eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
141 دنبال‌کننده
59.7هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
💠ايشان ساده زندگي مي‌كردند واز تجملات نفرت داشتند و اعتقاد داشت تمام وسائل دنيا بايد براي نزديك شدن به خدا مورد استفاده قرار بگيرد . 💠مي‌گفت هرچه به خدا نزديك شويد از شيطان دور مي‌شويد و به والدين و خانواده ، فاميل و دوستان و نيروهاي تحت امر با ايشان شخصي با منطق بودند كه حتي بامتهمان خود با ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر برخورد ميكرد . 💠تجسس در امور خصوصي مردم را حرام مي‌دانست و امنيت جامعه را سرلوحه كار خود قرار مي‌داد و در راه نظام مقدس جمهوري اسلامي از دادن جان كه بزرگترين هديه الهي است كوتاهي نكرد. 🌷
#رسـم_خـوبان 🔹خیلی سخت بود از کسی که دوستش داری، دل بکنی و او را راهی کنی. دفعه آخر به احمد آقا گفتم: «من هر دفعه شما را راهی می‌کنم و گریه می‌کنم، نمی‌روید». 🔸هنگام بدرقه، ایشان را  از زیر قرآن رد کردم و وقتی می‌خواستم پشت سرش، آب بریزم، گفت: «نمی‌خواهد پشت سرم، آب بریزی». 🔹همانطور که گریه می‌کردم، احمدآقا دستش را روی سرم گذاشت و گفت: «این کارها را نکن و آرام باش». بعد از آن سریع سوار موتور شد و رفت. من همان لحظه احساس کردم که پرواز می‌کند. عاشق رفتن بود و رفت. ✍ به روایت همسربزرگوارشهید #شهید_احمد_اعطایی🌷 #سالروز_شهادت ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
#رسم_خوبان 🔹روزی مهمان داشتیم، ابراهیم برای بازی فوتبال رفته بود و قرار بود قبل از شام برگردد. اما هرچه مهمان ها چشم انتظار آمدنش شدند، خبری از او نشد. 🔸وقتی آمد، همه مهمان ها رفته بودند. توضیح داد؛ حین بازی فوتبال یکی از نوجوانان زمین می خورد و پایش می شکند. ابراهیم وقتی متوجه می شود، این پسر یتیم و مادرش کارگر است. 🔹با هزینه شخصی او را در یک بیمارستان خصوصی بستری کرده و همچون پدری دلسوز از او مراقبت می کند. 📎خلبان شهیدی که بازیکن تیم فوتبال برق شیراز بود #شهید_ابراهیم_بازرگان🌷 #سالروز_شهادت iD ➠ @ramzeamaliyat
#رسم_خوبان 💠همه ايشان را به خنده رو بودن مي شناختند. هم چنين اخلاق خوبي داشتند. ويژگي ديگر ايشان ادبي بود كه در مقابل همه به خصوص پدرو همين طور مادر بزرگوارشان داشتند. 💠نكته ديگر اينكه ايشان دوست نداشتند كسي متوجه بعضي از كارهايي كه انجام مي دادند بشود. مثل عبادات ،نمازها و كمك هايي كه اغلب پنهاني ودور از چشم سايرين انجام مي دادند. مثلا دوست نداشتند بقيه از نماز شب هايي كه مي خواندند و كمك هايي كه به بعضي از خانواده هاي نيازمند مي كردند مطلع شوند. 💠حتي مايل نبودند من كه همسرشان بودم متوجه شدم . البته من آن زمان نمي دانستم .بعد از شهادتشان از خانواده هايي كه ايشان به آنها كمك كرده بود فهميدم . روي دخترمان و نحوه تربيتش بسيار حساس بود. هميشه وقتي به خانه مي رسيد از دخترمان مي پرسيد:«نمازت را خوانده اي بابا؟»آن موقع هانيه سادات دوسالش بود، ولي آقا يحيي مي گفتند :«بايد از همين الان متوجه اين مسائل باشد و به نمازش اهميت بدهد.» #شهید_سیدیحیی_مهدوی🌷 #سالروز_ولادت ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
#رسم_خوبان 🍁همیشه میگفت: هر چی میخواید از شهدا بگیرید. ازشون بخواید براتون دعــا ڪنن. من خودم خیلی چیزها از شهــدا گرفتم... #شهید_محمود_نریمانی🌷 #سالروز_ولادت ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
●هنگامی که خبر شهادتم را شنیدید، به یاد سنگر خالی من و اسلحه بر زمین افتاده‌ام باشید و برای پر کردن سنگر و برداشتن سلاحم کمر همت بندید و روانه جبهه‌ها گردید و تنور جنگ را گرم نگه دارید، زیرا که به قول امام عزیز جنگ برایمان یک نعمت است. ●سپاه را خانه خویش می‌دانم و افتخار می‌کنم که در این لباس درآمده ام و با جان و دل در آن برای رضای خدا مشغول انجام وظیفه‌ هستم و شهادت در این لباس مقدس را افتخاری برای خویش می‌دانم، زیرا به قول امام علی (ع) لباس سربازی جامه فاخر است که در دنیا لباس عافیت و در آخرت خرید بهشت خواهد بود انشا الله. ●اصغر در روز عروسی‌اش حتی یک دست لباس نو هم نخرید. کاپشنی هم که پوشیده بود، برای رفیقش بود. کفشش هم اصلاً معلوم نبود برای کی بود. به هیچ وجه لباس نو نمی‌پوشید. ●اگر یک پیراهن نو می‌خرید، می‌داد به خواهرش بپوشه و یکبار بشوره تا لباس دست دوم بشه و بپوشه. اصغر همیشه بچه‌ها و برادر کوچکش را روی پای خودش می‌گذاشت و این دعا را می‌خوند: «یا دائم الفضل الی البر...» ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷
🔰ابوذر در مجلسی که احساس می‌کرد احتمال گناه وجود دارد شرکت نمی‌کرد. مثلاً به خانه‌ای که در آن ماهواره بود نمی‌رفت. یا غالباً به عروسی‌ها نمی‌رفت و فامیل هم فهمیده بودند که نباید به او کارت دعوت به عروسی بدهند! 🔰در مجلسی که غیبت می‌شد، به فراخور شرایط طرف صحبت‌کننده، سعی می‌کرد موضوع بحث را عوض کند یا رک و راست درخواست می‌کرد غیبت را کنار بگذارند. 🔰 خانه برادرم کنار مسجد جامع صحرارود است.خادم مسجد می‌گفت «ابوذر خیلی وقت‌ها نیمه شب‌ها برای راز و نیاز و نمازش به مسجد می‌رفت و برای اینکه من از این رفت و آمدها ناراحت و معذب نشوم، درخواست کرده بود کلیدی یدکی به او بدهم. به شرطی پذیرفتم که هدیه‌ای به من بدهد. او هم انگشترش را به من داد.» این خادم مسجد هنوز انگشتر برادرم را به عنوان یادگاری از یک شهید در دست دارد. ✍به روایت برادرشهید 🌷 🌷🍃🌷