شور
#استقبال از زائران اربعین
از حرم برام بگو ، زائری که پا پیاده رفته بودی کربلا
از حرم برام بگو ، از در ورودی از حسین حسین دسته ها
از حرم برام بگو ، از نگاه به موج پرچما ز اشک زائرا
از خودت بگو برام ، به ضریح رسیدی یا که شد بری پایین پا
از خودت بگو برام ، از تموم اتفاقای نجف تا کربلا
از خودت بگو برام ، از کرامت هایی که ندیده بودی تا حالا
از خودم برات بگم ، تو خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط
از خودم برات بگم ، یک گوشه ای نشستم و برو بیا دیدم فقط
از خودم برات بگم ، خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط
یا امام حسین منم یه نوکرم ، یا امام حسین منم ببر حرم
از حرم برام بگو ، از یه سرزمین دیدنی که بیقرارشم
از حرم برام بگو ، از روزای خوبی که یه عمر در انتظارشم
از حرم برام بگو ، تا شاید منم یه لحظه حس کنم کنارشم
از خودت بگو برام ، از زمانی که رسیدی کربلا بگو برام
از خودت بگو برام ، از یه جسم خسته تو شلوغی ها بگو برام
از خودت بگو برام ، از خیابونی که میرسه به انتها بگو برام
از خودم برات بگم ، تو خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط
از خودم برات بگم ، یک گوشه نشستم و برو بیا دیدم فقط
از خودم برات بگم ، خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط
یا امام حسین منم یه نوکرم ، یا امام حسین منم ببر حرم
از حرم برام بگو ، از شباش علی الخصوص سحر کنار علقمه
از حرم برام بگو ، از فراز روضه های غصه دار علقمه
از حرم برام بگو ، از حریم با صفای تک سوار علقمه
از خودت بگو برام ، توی هوای کربلا نفس زدن چه حالیه
از خودت بگو برام ، لحظه لحظه ای که هستی تو وطن چه حالیه
از خودت بگو برام ، با حسین بگیری ذکر یا حسن چه حالیه
از خودم برات بگم ، تو خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط
از خودم برات بگم ، یک گوشه نشستم و برو بیا دیدم فقط
از خودم برات بگم ، خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط
یا امام حسین منم یه نوکرم ، یا امام حسین منم ببر حرم
#امام_زمان_عج
برلبم دارم سلامت یوسف زهرا سلام
چشم من بی آنکه بیند، آن رخ زیبا سلام
دل خوشم بر مستحبی که جوابش واجب است
آشنایی که غریبی می کنی با ما سلام
آل یاسین خوانِ ارکان ظهورت گشته ام
پا بنه بر دیده، پاسخ گو سلامم را سلام
بین مردم هر سلامی را سلامت در پی است
چشم بد دور از شما جانت سلامت با سلام
نه فقط جمعه که هر روزم شروعش با شماست
روبه قبله هر نمازم می شود آقا سلام
به عمویت رفته ای در قد و قامت ای عزیز
کی شود چشمم دهد بر آن قده رعنا سلام
در مدینه یا نجف یا جمکران یا مشهدی
یا عراقی در زیارت بر شما آنجا سلام
یاد ماهم باش وقتی می دهی در کربلا
بر شهید تشنه لب، بر زینب کبری سلام
یاد ما کن در زیارت خواندنِ ناحیه ات
می دهی وقتی برآن قربانی تنها سلام
در فرازی که سلامت می رسد بر جسم او
بی کفن افتاده پاره پاره در صحرا سلام
یا درآنجا که نشسته، قاتلش بر سینه اش
می دهی بر خواهرش بر مادرش زهرا سلام
رسول رشیدی راد
#امام_زمان_عج
دارد دوباره رنگ می بازد حنایم
پس با چه رویی سوی تو آقا بیایم
دریا تویی، مولا تویی، آقا تویی تو
من دست خالی آمدم، آقا ... گدایم
