eitaa logo
خبرگزاریMRC
15.5هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
12هزار ویدیو
30 فایل
ادمین تبلیغات: @mr_mjr313 🔹با ذکر نام کانال «خبرگزاریMRC» کپی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت 🔹شهید محمد اسلامی نسب علاقه قابل ستايشی به حضرت صديقه كبری فاطمه زهرا (س) داشت و بدين جهت او را «سردار زهرايي (س)» می‌خواندند. 🔹محمد اسلامی نسب در یکی از عملیات‌ها چشمش آسیب دیده بود و دکترها گفتند بینایی‌اش را از دست داده است و دیگر جراحی هم فایده‌ای ندارد. محمد اصرار کرد که پزشکان عمل کنند و کاری به نتیجه‌اش نداشته باشند. 🔹اسلامی نسب به پزشکان معالجش در خصوص عمل چشمهایش می‌گوید: " فقط با ذکر یا زهرا (س) عمل را شروع کنید. بعد از عمل پزشکان از نتیجه‌ی جراحی حیرت زده شدند، عمل جراحی با رمز یا زهرا سلام الله علیها موفقیت آمیز بود.
سرداری که با صندلی چرخدار به جبهه برگشت 🔹شهید حسن شوکت پور، سردار بزرگ دوران دفاع مقدس که در عملیات والفجر ۸ بر اثر اصابت ترکش توپ قطع نخاع شد، اما شوق شهادت او را با همان صندلی چرخدار نیز به پشت خاکریز‌های دفاع از ایران کشاند و تا پایان دفاع مقدس در جبهه‌ها و کنار همرزمانش ماند. 🔹حسن شوکت پور با پایان جنگ به سمت فرماندهی لجستیک نیروی مقاومت و جانشین فرماندهی آماد نیروی زمینی سپاه منصوب شد.
خلبان جاویدالاثر شریفی، حماسه‌ساز گمنام عملیات مروارید 🔹شهید ابراهیم شریفی علاقه به پرواز بارها و بارها در وجودش شعله ور می‌شد. یک آزمون خلبانی در پیش بود بعد از گذراندن دوره‌ی دبیرستان به تهران رفت و در این آزمون شرکت نمود، از بین ۳۰۰ نفر داوطلب جمعاٌ ۱۲ نفر قبول شدند که ابراهیم جزء نفرات برتر بود. 🔹ابراهیم شریفی برای ادامه آموزش به ایالت می سی سی پی در کشور آمریکا اعزام شد، مراحل آموزشی هواپیمای جنگنده F4 را آغاز کرد مدت سه سال آموزش وی را خلبانی لایق ساخته بود 🔹شهید شریفی با رخنه در اعماق خلیج همیشه فارس پیروزی‌های بزرگی بدست آمد پیروی‌هایی همچون منهدم نمودن بزرگترین اسکله‌های نفتی عراق با نام البکر و العمیه، با شکار چندین ناو عراقی چنان ضربات شدیدی بر پیکره نیروی دریایی عراق وارد شد که تا آخر جنگ صدام نتوانست نیروی دریایی را به حالت اول برگرداند، این عملیات به‌عنوان عملیات مروارید نام گذاری شده بود.
شياكوه لرزيد اما انشایی نلرزيد 🔹شهید عبدالحميد انشایی ديدبان منطقه شياكوه بود. جايی كه برای آزادی‌اش ايثارها شده، تمام حركات دشمن را زير نظر داشت . منطقه شياكوه ارتفاعاتي در منطقه مرزی است که تسلط بر آن برای دو طرف درگير در جنگ حائز اهميت بود. 🔹عبدالحميد انشایی گرای دشمن را به توپخانه ارسال می‌کرد و با بی‌سيم موقعيت دشمن را اطلاع می‌داد و توپخانه نيز انجام وظيفه می‌کرد. در مدتی که در گيلان غرب حضور داشت دو نامه به خانواده نوشت، در هر كدام مقداری پول از حقوق سربازی خود گذاشت و سفارش كرد كه به فقرای محل بدهند. 🔹در لحظات آخر ناگهان بیسيم به صدا در می‌آید، بله صدای عبدالحميد است: « از قول من به امام و مادرم بگوييد شياكوه لرزيد ولي انشایی نلرزيد»، ديگر صدا قطع شد. فرمانده پشت بی‌سيم صدا زد: انشایی، انشایی، جواب بده ! اما ديگر صدایی نيامد.
