MadareMah1400-@AhlaMenalAsal_ir.mp3
1.69M
🎼 نوای استودیویی مادر ماه
🏴 ویژه سالروز وفات حضرت ام البنین (س)
🎤 با نوای کربلایی حمید نامور
🔶 تهیه شده در کانون رهپویان احلی من العسل
▪️◾️🔳◾️▪️
23.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀تقدیم به ساحت مقدس حضرت ام البنین سلام الله علیها...🥀
گزیده ای از برنامه دسته های عزاداری امسال نوگلان فاطمی...🏴🏴🏴
#فاطمیه۱۴۰۱
#نوگلان_فاطمی
🏴امشب شب وفات یه بانوی بزرگواره...🏴
همون خانمی که خودش را خادم فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها می دونست...🖤
همون بانوی بی همتایی که «ادب» معنا و مفهوم تمام رفتار و گفتارش بود...
نوگلان عزیز...
فردا روز جمعه است و جمعه ها صلوات فرستادن بهترین عطری است که می شود با آن عمرمان را معطر کنیم...
بیاید فردا حداقل یک تسبیح📿 صلوات بفرستیم و آن را هدیه کنیم به مادر سقای کربلا...
و از ایشان بخواهیم دعا کنند ما هم فرزندان «با ادبی» باشیم....
یا صاحب الزمان!
ای منتقم فاطمه (سلام الله علیها)
ای مهربانترین پدر!
ظهورت را از خدا...
تمنا می کنیم.
✫⇠#خاکریز_اسارت(۱۹۸)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت صد و نود و هشتم:سرهنگ حسین از کودتا تا اعدام(۲)
🔸️حدود دو ماهی این اوضاع ادامه پیدا کرد و در اون مدت نه کسی کتک خورد و نه مشکل گرسنگی و سوء تغذیه داشتیم و خیلی از بیمارها مداوا شدن و اسارت برای همه تحمل پذیر شده بود. اما متأسفانه این شرایط خیلی زودگذر بود و بزودی دوباره ورق برگشت. یه روز صبح که برای رفتن به هواخوری داشتیم آماده میشدیم، دیدیم شرایط کاملاً عوض شده. تعدادی از نگهبانها مجددا عوض شدن و قبلیها برگشتن و همه عصبانی و مجهز به کابل و چوب و باطوم.
🔹️یه سرگرد بلند قامت با سبیلهای بلند وارد اردوگاه شد و بند بند همه رو جمع میکرد و ضمن معرفی خودش به عنوان فرمانده جدید اردوگاه، شروع کرد به فحاشی و تهدید که اگه کوچکترین خلافی از شما ببینم چنین و چنان میکنم و به نگهبانها این اجازه رو داده بود که بشدت با بچهها برخورد کنن و هر کسی که جنبید، بشدت در هم بکوبن. همه مات و مبهوت شده بودیم از اون رفتار انسانی و ملاطفت#سرهنگ_حسین و از این همه خشونت سرگرد بعثی.
📌با خودمون گفتیم واقعا چه اتفاقی افتاده؟ اون که سرهنگ تموم بود و دو درجه ازین بالاتر بود چرا اون همه محبت و رسیدگی کرد؟ و حالا چی شده که این سرگرد اینجور می کنه؟ اونم#سال_سوم از اسارت؟! گاهی هم شک میکردیم نکنه همه اون دو ماه یه ترفند و برنامۀ#فریب بوده ولی دلمون قبول نمی کرد که اون همه محبت و رسیدگی همش ریاکاری و حُقه بوده باشه!
📍مدتها از این ماجرا گذشت تا اینکه از طریق برخی از نگهبانهای عراقی که از قبل با بچهها خوشرفتاری کرده بودن و هنوزم تو اردوگاه یا اطرافش کار میکردن، فهمیدیم قضیه خیلی فراتر از این چیزهایی بوده که ما تصور می کردیم. میگفتن سرهنگ حسین و تعدادی از افسران بلند پایه و چند تا از ژنرالهای عراقی کودتایی رو علیه صدام طراحی کرده بودن و این سرهنگ حسین هم با برنامه از طرف سران کودتا به اینجا فرستاده شده بوده که بتونه در صورت لزوم از نیروی رزمی این اردوگاه که از نظر اونها قویترین اردوگاه اسرا بوده استفاده کنن .
🔹️حتی زمزمۀ هِلی بُرن نیروی هوایی ایران و نجات اسرا نیز در بین بوده. بعد میگفتن که کودتا لو رفته و همه عوامل اون از جمله همین سرهنگ حسین اعدام شدن. حالا این قضیه چقدر درست بود و با واقعیت تطابق داشت یا نه، خدا بهتر می دونه و ما هیچ مستندی در این زمینه، جز گفتۀ چند نفر نگهبان عراقی شیعه نداریم. ولی هر چه بود واقعا شیرینترین دوران اسارت ما که تقریباً از همه امکانات در حد قابل قبول برخوردار بودیم و عراقیها یه دست با ما خوشرفتاری کردن همون دو ماه یا دو ماه و خوردهای بود...