راه گلویم را دوباره بغض بسته
آقا ببین که در نمی آید صدایم
دستی بکش بر این دل غربت گرفته
شاید کمی آرام گردد دردهایم
پشتم به تو گرم است، از من رو مگردان
من بی تو مثل کودکی بی دست و پایم
آقا زمین خورده دوباره نوکر تو
فکری به حالم کن که مشغول هوایم
این حرف ها، از روی دلتنگی است آقا
بدجور دلتنگ اذان کربلایم
وحید محمدی
#امام_زمان_عج
دیده بگشا که ز دوریِ شما خسته شدم
آمدم ناله کنم یار بیا خسته شدم
سر به زیر آمده ام تا که بگویم به شما
از گناهان زیادم بخدا خسته شدم
خواستم نوکر مخلص بشوم حیف نشد
دیگر از نفسم و این عُجب و ریا خسته شدم
اشتباهی که ز من سر زده را باز ببخش
یاری ام کن همه عمرم، همه جا، خسته شدم
ای حبیبم تو فقط از دل من با خبری
وا کن امشب گره ی کار مرا خسته شدم
شهرمان رنگ تو را کم به خودش دیده و من
دیگر از شهرم و این حال و هوا خسته شدم
تا به کِی رو بزنم پیش تو و گریه کنم
یک نگاهی بکن آقا به گدا خسته شدم
باز هم جا نشدم بین گدایانِ حرم
پس نپرسید ز حالم که چرا خسته شدم
این همه سینه زدم مزد مرا هم بده و
راهی ام کن حرم کرببلا خسته شدم
روح الله پیدایی
#امام_زمان_عج
اشک غریب عاقبتش شرم آشناست
بدبخت آن کسی ست که از صاحبش جداست
یک عمر از دعای فرج رزق خورده ایم
باید وبال گفت به دستی که بی دعاست
پایی که نیست در پی تو لنگ میزند
دنبال تو دویدن ما آبروی ماست
از دیگران دوا برسد درد مطلق است
دردی اگر زتو برسد مرهم و دواست
هرجور هست پیش تو یکروز میرسیم
آقا بگو که خیمه ی زهراییت کجاست
حق می دهیم دل به دل ما نمیدهی
ما سال هاست عادتمان لاف و ادعاست
سجده بغیر تربت اعلی نمی کنیم
مُهر قبول سجده ی ما مُهر کربلاست
هرچه زدند باز زجایش تکان نخورد
زینب کنار نیزه ی آقای سرجداست
سیدپوریا هاشمی
#امام_زمان_عج
تب وصال تورا شب شب به سر دارد
کسی که از غم تو گریه سحر دارد
هوایی تو هوایی هیچ بامی نیست
تعلقات برای گدا ضرر دارد
چگونه زندگی اش راحت است و آسوده؟!
یتیم اگر به دلش حسرت پدر دارد
بیا برای غریبی ش گریه کن هرروز
که او همیشه به خون جگر نظر دارد
بگیر پشت درش دست خالی خود را
فقیر وقت کرم فیض بیشتر دارد
بگرد روضه به روضه برای دیدن او
بگرد، یار به این روضه ها گذر دارد
خدا کند که برات مرا کند امضا
کنار او دل من میل یک سفر دارد
به یمن تربت اعلای کربلای حسین
نماز و سجده من لذتی دگر دارد..
سیدپوریا هاشمی
#امام_زمان_عج
درمانده ام به پاي شكسته توان ببخش
وقت دعاشده ؛ به من از نو زبان ببخش
لالم ،صداي من به تو گويا نمي رسد
غير از تو را صدا زده ام،... مهربان ببخش
فطرس براي خيمه سبزت شفابده
بر بال زخم خورده من آسمان ببخش
خیلی بدم،مرا تو حسين بن روح كن
اين مرده را به يك نفس خويش، جان ببخش
حال و هواي مسجد سهله سرم زده
بر من دعاي ندبه در آن آستان ببخش
أين الحسين...سينه من غرق آه شد
شد صحبت از يزيد و لب و خيزران ببخش
محسن حنیفی
#امام_زمان_عج
امید دل چرا در جیب غم بردی سر خود را
بیا بنما به عالم روی از گل بهتر خود را
چه شبهایی که همچون شمع سوزان تا سحر کردی
نثار قبر زهرا اشک چشمان تر خود را
بیا ای یوسف گمگشتۀ مصر ولا مهدی
نشان شیعیان ده قبر زهرا مادر خود را
بیا با هم بگرییم از برای غربت جدّت
که شب بنهاد زیر گل گُل نیلوفر خود را...
