eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
142 دنبال‌کننده
59.3هزار عکس
33هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
: ما فرزندان مدرسه‌ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگے کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایے نمے‌کنیم؛ ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندے نذر شده و بر آزادگے ایستاده است، باز پس می‌گیریم...
🌸🌷🌸🌷 صبح خندیـــــــد و منم گریہ ڪنان در غم تو ... ڪہ تــو باز آیے و از دل ببرے غــم ها را ... 🤚 🍃 🌸🌷🌸
‍ شهید جهاد عماد مغنیه، مسئول نیروهای ضربتی حزب الله لبنان و فرزند عماد مغنیه از فرمانده‌هان ارشد حزب الله بود ڪه در سال ۲۸ دی‌ماه سال ۹۳ در بازدید میدانی از شهرڪ الامل در قنیطریه سوریه مورد حمله تروریستی اسرائیل قرار گرفت و شهید شد.  شهید جهاد عماد مغنیه، «جواد» در سال ۱۹۹۱ در طیربا لبنان متولد شد. پدرش، عماد مغنیه نام برادر شهیدش در مبارزه با صهیونیست‌ها را برای وی انتخاب ڪرد. فعالیت‌های شهید جهاد مغنیه در حزب الله در طول سال‌های جنگ داخلی سوریه، حزب‌الله توانست به ڪمڪ ایران و سوریه زیرساخت‌های «جولان» را به دست گیرد و پایگاه مهمی در آن جا دایر ڪند. مسئول اول این پایگاه شهید جهاد مغنیه، پسر شهید عماد مغنیه بود و مسئول دوم نیز «سمیر قنطار» است ڪه در سال ۲۰۰۸ در توافق تبادل اسرا، میان اسرائیل و حزب الله آزاد شد. حزب الله خطوط دفاعی گوناگونی را در این منطقه به وجود آورده و نزدیڪ به هزار نفر را در آن خطوط مستقر ڪرده است تا به این ترتیب از عبور بنیادگراهای سنی از سوریه به خاڪ لبنان جلوگیری ڪند. روزنامه صهیوینیستی «هاآرتص» در گزارشی ادعا ڪرده ڪه خمپاره ڪاتیوشای ۱۰۷ میلیمتری ڪه در جریان جنگ اسرائیل علیه غزه در تابستان گذشته از جولان به سمت اسرائیلی ها شلیڪ شد نیز از سوی عناصر حزب الله در این منطقه شلیڪ شده بود. اهمیت منطقه جولان و حضور موثر جهاد مغنیه وب سایت شبڪه سی ان ان در مصاحبه ای ڪه با «موید غزلان»، یڪی از اعضای هیات رهبری شورای ملی مخالفان سوری انجام داده بود؛ گفته بود ڪه سازمان امنیت نظامی ارتش آزاد به اطلاعاتی دست یافته ڪه نشان می دهد حزب الله، جهاد مغنیه را مسئول پرونده «جولان» ڪرده است. این چهره مخالف سوری همچنین گفت ڪه: «نیروهای مسلح ارتش آزاد دریافته اند ڪه حزب الله تا چه اندازه در منطقه جولان نفوذ دارد، تا آن جا ڪه توانسته است بر منطقه استراتژیڪ «تل الحاره» مسلط شود. اطلاعات به دست آمده حاڪی از آن است ڪه مراڪز وابسته به حزب الله امڪانات ویژه ای در اختیار دارند ڪه می تواند آنها را به واحدهای مستقر در مرزهای جولان مرتبط ڪند.» اهمیت این منطقه زمانی افزایش یافت ڪه مخالفان مسلح توانستند پیشروی هایی در این منطقه داشته باشند و ڪنترل گذرگاه «قنیطره» و منطقه «تل الحاره» را به دست گیرند. اتفاقی ڪه تاثیری بسیار در نقشه استراتژیڪ منطقه گذاشت. بعد از آن حزب الله متوجه این منطقه شد و با حمله گسترده توانست ڪنترل این مناطق را به دست گیرد و نیروهای مخالف سوری را به عقب براند. ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت می‌کند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد می‌خواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی می‌گفتی؟ چرا اینقدر بی قراری می‌کردی؟چی‌شده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من به‌خاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز می‌خواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !. راوی: مادرشهید 🌷
•♥🕊• جهاد کلا پسر سر به زیری بود! هیچ وقت خودش رو در معرض نامحرم قرار نمیداد. یعنی از اون اماکنے کہ امڪان داشت نامحرم باشہ همیشہ فرارے بود و دوری میڪرد. تو برخوردش هم یه حالت خاصی بود، یعنی هم خودش رو عادی جلوه میداد و هم تو اون عادی بودنش بشدت حیا رو رعایت میکرد. اصلا اهل‌ تظاهر نبود..! ♥¦⇠ 🌱¦⇠ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
●خانواده شهید مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه الغبیری بود.همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول ص دور هم جمع بودند.از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند .همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید ●به جهاد مغنیه..جهاد فقط گفت:  طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است! ●وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای تسلیت آمده بودند!!... طرح جهاد، شهادت بود. ✍راوی:مادربزرگ شهید 🌷
: ما فرزندان مدرسه‌ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگے کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایے نمے‌کنیم؛ ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندے نذر شده و بر آزادگے ایستاده است، باز پس می‌گیریم... 🌷
یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت می‌کند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد می‌خواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی می‌گفتی؟ چرا اینقدر بی قراری می‌کردی؟چی‌شده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من به‌خاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز می‌خواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !. راوی: مادرشهید 🌷
یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت می‌کند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد می‌خواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی می‌گفتی؟ چرا اینقدر بی قراری می‌کردی؟چی‌شده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من به‌خاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز می‌خواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !. راوی: مادرشهید 🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