فرمانده بی‌بدیل جنگ‌های کلاسیک در مقابل دشمن بعثی 🔹با شروع جنگ تحمیلی شهید حسن آقارب‌پرست؛ مظلوم‌ترین منطقه درگیری، یعنی خرمشهر را در نظر گرفت و برای دفاع به آنجا رفت. در خرمشهر دشمن با چندین لشکر و جدیدترین تجهیزات حریصانه جلو آمد. وی با اصولی که از رزم می‌دانست و با توجه به امکاناتی که در دسترس داشت، نیروهای نظامی و مردمی را سازماندهی کرد؛ در مقابل دشمن ایستاد و با نیروی بسیار کمی که در آنجا بود، از پیشروی دشمن بعثی جلوگیری کرد و توانستند ۳۴روز تمام در برابر تجهیزات دشمن ایستادگی و مقاومت کنند. 🔹در سال۱۳۶۰، خدا شهید حسن آقارب‌پرست را به میهمانی خانه خود دعوت نمود. وی پس از مراجعت از سفر مکه، در اداره دوم ستاد مشترک ارتش مشغول به کار شد و تا سال ۱۳۶۲ در این مسئولیت خطیر باقی ماند. پس از مدتی دلش آرام نگرفت و به صورت داوطلب، دوباره راهی جبهه‌های نور علیه ظلمت شد. به نظر او جبهه، تجلی گاه نور خدا و جایگاه تزکیه نفس بود. 🔹شهید صیاد شیرازی در خصوص شهید اقارب‌پرست گفته است:«شهید آقارب‌پرست یک مذهبی ریشه‌دار و یکپارچه شور و عشق و متعهد به اسلام بود و در مورد این شهید بزرگوار به صراحت می‌گویم که از زمانی که با او از نزدیک ارتباط داشتم تا لحظه شهادت، فردی متعهد و متدین و دلسوز و پرکار بود و هر روز که می گذشت بر تقدس و دیانت او افزوده می‌گردید.»
♦️حماسه فتح جزیره بوارین به فرماندهی شهید نظری 🔹شهید حجت نظری چند ماه بعد از ازدواجش به جبهه رفت. او که معاونت گردان امام حسین(ع) از لشکر قدس را برعهده داشت از سوی فرماندهی لشکر به‌عنوان فرمانده گردان انتخاب شد. در ابتدا این پست نظامی را قبول نکرد؛ چرا که معتقد بود شایستگی این مسئولیت را ندارد و گفت: «دلم می‌خواهد در کنار باقی بسیجیان باشم و بجنگم»؛ اما فرمانده لشکر تأکید کرد باید کاری که به او محول شده انجام دهد. 🔹چند‌ماه از انتصاب شهید نظری نگذشته بود که عملیات کربلای ۵ پیش آمد و او همراه با نیروهایش به منطقه رفت اما در بین راه هواپیماهای دشمن آنها را بمباران کردند و تعداد زیادی از رزمنده‌ها مجروح و شهید شدند. شهید نظری با این اتفاق نه‌ تنها روحیه خود را نباخت بلکه برای بازسازی گردان دست به‌کار شد و حماسه فتح جزیره «بوارین» را رقم زد.
♦️شهید موسی الرضا آزادی‌پور معلمی که مشتاق خاندان عصمت و طهارت بود 🔹شهید موسی الرضا آزادی‌پور تنها به تحصیلات و ورزش اکتفا نکرد، مسئولیت سنگین دیگری را بر دوش خود احساس می‌کرد و آن مسئله‌ی دفاع از کشور و نوامیس مسلمین بود. به‌همین خاطر در اواخر سال ۱۳۶۲ در بسیج ثبت نام نمود و به‌دلیل اینکه از قدرت مربیگری کافی برخوردار بود، آموزش امدادگری را فراگرفت. 🔹از خصوصیات بارز اخلاقی شهید آزادی‌پور حسن نیت، پاکدامنی، و صداقت وی بود که زبانزد همه­ دوستان و آشنایان بود. کودکان را نوازش می کرد و آنان را به‌ تحصیل تشویق می‌نمود. احترام فوق العاده­‌ای برای اقوام و دوستانش قائل بود. و در چنین موقعیتی بود که مجددا مسئولیت رفتن به جبهه بر دوشش سنگینی نمود و در حالیکه بیش از سه ماه به پایان تحصیلاتش نمانده بود راهی جبهه گشت و اما این بار سراپای وجودش را قدرت ایمان و شهامت فراگرفته بود.