بیا و در کنار جسم خونین برادر بین
به زیر تازیانه عمّۀ غم پرور خود را
بیا مگذار تا جدّت به پیش خنده ی دشمن
بگیرد در بغل با گریه نعش اکبر خود را
بیا از جدّ خود بستان عموی شیر خوارت را
که می نوشد به جای شیر خون حنجر خود را
بیا مگذار جدّت از فراز نیزه ی دشمن
ببیند زیر کعب نیزه، اشک دختر خود را
بیا بنگر چگونه عمّۀ مظلومه ات زینب
نهاده در بیابان لاله های پرپر خود را
بیا چشم تر و لب های خشک تشنگان را بین
که گم کردند در دشت بلا آب آور خود را
استاد حاج غلامرضا سازگار
#حضرت_ام_البنین
به تیغی حیف گیسویت گسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
انیس گریههایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانیتر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
بهارم را چه سان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه میماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
ترک بر چهره ی آیینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا ز تن افتاد و صد حیف
حسن لطفی
#حضرت_ام_البنین
شبی از ناله چنان شام غریبان دارد
همچو زینب غمی از داغ شهیدان دارد
به لبش نام حسین وبه دلش داغ حسین
آنقدرگریه نموده ست،به لب جان دارد
باوجودیکه نبوده ست وندیده ست،ببین
همچو زنهای حرم ناله و افغان دارد
عوض آنکه بگرید ز برای عباس
اشک افشان به لبش ذکرحسین جان دارد
از لب تک به تک اهل حرم روضه شنید
روضه هایی که نشان از دل سوزان دارد
باورش هیچ نمیشد که تنی پاشیده
غرق در خون اثراز سم ستوران دارد
از غم کشته بی آب و به یاد عطشش
چشم سیراب زاشک ولب عطشان دارد
اززمانیکه شنیده ست حسینش زار شد
قلب آشفته و احوال پریشان دارد
میکشد ام بنین را غم و اندوه،مگر
چقدر تاب وی از داغ عزیزان دارد؟
خونجگر گشته بسان همه دخترکان
دیده ای خون شده چون چشم یتیمان دارد
اسلام مولایی
#حضرت_ام_البنین
تک و تنها به بقیع رفته و غوغا می کرد
چشمِ هر سوخته ای ،پهنه ی دریا می کرد
با قدی خم به سرش می زد و می رفت ز حال
با همین سر زدنش..بابِ سخن وا می کرد
با سرانگشتِ خودش خطّ و خطوطی می زد
وَ سپس ناله و اندوه...مهیّا می کرد
صورتِ قبر برایِ پسرانش می ساخت
وَ همانجا به دمی محشرِ کبرا می کرد
روضه خوان بود و خودش گریه کُنی بی پروا
با کلامی ،نَفَسی ولوله برپا می کرد
خدمتی کرد به اولادِ علی بی منّت..
او کنیزیِ درِ خانه ی زهرا می کرد
بر حسین ابن علی عاشقِ شوریده شد و
بر قد و قامتِ او خوب تماشا می کرد
وَ پس از روزِ دهم تا دمِ مردن یکسر..
ضجّه ها می زد و با خویشتن آوا می کرد
حضرت اُمّ بنین با دلِ خونش هر روز
تک و تنها به بقیع رفته و غوغا می کرد
محسن راحت حق
#حضرت_ام_البنین
مشک خالی و پاره را تا دید
موج باران ز دیده اش بارید
یاد آن قامت قیامت کرد
تا شنید از غمش به خود لرزید
نفسش بین سینه بند آمد
گه به هوش است میرود از هوش
ناله آتشین کشید از دل
مشک و را می کشید در آغوش
بر سرش خاک بی کسی می ریخت
بر سر و صورت از غمش می زد
با قدی خم به دیده ای گریان
بوسه ها روی پرچمش می زد
مثل زهرای مرضیه او هم
شب و روزش به گریه سر می شد
روضه میخواند و یاحسین می گفت
باغم او شبش سحر میشد
ناله ها از سر جگر می زد
تا زمشک دریده می گفتند
سر به در میزد آن زمانی که
از گلوی بریده می گفتند...
