eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
140 دنبال‌کننده
59.6هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
44db766e8e104f9cb6197c819668e4b6484dd201.mp3
1.55M
کجا می برندم، کجا می برند ▪️🎤زبانحال زینب هنگام بردن نعش مادر گمانم برای شفا میبرند چه سان زیر تابوت و گیرد پدر خدایا کمک کن نمیرد پدر خدایا گل من که نیلی نبود جواب پیمبر که سیلی نبود خدایا توان مرا میبرند کجا میبرندش کجا میبرند علی هرچه شد اندراین کوچه شد بپرس از حسن گوشواره چه شد __ خداحافظ ای ماجرای فدک خداحافظ ای کوچه، سیلی، کتک خداحافظ ای بیت الاحزان من خداحافظ ای قبر پنهان من خداحافظ ای بی وفادوستان خداحافظ ای آتش و ریسمان خداحافظ ای انتظاراجل خداحافظ ای زانوی دربغل خداحافظ ای خشم لب دوخته خداحافظ ای خانه سوخته
16.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️ذکر مصیبت مداح و شاعر گرامی استاد حاج در منزل 🔺گفتنی است شهید صیاد خدایی، خادم تهران و پای ثابت محفل عصر جمعه بيت و حسینیه استاد حاج علی انسانی بود. «حُسینیه» شهادت این نوکر با اخلاص سیدالشهدا(ع) را به خانواده داغدار این شهید والامقام تبریک و تسلیت عرض می کند.
. ✍ نشاط خانهء مارفت و عشق، دیگر نیست که چارطفل دراین خانه هست و مادرنیست ازآن بهشت‌ که بی فاطمه ست بیزارم بهشت با گل بی خار من، برابر نیست سرم به چاه کنم درد دل به او گویم کسی که درد دلم می شنید دیگر نیست زبان گرفتن زینب شنیدنی باشد که ورد روز و شب او به غیر مادر نیست به روی من،همه درهای خانه هابسته ست یکی که باز کند در، به روی حیدر نیست ز پا فتاده ام و هر که بیندم گوید که این علی،مگر آن قهرمان خیبر نیست؟ منم به خانهء آتش گرفته بی دلسوز دلی که سوخت به حالم به جز دلِ درنیست زآیه آیهء غم،مصحف دلم پر شد ازآن زمان که به قرآن عشق کوثر نیست .
ام ابیها: من‌ِدربه‌درچه‌دری‌زنم‌زدرت اگرتوبرانی‌ام؟ تواگربه‌خانه‌نخوانی‌ام‌چه‌ثمرزمرثیه‌خوانی‌ام منم‌وبه‌گوشۀ‌مأمنت‌من‌وتوشه‌خوشه‌زخرمنت چوغبارم‌وروی‌دامنت‌تونشاندی‌ام‌نتکانی‌ام به‌حضوروخلوت‌من‌تویی‌همه‌فخروعزت‌من‌تویی توولیّ‌نعمت‌من‌تویی‌پی‌این‌وآن ندوانی ام به ره وفابنشان مرازمِی وَلابچشان مرا سوی‌باوری‌بکشان‌مراکه‌به‌داورت‌برسانی‌ام به‌نمازم‌اشک‌غمت‌وضونبرم‌نیازبه‌هیچ‌سو که‌مراتوبوده‌ای‌آبروچه‌به‌پیری‌ام‌چه‌جوانی‌ام توصداوسوزوگدازمن‌تونواوشوروحجازمن توبزن توزخمه‌به‌سازمن‌بکشان‌به‌جامه‌درانی‌ام به‌یقین‌مرازگمان‌رسان‌زخطرمرابه‌امان‌رسان نه‌مرابه‌نان‌که‌به‌آن‌رسان‌مگرازخودی‌برهانی‌ام نبوَدمرابه‌جزازتوکس‌همه‌عزتم‌زتوهست‌وبس زشمازدم‌همه‌دم‌نفس‌تومگوکه‌من‌زشمانی‌ام به فدای‌خشکی‌حنجرت‌سربی‌تنت‌تن‌بی‌سرت به‌نگاه‌آخرخواهرت نگهی به سوزنهانی ام منوبیدلی‌چه‌تمتعی‌چه‌ردیف‌وبحروتنازعی زکسی چومن‌چه‌توقعی‌چه‌به‌لفظهاچه‌معانی‌ام حق شور تو را روز ازل در سرم انداخت بر گردن من شال عزا مادرم انداخت روح پدرم شاد که با پاکی نیت بگرفت سر دوشم و آورد به هیئت مادر به خدا هیئتی از کودکی ام کرد بر تکیه و بر گریه به تو متکی ام کرد پیراهن مشکی