قاسم سلیمانی عضو کادر سپاه کرمان...
#اللهم_ارزقنا_شهادت 🌷🕊🌷🕊🕊
#خاطرات_شهید
🔹با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید انگشترهای دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهرهٔ سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را آب برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم: تو نباید به مال دنیا دلبسته باشی.
🔸گفت: «راست میگی ولی این هدیهٔ همسرم بود؛ خانمی که ذریهٔ حضرتزهرا (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی مازندران شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد.
🔹دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا همان انگشتر در دست سید بود.
🔸با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند.
🔹سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم.
🔸نیمه شب بود که برای نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با تعجب دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.»
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#سالروز_شهادت
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۴۵/۱۰/۱۱ ساری
●شهادت : ۱۳۷۵/۱۰/۱۱ عوارض ناشی از شیمیایی
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا