تقدیم به #شهید_صیاد_خدایی
#شهدا_و_دفاع_مقدس
ببین راه سعادت را نبستند
مسیر این ارادت را نبستند
دوباره لاله گون شد عشق ، یعنی
در باغ شهادت را نبستند
شکوفا شد گل فصل بهاران
شهیدی از تبار بی قراران
چو مرغی در هوا می رفت آن گل
به سمت کربلا می رفت آن گل
چو یاران به خون غلتیده ی خویش
مسیر عشق را می رفت آن گل
دو بال غرق خون را باز می کرد
به سوی آسمان پرواز می کرد
دوباره دل به دریای خطر زد
به طومار دلش مُهر سفر زد
نبودش طاقت دوری ز یاران
بدین خاطر هوایی گشت و پر زد
به گلزار ولایت محترم شد
چه صیادی که خود صید حرم شد
ز عرش عاشقی کوکب گرفته
نوای یارب و یارب گرفته
مدال لاله گون خدمتش را
ز دست حضرت زینب گرفته
خدایی صید دلها را رقم زد
دو چشم خویش در قاب حرم
دلی بی آتشین عاشق نباشد
بجز اهل یقین عاشق نباشد
به خون غلتان نگردد در ره دوست
هر آن کس این چنین عاشق نباشد
هر آن کس گل رود از صحن باغش
شهادت باز می آید سراغش
شاعر: #محمود_تاری «یاسر»
#شهدا_و_دفاع_مقدس ؛ #راهیان_نور
دلدادگان این جا زیارت گاه عشق است
ای راهیان نور این جا راه عشق است
این جا همان بیت الحرام بندگی هاست
اینجا محل پشت پا بر زندگی هاست
این جا سر تعظیم دارد ماه و خورشید
نور خدا را می توان با چشم دل دید
این جا همان میعادگاه عاشقان است
راه عبور مهدی صاحب زمان است
این جا سحر هایش صدای آه دارد
گویا علی سر در میان چاه دارد
این جا پر از عشاق سرگردان صحراست
این جا صفای صبح گاهش نام زهراست
این جا قنوت هر شبش مهتاب دارد
دیدم هزاران زمزم پر آب دارد
این جا لباس خاکی، احرام طواف است
سرهای خونین روی دست، جای کلاف است
این جا خریداران یوسف سر جدایند
حجاج این صحرا به دنبال منایند
اینجا زیارت ها دهد بوی شهادت
اصلی ترین نامش بود کوی شهادت
این جا همه با غیرتان یک حرف دارند
از ماجرای کوچه عمری بی قرارند
این جا همه تنها به فکر انتقامند
در فکر آن فریادهای ناتمامند
این جا همه از داغ سیلی ناله دارند
بر سینه داغ یار هجده ساله دارند
این جا همه سربند یا زهرا ببندند
نگذاشتند دست امامی را ببندند
اما خدا را می دهم سوگند این جا
بر چادر خاکی و بر پهلوی زهرا
ما را شبیه گل ازین عالم بچیند
پای رکاب مهدی اش خونین ببیند
ای کاش من هم در هوایش پر بگیرم
بوسه ز دستش با تن بی سر بگیرم
گر چه گنهکارم به پایش خار هستم
من هم خریدار نگاه یار هستم
آقا بزرگی کن دگر ما را سوا کن
ای جبهه ما را راهی کرب و بلا کن
✍ #قاسم_نعمتی
#شهدا_و_دفاع_مقدس؛ #امام_حسین_ع_شهادت؛ #اصحاب_امام_حسین_ع؛ #تعزیه
یادم آمد محرّم آنسال
عشق با ما قرار تازه گذاشت
حکم آماده باش لغو شد و
هیچکس میل بازگشت نداشت
دستهی دوستان اهل ادب
تحت فرمان شاعری بودند
همگی اهل یک حسینیه
تعزیهخوان ماهری بودند
خیمهسوزان عصر عاشورا
همه آتش شدند، آه شدند
دستهی دوستان تعزیهخوان
گل میدان صبحگاه شدند