به محرم به تنم بود عشقم همه بر نوحه و سینه زدنم بود هر چند که من رو سیَه و موی سپیدم یک دَم ز شما قطع نگردیده امیدم غسال! مریز آب، غمش شستشویم داد هر قطرهء اشک از غم او آبرویم داد وقتی که نَهم سر به لحد، چشم به راهم تا آن که بیایی کنی از لطف نگاهم ققنوس غم صلا زده لبیک یاحسین عشّاق را صدا زده لبیک یاحسین نقشی به هر کجا زده لبیک یاحسین بر پرچم عزا زده لبیک یاحسین آتش به قلب ها زده لبیک یاحسین بیرق به پا کنید که هنگام ماتم است دمّامه آورید که داغ دمادم است احوال آسمان و زمین جمله در هم است باز این چه شورش است که در خلق عالم است دنیا تو را صدا زده لبیک یا حسین! ای روشن از تجلی تو آسمان من سرشار از محبت و عشقت جهان من ای عبد خانوادگیت خانمان من خورده است مُهر مِهر تو بر قلب و جان من این مُهر را خدا زده لبیک یا حسین معراج آیتی ز مقام و جلال تو قوسین شرح ابروی همچون هلال تو دیگر نیامده است و نیاید مثال تو فرمود مصطفی به بیان کمال تو، بر عرش کبریا زده لبیک یاحسین فطرس گواه میدهد آقایی تو را حر دیده است حسن پذیرایی تو را تاریخ شاهد است شکیبایی تو را زینب لوای غربت و تنهایی تو را در دشت کربلا زده لبیک یاحسین داغی که آب خواستنت بی جواب ماند، داغی که پیکرت وسط آفتاب ماند، آن داغ حسرتی که به قلب رباب ماند، آن صحنه ای که از تو و بزم شراب ماند، آتش به قلب ها زده لبیک یاحسین هر جا که روضه های تو برپاشود حسین بابی است که به کرببلا وا شود حسین دعوت شدم به مجلس روضه هزار شکر چون رزق میهمان تو تقوا شود حسین هر کس که عاشق تو شود عاشق خداست توحید با محبتت امضا شود حسین چشمی که گریه کرد برای عزای تو مشمول لطف حضرت زهرا شود حسین آن کس که شد گدای تو آقای عالم است هر قطره وصل شد به تو دریا شود حسین حب الحسین یجمعنا یعنی ای عزیز بیگانه هم به عشق تو منّا شود حسین هرجا گره به کار من افتاده از قدیم تنها گره گشای من آن جا شود حسین آیا شود چو جون غلام سیاه تو هنگام مرگ هر نفس ما شود: حسین... خوشم که شدم جلد بام حسین که هستم گرفتار دام حسین همه عمر من خرج نام حسین غلامم غلامم غلام حسین شدم پای حب الحسینم اسیر امیری حسین و نعم الامیر من از کودکی پرچم افراشتم علم پای این عشق برداشتم به دل بذر مهر علی کاشتم اگر مهر او را نمیداشتم حلالم نمیکرد مادر ز شیر امیری حسین و نعم الامیر در این کوی با سر نداری خوشم تو رادارم از هر نداری خوشم ندارم ولی در نداری خوشم تو دست از سرم بر نداری خوشم چه دارا شوم یا که باشم فقیر امیری حسین و نعم الامیر چنان شمع افروختم عشق را چو پروانه ها سوختم عشق را به شال عزا دوختم عشق را من از اسلم آموختم عشق را به این ذکر سیراب شد در کویر امیری حسین و نعم الامیر بسوزید در هرم بازار عشق بکوبید سر را به دیوار عشق هوالحق بگویید بر دار عشق به کرب وبلا میخورد کار عشق الا عشق ای خانه‌ی دلپذیر امیری حسین و نعم الامیر چراغی که روشن در این محفل است به خانه اگر بردی‌اش باطل است حرم خانه‌ی ماست نور دل است پس این فرش خانه‌م که ناقابل است اگر زندگی هم کنم بر حصیر امیری حسین و نعم الامیر نهایی ترین قصد سالک حسین که مملوک ماییم و مالک حسین شده قبله گاه ملایک حسین که داریم ما یک خدا یک حسین به کرب وبلا ختم شد هر مسیر امیری حسین و نعم الامیر پر از عزتی و شکوهی حسین تو صبوح
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست جز مُشتِ پری گوشه ي زندان اثری نیست در دل اثر از شادی و امّید مجویید از شاخه ي بشکسته امّید ثمری نیست گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گويم؟ ديگر ز من و دردِ دل من خبری نیست امّید رهایی چو از این بند محال است ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی در سینه دگر جز نفس مختصری نیست تا بال و پری بود قفس را نگشودند امروز گشودند قفس را که پری نیست شاعر : استاد @navaye_asheghaan
علیه‌السلام 🔹طبیب عالم🔹 ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه... تو طفل روی ناقۀ عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را .
. علیه‌السلام سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد تجدید شد وضوی نماز امام عشق بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد «غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود در عُمرِ خویش خندهٔ دندان‌نما کرد» دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی دندان او هم آن گره بسته وا نکرد معراج او به روی زمین شد ز پشت زین همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت حقِ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد 📝 .
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد تجدید شد وضوی نماز امام عشق بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد «غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود در عُمرِ خویش خندهٔ دندان‌نما نکرد» دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی دندان او هم آن گره‌ی بسته وا نکرد معراج او به روی زمین شد ز پشت زین همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت حقِّ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد ✍ استاد
بیمار، غیرِ شربتِ اشک روان نداشت در دل هزار درد و توانِ بیان نداشت... یک گل نداشت باغ و به آتش کشیده شد جز آه در بساط، دگر باغبان نداشت یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ دیگر ز باغِ عشق، نصیبی خزان نداشت ماهی که آفتاب از او نور می‌گرفت جز ابرِ خشکِ دیده، به سر، سایبان نداشت دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت؟ تا کوفه، زنده ماندنِ او را گمان نداشت از تب ز بس که ضعف به پا چیره گشته بود می‌خواست بگذرد ز سرِ جان، توان نداشت یک آسمان، ستاره به ماه رخش، ز اشک می‌رفت و یک ستاره به هفت آسمان نداشت... ✍استاد