محمد حبیب زاده
زبانحال حضرت زینب در بازگشت به مدینه
شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : غزل
بـاز آمـدم از سـفـر مـدیـنـه راهــم نـدهـی دگـر مـدیـنـه
هفتاد و دو داغ روی داغـم آتـش زده، بر جـگـر مـدینه
راهم ندهی به خود که دارم از کرب و بـلا خـبـر مدینه
با داغ حسین، چون کنم رو بـر قـبـر پـیـامـبـر مـدیـنـه؟
یک جامه، ز هیجده عزیزم آوردهام از سـفــر مــدیــنـه
با هر قـدمم به پیش رو بود پشت سـر هـم خـطـر مدینه
بودند مـواظـبـم به هـر گام هـفـتـاد بـریـده سـر مـدیـنـه
والله به چـشم خـویش دیـدم چوب و لب و طشت زر مدینه
هفتاد و دو داغ اگرچه میزد دائـم به دلــم شـرر مـدیـنـه
والله که داغ آن سـه ســالـه خـم کرد مرا کـمـر، مدیـنـه
شمشـیـر حـسیـن، بـودم امّا بر سنـگ شدم سـپـر مدیـنه
گه در دل حبس، گه خرابه کردم شب خود سحر مدینه
کشتند سکـینه را به گـودال روی بــدن پــدر، مــدیــنـه
خورسندم از اینکه در، ره دوست دادم، دو نکـو پـسـر مدیـنه
با آنهمه غم، مصیبت شام بود از همه سختتر مدیـنه
در شام بلا به چشم تحـقـیر کـردنـد به ما نـظـر مـدیـنـه
ای کاش شوند همچو «میثم» بر ما همه، نوحهگـر مدینه
4_6026051188888189709.mp3
781.9K
▪️🎤زبانحال مازندرانی شهادت امام حسن(ع)
◼️◼️◼️▪️⬛️⬛️⬛️⬛️▪️⬛️⬛️⬛️
دل هر مرد وزن ره غم دپیته
زینب حسنِ سه ماتم بهیته
نصفه شو خوِرِ عزا بشتوسه
شه برار حسنِ صدا بشتوسه
بته خاخربلاکش زینبِ زار
برو خاخر بعی مه غم گرفتار
برو که سم مه کار ره توم هاکرده
دشمن ته روز روشن شوم هاکرده
الهی خاخری در این روزگار
نهووه مرگِ شه برار گرفتار
زینب بورده برار سرِ بالا
بته تره چیعه خاخر ته فدا
بته خاخر برو مسموم بهیمه
مثل شمع زره زره توم بهیمه
طشتی بیار مه ور مه حال خرابه
جیگر پاره بیّه مه دل کبابه
وقت بوردن بیه ای خاخر زار
برار حسین ره ته هاکن خبر دار
بعو تا دیر نیّه بیعه مه کنار
وصیت دارمبه بووه مه غمخوار
انده مظلوممه خاخر به دنیا
برمه کنده مسّه ماهی دریا
حسین بمو برار یار بهووه
وقت مردن ونه غمخوار بهووه
بته برار کی تجه ظلم هاکرده
ته اوی کوزه ره کی سم دکرده
حسین برار وصیت دارمه ته جا
مه وصیت مو به مو هاکن اجرا
مه نعش ره غسل هاده ای جان برار
مره دفن هاکنین مه جد کنار
اگر دشمن نشته میون گلزار
مره دفن هاکنین مه جد کنار
اگر مانع بعینه قوم نسناس
برار جانه ته و جانه مه عباس
نکنه خشم هاکنه اون دلاور
بکوشه فرقهٔ نامرد وکافر
نخامبه خون ریزی و کشت وکشتار
نزاع بووه مه دفن سه به گلزار
حسین جان بعد من برار امامی
دلسوز ورهنمای خاص وعامی
ته ونه کربلا هاکنی ایثار
بکف بیری شه جان ره در رهه یار
(صفا) یاری هاده دین خدا ره
اتی بعو مصیبت مولا ره
جناتیان
#مازنی
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#شعر_روضه
#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
سـلام مـا بـه رسـول و بـه پـاره ی تـــن او
که هست در دو جهان دست ما به دامن او
سـلام مـا به امامی کـه همـــدم فقـــراست
سـلام مـا به عـزیـــزی که یوسف زهراست
سـلام مـا به امامـی که پاره شـد جگــرش
سـفــر رســید به آخـــر، در آخــــر صفرش
سـلام مـا بـه شـهیدی که مرگ خود طلبید
چوشخص مارگزیده به خویش می پیچید
سـلام مـا بـه رضـا و بـه گــریه ی پسـرش
کــه قاتلـش شــده فــــرزند قـاتـل پـدرش
میان حجـره ی در بسته دست و پا می زد
جواد و حضــرت معـصومه را صدا می زد
کجاروم؟به که گویم؟که سوخت سوره ی نور
گـــرفت شعـــله دلــش با سه دانه ی انگور
تمــــام عــــمـر، غـــم دوستـان کبابش کرد
شـــــرار زهر به یک نیمــه روز آبــــش کرد
به نازنیــــن بدنـش پیـرهن سرشک افشاند
از آن وجودبه جز استخوان وپوست نماند
ز ضعف، دیــده گهی باز کرد و گاهی بست
گهی به پای ســتاد و گـهی به جای نشست
جـــواد، اشـک به رخ نـاله در نهـــادش بود
رضـــا ســرش بـه روی دامـن جوادش بود
پـدر نـظاره بـه مـــاه رخ پســـــر می کرد
پسر ز ســوز جگــــر گــریه بر پدر می کرد
پــــدر نگه به پسرکردوچشم خود را بست
پســــر کشید ز دل آهی وبه سـوگ نشست
الا تمــــام محـــبّان ز دیـــده خـــون بارید
از ایــن وداع، وداعی دگـــــر به یاد آرید
همـــان وداع کــه تنـهـــا عزیـــز پیـغمـــبر
نـهاد صـــــورت خـــود بـر رخ علـی اکبر
پســـر نگاه بـه اشک غـــــم پـــدر می کرد
پــــدر نظاره به خـون ســر پســر می کرد
پــــدر ز داغ پـسر بـاغ لاله در دل داشت
پســـر نشــانه ز زخــــم هــزار قاتل داشت
پـــدر ز خون پسـر صورتش خضـاب شده
پســـر ز سوز عطـش قطره قطره آب شده
پــــدر به چهره ی فرزندخویش چهره نهاد
پســـر کــنار پـدر ناله ای زد و جــان داد،،،
شعر:استاد حاج غلام رضاسازگار
─┅══༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅══┅─
225K
ıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıılıı
⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ ▷ㅤ↻
#زمزمه_با_امام_رضا_علیه_السلام
#سبک: خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن...