💢 #جلوههای_فاطمی_در_دفاع_مقدس
🔹️ #قسمت_هفتم
۷. 🍂حضرت زهرا (سلام الله علیها)، چراغ هدایت بشریت
🔸️شکلگیری شخصیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) از میوه بهشتی و شخصیتی که خلقت نوری او نشان از مقام و عظمت والای آن حضرت دارد و نیز منزلت و عظمت حضرت فاطمه(سلام الله علیها)، از او شخصیت بلندمرتبه و زیبایی خلق کرده است که تنها او سیده زنان جهان، امالائمه، امالمؤمنین و شفیعه دو سراست. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در وصف عظمت ایشان فرموده است: «وَلَوْ كَانَ الْحُسْنُ شَخصا [هَيْئَةً ] لَكَانَتْ فَاطِـمَةَ بَلْ هِـيَ أَعْـظَمُ؛ و اگر قرار بود حُسن و خوبی شکلی داشته باشد، همانا آن فاطمه(سلام الله علیها) بود؛ بلکه فاطمه(سلام الله علیها) خیلی برتر است». مقام معظم رهبری(حفظه الله) نیز در اینباره فرموده است: «اگر شخصیت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) برای ذهنهای ساده و چشمهای نزدیکبین ما آشکار میشد، ما هم تصدیق میکردیم که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سرور زنان عالم است».
♦️رزمندگان که شیفتگان حقیقی پارهتن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، روز و شب خود را با ارادت و توسل به آن حضرت میگذراندند. اندک جستوجو در روحیات و آثار بهجامانده از آنان صحت این ادعا را به روشنی ثابت میکند که امثال سید حمید میرافضلیها و ابراهیم هادیها چگونه با عنایت و نظر بیبی دو عالم ره صد ساله را یک شبه طی کردند و چگونه بر قله عزت و سربلندی درخشیدند و در دلها جاودانه شدند؟ دایره جذبه معنوی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) محدود به تاریخ و مرزهای جغرافیایی جبهه و دفاع مقدس نبود؛ بلکه کسانی بودند که حتی با اسلام و تشیع هم بیگانه بودند، اما عنایت حضرت آنها را به راه سعادت رهنمون کرد.
⚡یکی از کسانی که از ساحت قدسی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) کسب فیض و هدایت کرد، خانم «لنه مته سین» بانوی مسلمان شده دانمارکی است که خودش را دختر حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) میداند. وی پس از ازدواج و تشرف به اسلام نام سمیرا را برای خود برگزید و با نام خانوادگی همسرش «خادم» شناخته میشود. سمیرا خادم که مدتهاست ساکن ایران است، داستان زندگیاش را چنین تعریف میکند:
56 سال پیش در یکی از شهرهای کوچک دانمارک به دنیا آمدم. در یک خانواده مسیحی زندگی کردم. زمانی که با همسرم آقای خادم ازدواج کردم، به ایشان گفتم ازدواج با شما به معنای این نیست که مسلمان شوم. البته ما با سنت اسلام ازدواج کردیم، اما با ایشان شرط کردم که مسلمان نمیشوم. همسرم مسلمان بود و من مسیحی و ما چندین سال با همین شرایط زندگی کردیم، اما وقتی قرار است درهای بهشت به رویت باز شود؛ از اراده انسان خارج میشود و مقاومتهای بیهوده فایده ندارد. داستان هدایت شدن من به بازگشایی حسینیهای در کپنهاک بر میگردد. همسرم به اتفاق دوستانش مؤسس این حسینیه بودند. یک شب که همسرم میخواست به حسینیه برود، به من گفت: «من یک خواهشی از شما دارم. امشب شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. از شما میخواهم همراه من به حسینیه بیایی؛ چون ایشان مادر اسلام است». مراسم شروع شد. نمیتوانم برایتان توصیف کنم، اما روحم پرواز کرد. من در آن تاریکی نوری را دیدم که در اتاق چرخید و حس کردم در وجود من نشست. حالت خاصی پیدا کردم، اما متوجه نبودم چه اتفاقی افتاد. به خانه که برگشتیم، همسرم متوجه دگرگونی حالم شد و از من پرسید چه اتفاقی افتاده است. ماجرا را برایش تعریف کردم. لبخندی زد و گفت: «این طبیعی است. خدا میخواهد برای او باشی». وقتی این جمله را گفت، آرامش خاصی پیدا کردم و تصمیم گرفتم مسلمان شوم، بدون اینکه اطلاعی داشته باشم. فردای آن روز تصمیم گرفتم در اولین اقدام پوشش اسلامی را تهیه کنم. از همان روز از همسرم خواستم به من نماز خواندن را یاد بدهد. امروز خدا را شکر میکنم که آن شب در فاطمیه، خدا مرا خواند. من خدا را شاکرم که در فاطمیه کامل شدم. در این مدتی که مسلمان شدهام، به یقین رسیدم که اسلام، انسان را کامل میکند. دیگر دنبال گمشدهام نیستم؛ زیرا خدا را دارم و محتاج هیچ چیزی نیستم. یکی از چهرههای نابی که به عنوان انسان کامل برای من شناخته شده، حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. این شخصیت ارزنده به من کمک کرد تا شناخت کاملی نسبت به اسلام پیدا کنم. به نظر من یکی از وجوه شخصیتی حضرت زهرا(سلام الله علیها) که برای من بسیار جذاب است،#حجاب فاطمی است. من پیش از مسلمان شدن تصور میکردم، حجاب مثل زندان است که زن را محدود میکند و حتی حقوق اولیه او را از بین میبرد.