ای که شدی ماتِ رخِ شاهِ عشق قامت تو، عمود خرگاه عشق تو کیستی که عقل مجنون توست عشق، تو را عاشق و مدیون توست تویی جگرگوشۀ آل کسا به درک تو عقل رسا، نارسا چکیدۀ همّت و اسوۀ صبر دو چشم تو، دو آسمان پُر از ابر چشم علی محو تماشای تو به جای پای فاطمه پای تو شهرۀ شهر شور و حال و وفا زبانزد آینه‌ها در صفا تو گردش ثبات اهل‌بیتی تو مجمع صفات اهل‌بیتی دفاع،تو! صبر،تو! احساس،تو! حسین،تو! حسن،تو! عباس،تو! تو بوده‌ای سنگ صبور همه تو برده‌ای فیض حضور همه روی تو حسرتِ دل آفتاب موی تو شب ندیده حتّی به خواب کوی تو طعنه‌ها به مینو رده پیش قدِ تو سرو زانو زده به وسعت چرخ بباید دهن که گوید از روح بلندت سخن مدرسۀ تو دامن فاطمه معلمی ندیده و عالمه صدای تو دل ز علی می‌برد ناز تو را فاطمه هم می‌خرد نرگس تو تا به پدر باز شد پیش نبی علی سرافراز شد نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات ندیده همسایۀ تو سایه‌ات عمّۀ ساداتی و زینِ اَبی عقیلۀ هاشمیان زینبی لبت یکی‌گوی و دو تا نگفته هر چه شنیده جز خدا نگفته ولادتت ولادت گریه بود گریۀ تو شهادت گریه بود ای تو به هر غمی امید حسین کشتهٔ حقّی و شهید حسین تو روح صوم و معنی صلاتی تو ساحل سفینةالنّجاتی معنی اگر ز خالق و رب یکی است نام حسین و نام زینب یکی است هیچ گلی ندیده خندیدنت مگر به لحظه حسین دیدنت 🌸☘🌸☘🌸☘🌸
تو کیستی که عقل مجنون توست عشق به تو عاشق و مدیون توست تویی جگرگوشهٔ آل کسا به درک تو فهم رسا، نارسا چشم علی محو تماشای تو به جای پای فاطمه پای تو هیچ گلی ندیده خندیدنت به غیر لحظهٔ حسین دیدنت دایهٔ تو ز کودکی غم شده قامت غم در غم تو خم شده کتاب عشق و عقل تألیف توست مُهر به لب، زبان ز توصیف توست تو گردش ثبات اهل‌بیتی تو مجمع صفات اهل‌بیتی دفاع تو، صبر تو، احساس تو حسین تو، حسن تو، عباس تو تو برده‌ای فیض حضور همه تو بوده‌ای سنگ صبور همه روی تو حسرتِ دل آفتاب موی تو شب ندیده حتّی به خواب خاک رهت به عرش پهلو زده پیش قدِ تو سرو زانو زده نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات سایهٔ تو ندیده همسایه‌ات مدرسهٔ تو دامن فاطمه معلّمی ندیده و عالمه اُمّ مصائب تو و زینِ اَبی عقیلهٔ هاشمیان زینبی لبت «یکی گوی» دو تا نگفته هر چه شنیده جز خدا نگفته صدای تو دل از علی می‌برد ناز تو را فاطمه هم می‌خرد ولادتت ولادت گریه بود گریهٔ تو شهادت گریه بود تو عین عرفان وِرا نور عین کشتهٔ حقّی و شهید حسین تو روح صوم و معنی صلاتی تو ساحل سفینةالنّجاتی حسین امید خلق در عالمین ولی به هر غم، تو امید حسین نام شما هر دو به دنبال هم آینهٔ همید و تمثال هم چنان که نام خالق و رب یکی‌ست نام حسین و نام زینب یکی‌ست... ✍
. روشن آن چشم که در سوگ تو پُر نم باشد دلربا، نرگس این باغ به شبنم باشد تا بدانند کجا بزم عزای تو به پاست دود آه دل عشاق تو پرچم باشد دل، حسینیه؛نفس،نوحه؛تپش،سینه‌زنی‌است دم بگیریم که عمر همه این دم باشد به خدای حرم و کعبه قسم! ای حُجاج! هر که مُحرم به محرم شده، مَحرم باشد آن که دارد غم عشق تو ندارد غم هیچ که نشاط دل عالم، همه زین غم باشد خانۀ تنگِ دلم نیست شبی بی‌مهمان لحظه‌ای نیست که دل بی‌غم و ماتم باشد مطلع «صائب تبریز» به یادم آمد آن که در طرزخود استاد مسلم باشد: گر صفای حرم کعبه به زمزم باشد زمزم اهل صفا دیدۀ پُر نم باشد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» .