#اجرای_سبک_آقای_محمد_مبشری
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
علی موسی الرضا،شمس وِلا،جانم فدایت
نظر کن از کَرَم بر این گدایِ زیر پایت
منم آن آهویِ گم کرده راهم ،یابن زهــرا
ضمانت کن بمانم گوشهٔ صحن وسرایت
امیر کَرَم/بخوانَم حرم/ که خیلی بی پناهم
اگر که بَدم/صدایت زدم/کنی یک دم نگاهم
علی موسی الرضا(۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
تورا ای شاه وسلطان خراسان می ستایم
اگر دعوت کنی، باسر به سوی تو می آیم
نگارا ! رفته از کف ، صبر و آرام دل من
که از هجــر حریمت بیقــراری می نمایم
قرارم تویی/نگارم تویی/به عشقت مبتلایم
گدای توام/فدای توام/صدایم کن صدایم
علی موسی الرضا(۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دلی سوزانِ درد و داغ هجــران تو دارم
هوایِ آمدن ، سمــت خراســان تو دارم
دلم را بسته ام بر پنجـره فولادت آقا!
که امّید ِ شِفــا و حکم درمان تو دارم
طبیب دلم/حبیب دلم/اجابت کن دعایم
عنایت نما/عطا کن عطا /برات کربلایم
امیرم حسین/امیرم حسین/حسین جانم حسین جان
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
شعر:رقیه سعیدی(کیمیا)
─═༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#مرثیه
#امام_رضا_علیه_السلام
نـام تـو پــناه اسـت ، نگـاه تـو امــان است
آغـوش تو، دلـبازتــرین جــای جــهان است
با نغـمهی نقـارهات، ای حضـرت خورشید!
نبض دل ما، دم هـمه دم، در ضـربان است
سرازپی سر،در دل صحن تو،به خاک است
دل از پی دل، از سـر شـوق تو، روان است
با فاصـله، دلچســبتـریــن واجـــبِ عالم،
آوردن نامت، پـس از آن، گفتنِ جان است
من از تو شــفـا و تو صـفا خواستی از من
حاجات من،این است،کـرامات تو،آن است
جاروست در این صحـن،به دستان بزرگان
خم، در خـم ایوان تو، سرهای سران است
بیتاب رسـیـدیــم و در ایـوان تو دیدیـم
آن ساحل امنی که خـدا گفت، همان است
اینجاچه خبرهاست؟ که ازچشـمهی هردل
تا برکهی هر چشـم، خـدا در جـریان است
انکارِ تو، ای شمس جهان!کـم هنری نیست
خفاش در این رشــته، هـنرمند زمان است
از غــیرت عشـق است، کـه آیینهی حُسنت
از دیــدهی آلـودهی بیعشــق، نهــان است
گفتند: مگو شــاه، به این شـــاه، چه گویم؟
«آن راکه عیان است،چه حاجت به بیان است؟»
سلطان،تو اگر نیستی،ای قبلهی ما!کیسـت؟
وقتی که به دست تو، دلِ اهل جهـان است
شبگـردم و این رخصـتِ از شمـس سرودن،
لطف پسـر حضرت موسـی، به شـبان است
دل گفت: بچسبم به ضریحت،دمِ دل، گرم!
عقـلم که فقط گفــت: برو،وقت اذان است
شعرقاسم صرافان
─┅══༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅══┅─