این تفکری است که در غرب برای حجاب رایج است و من هم مانند آنها فکر میکردم، اما روزی که تصمیم گرفتم مسلمان شوم و خواستم با مانتو و روسری از خانه خارج شوم؛ همین که در را باز کردم، سرم را بلند کردم و لبخندی بر لبانم نشست و راه افتادم. حس میکردم با حجاب از زندان آزاد شدهام، احساس آزادی به من دست داده بود. خیلی احساس شادی به من دست داد. برخلاف آنچه تصور میکردم،#حجاب نه تنها مرا#محدود نکرد؛ بلکه علاوه بر آزادی،#احترام را نیز در پی داشت.
🏴 #فاطمیه۱۴۰۱
🔸️ #ایام_فاطمیه۱۴۰۱
🔸️ #السلام_علیک_یافاطمه_الزهرا
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣ #قسمت_هفتم
📖حرف ها شروع شد #ایوب خودش را معرفی کرد کمی از انچه برای من گفته بود به اقاجون هم گفت. گفت: از هر راهی جبهه رفته است #بسیج، جهاد و هلال احمر حالا هم توی جهاد کار میکند.
صحبت های مردانه که تمام شد اقاجون به مامان گاه کرد و سرش را تکان داد که یعنی راضی است✅
📖تنها چیزی که مجروحیت ایوب را نشان میداد #دست هایش بود. جانباز هایی که اقاجون و مامان دیده بودند یا روی ویلچر♿️ بودند یا دست و پایشان قطع شده بود. از ظاهرشان میشد فهمید زندگی با انها #خیلی_سخت است اما از ظاهر ایوب نه❌
📖مامانم با لبخند من را نگاه کرد😍 او هم پسندیده بود. سرم را پایین انداختم. مادر بزرگم در گوشم گفت: تو که نمیخواهی #جواب رد بدهی⁉️خوشگل نیست که هست، جوان نیست که هست. ان انگشتش هم که توی راه کمینی (خمینی) جانتان این طور شده. توکه دوست داری
📖توی دهانش نمیگشت اسم #امام را درست بگوید. هیچ کس نمیدانست من قبلا بله را گفته ام☺️ سرم را اوردم بالا و به مامان نگاه کردم جوابم از #چشم_هایم معلوم بود
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣ #قسمت_هشتم
📖وقتی مهمانها رفتند. هنوز لباسهای #ایوب خیس بود. و او با همان لباسهای راحتی گوشه اتاق نشسته بود. گفت: مامان! شما فکر کنید من ان #پسرتان هستم که بیست و سه سال پیش گمش کرده بودید⁉️ حالا پیدا شدم. اجازه میدهید تا لباسهایم خشک بشود اینجا #بمانم؟؟
📖لپ های مامان گل انداخت و خندید. ته دلش غنج میرفت برای اینجور ادمها. اقا جون به من اخم کرد. از چشم من میدید که ایوب نیامده شده عضوی از خانواده ما، چند باری رفت و امد و به من چشم غره رفت😒
📖کتش را برداشت و در گوش مامان گفت: اخر #خواستگار تا این موقع شب خانه مردم میماند؟ در را به هم زد و رفت. صدای استارت ماشین🚗 که امد دلمان ارام شد. میدانستیم چرخی میزند و اعصابش که ارام شد برمیگردد خانه.
📖مامان لباس های ایوب را جلوی بخاری جابه جا کرد و گفت: اینها هنوز خشک نشده اند. #شهلا بیا شام را پهن کنیم. بعد از شام ایوب پرسید: الان در خوابگاه جهاد بسته است، من شب کجا بروم؟؟ مامان لبخندی زد و گفت: خب #همینجا بمان پسرم، فردا صبح هم لباسهایت خشک شده اند، در جهاد هم باز شده است. یکدفعه صدای در آمد. اقا جون بود😥
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