♦️ملقب به شیر لشگر ۵ نصر خراسان بزرگ 🔹شهید داود گریوانی به‌علت شجاعت و شهامتی که در مبارزه با دشمن از خود نشان داده، به واحد تخریب منتقل و به نحو احسن در این واحد پرخطر مشغول به خدمت می‌شود. پس از گذشت مدتی به واحد اطلاعات منتقل می‌شود و در همین زمان از او درخواست می‌شود که به عضویت رسمی سپاه درآید و داوود در جواب می‌گوید: " فعلا وظیفه ما جنگیدن و بیرون راندن دشمن از خاک کشور است. فرقی نمی‌کند که ما، در سپاه ، بسیج و یا در چه سمت و پستی باشیم. اما با اصرار مکرر فرماندهان به اعضاء رسمی سپاه می پیوندد." 🔹شایستگی‌های داود گریوانی باعث معرفی و ادامه خدمت او به عنوان فرمانده گروهان غواصان می‌شود. چند بار مجروح می شود، با این وجود هیچ ترس و واهمه ای از جنگ ندارد، برای همین به "شیر لشگر ۵ نصر خراسان بزرگ" معروف می‌شود.
♦️ملقب به شیر لشگر ۵ نصر خراسان بزرگ 🔹شهید داود گریوانی به‌علت شجاعت و شهامتی که در مبارزه با دشمن از خود نشان داده، به واحد تخریب منتقل و به نحو احسن در این واحد پرخطر مشغول به خدمت می‌شود. پس از گذشت مدتی به واحد اطلاعات منتقل می‌شود و در همین زمان از او درخواست می‌شود که به عضویت رسمی سپاه درآید و داوود در جواب می‌گوید: " فعلا وظیفه ما جنگیدن و بیرون راندن دشمن از خاک کشور است. فرقی نمی‌کند که ما، در سپاه ، بسیج و یا در چه سمت و پستی باشیم. اما با اصرار مکرر فرماندهان به اعضاء رسمی سپاه می پیوندد." 🔹شایستگی‌های داود گریوانی باعث معرفی و ادامه خدمت او به عنوان فرمانده گروهان غواصان می‌شود. چند بار مجروح می شود، با این وجود هیچ ترس و واهمه ای از جنگ ندارد، برای همین به "شیر لشگر ۵ نصر خراسان بزرگ" معروف می‌شود.
♦️شهیدی که در زمینه خوشنویسی هنرمند بود 🔹شهید مجید بقایی به علت تبحر و ذوقی که به کارهای تبلیغاتی داشت، در زمینه تهیه پوستر، نوار سخنرانی، فیلم، ویدیو، طراحی، نقاشی و خطاطی وارد عمل شد و نمایشگاهی از جنایات رژیم شاه و اسناد ساواک را در شهر بهبهان به نمایش گذاشت. او خود طراح و خطاط زبر دستی بود و با خط زیبایش، احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را می‌نوشت و بر در و دیوار شهر نصب می‌کرد. 🔹مجید بقایی قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاه‌های نصر و فتح، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و هر سه قرارگاه با نبرد دلاورانه تاریخی و با هماهنگی کامل، خونین‌شهر را به دامان میهن اسلامی بازگرداند.
♦️جوانی که در آتش نبرد و در دل‌ها جاودانه شد 🔹کامران با اینکه در رشته پزشکی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل بود، هیچ‌گاه از هدف اصلی خود که خدمت به مردم و جهاد در راه خدا بود غافل نشد. او با وجود آینده‌ای روشن در عرصه پزشکی، تمام توجه و انرژی‌اش را به جبهه و دفاع از کشور و آرمان‌های انقلاب اسلامی معطوف کرد. 🔹شهید طوافی در عملیات رمضان، با وجود مجروحیت جزئی، با اراده‌ای محکم به همرزمانش: " تا آخرین نفس، باید ایستاد. اینجا نه تنها برای کشور، بلکه برای دین و آیین‌مان جنگ می‌کنیم." در میان آتش و خون، او نه تنها خود در خط مقدم حضور داشت، بلکه همیشه نگران همرزمانش بود و با کلامی آرام و دلسوزانه به آن‌ها دلگرمی می‌داد.
♦️روایتی از قلب جبهه؛ وقتی حاج کاظم با دجله راز و نیاز می‌کرد 🔹یکی از رزمنده‌ها تعریف می‌کرد: «دیدیم حاجی، با نقشه‌ای در دست، روبه‌روی آب ایستاده. صدای اذان از ضبط کوچکش پخش می‌شد. زانو زد، دست در آب فرو برد، انگار با دجله حرف می‌زد. با همان آرامش همیشگی گفت: "یا علی، این زمین‌ها رو باید برای بچه‌هامون امن کنیم... ما می‌ریم، ولی این خاک باید بمونه."» 🔹شب بعد، او و چند تن از فرماندهان، برای شناسایی منطقه وارد نیزار شدند... آن شب، شب آخر بود. در همان حوالی اذان ظهر، گلوله‌ای آمد و دجله دیگر صدای زمزمه‌های حاج کاظم را نشنید...