چند روزی گذشت و شکر خدا
حکم آمادهباش هم آمد
روح از جسم و هوش از سر برد
بوی عطری که از حرم آمد
شب حمله به حکم فرمانده
اهل آن دسته انتخاب شدند
اولین راهیان آن میدان
پیشتازان فتح باب شدند
شب دلدادگان دریادل
شب رزمندگان عاشق بود
گریهی آنشب مخالفخوان
با معینالبُکا مـوافق بود
همه با حملههای برقآسا
وسط معرکه درخشیدند
بعد یک عمر تعزیه خواندن
کربلا را به چشم خود دیدند
آنکه نقش امام را میخواند
با ابالفضل و با علیاکبر
تانکها را در آتش افکندند
لرزه افتاد بر تن لشکر
در تب پیچوتاب پیشروی
عدهای در محاصره ماندند
همه با هم در آخرین اجرا
زخمی و تشنهلب رجز خواندند
دیدی ای دل که تعزیهخوانان
پیش فرمانده روسپید شدند
زیر باران آتش دشمن
همه جز یک نفر شهید شدند
دیدهبانان به چشم تر دیدند
آخرین پرده بود بیپرده
سر نعش حسین تعزیهخوان
شمر با گریه آب آورده
بعد سیسال آن مخالفخوان
به رفیقان همقسم پیوست
به مریدان حضرت زینب
به شهیدان آن حرم پیوست
روز تشییع پیکرش دیدند
اشک از چشم آسمان آمد
در حسینیه ولوله افتاد
تا صدای سکینهخوان آمد
نسخهی تعزیه ورق میخورد
شکوه با پیکر برادر بود
سر این صحنه شد به پا محشر
تن پاک شهید، بی سر بود
✍ #سعید_حدادیان
#شهدا_و_دفاع_مقدس؛ #امام_حسین_ع_شهادت؛ #اصحاب_امام_حسین_ع؛ #تعزیه
یادم آمد محرّم آنسال
عشق با ما قرار تازه گذاشت
حکم آماده باش لغو شد و
هیچکس میل بازگشت نداشت
دستهی دوستان اهل ادب
تحت فرمان شاعری بودند
همگی اهل یک حسینیه
تعزیهخوان ماهری بودند
خیمهسوزان عصر عاشورا
همه آتش شدند، آه شدند
دستهی دوستان تعزیهخوان
گل میدان صبحگاه شدند
چند روزی گذشت و شکر خدا
حکم آمادهباش هم آمد
روح از جسم و هوش از سر برد
بوی عطری که از حرم آمد
شب حمله به حکم فرمانده
اهل آن دسته انتخاب شدند
اولین راهیان آن میدان
پیشتازان فتح باب شدند
شب دلدادگان دریادل
شب رزمندگان عاشق بود
گریهی آنشب مخالفخوان
با معینالبُکا مـوافق بود
همه با حملههای برقآسا
وسط معرکه درخشیدند
بعد یک عمر تعزیه خواندن
کربلا را به چشم خود دیدند
آنکه نقش امام را میخواند
با ابالفضل و با علیاکبر
تانکها را در آتش افکندند
لرزه افتاد بر تن لشکر
در تب پیچوتاب پیشروی
عدهای در محاصره ماندند
همه با هم در آخرین اجرا
زخمی و تشنهلب رجز خواندند
دیدی ای دل که تعزیهخوانان
پیش فرمانده روسپید شدند
زیر باران آتش دشمن
همه جز یک نفر شهید شدند
دیدهبانان به چشم تر دیدند
آخرین پرده بود بیپرده
سر نعش حسین تعزیهخوان
شمر با گریه آب آورده
بعد سیسال آن مخالفخوان
به رفیقان همقسم پیوست
به مریدان حضرت زینب
به شهیدان آن حرم پیوست
روز تشییع پیکرش دیدند
اشک از چشم آسمان آمد
در حسینیه ولوله افتاد
تا صدای سکینهخوان آمد
نسخهی تعزیه ورق میخورد
شکوه با پیکر برادر بود
سر این صحنه شد به پا محشر
تن پاک شهید، بی سر بود
✍ #سعید_حدادیان