eitaa logo
- نویسنده ِ مبهم .
102 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
863 ویدیو
72 فایل
نویسندگی؟! خیر! ترشحات‌ذهنِ‌انسان . مینویسم‌از‌اعماق‌قلب . اندکی‌نویسنده‌و‌کمی‌عکاس . کپی؟! باذکر‌نامِ‌نویسنده .
مشاهده در ایتا
دانلود
کیه‌رفیق‌روزای‌سختت؟! _امام‌رضا:))))
وشهادت‌نصیب‌کسانی‌میشودکه‌درره‌عشق‌بی‌ترس‌ باجان‌ِخودبازی‌میکنند!
ولی‌آقای‌امام‌رضا(ع)؛ سفره‌ی‌دل‌رانکردم‌باز‌من‌بهرِ‌کسی یک‌نفربادردِمن‌هست‌آشنا، آن‌هم‌تویی!
پارت‌یک‌فصل‌اول‌رمان‌سنجاق‌شد
به‌نام‌او ؛ رمان-دختر‌قرتی‌،پسرطلبه۲- پارت‌دو: _باشه‌حالا‌چرا‌ترش‌میکنی ارمان‌دنده‌عقب‌گرفت‌و‌حرکت‌کرد صدای‌زنگ‌تلفن‌رها‌به‌صدادرامد _از‌مطب‌خانم‌دکتره _جانم‌‌ چیزهایی‌شنید‌وچشمی‌گفت‌وقطع‌کرد _کی‌بود؟ _یادم‌رفت‌امروز‌اخرین‌سونوگرافیه _جنسیت‌که‌مشخص‌شد‌یه‌دخمل‌داریم‌که‌اسمش‌قراره‌بشه‌اسما _اسمش‌قراره‌بشه‌طنین‌حرف‌نزن _الان‌برم‌مطب‌یا‌شیرکاکائو؟ _اول‌مطب ارمان‌مسیرش‌وکج‌کرد‌وتا‌مطب‌باسرعت.زیاد‌رفت خلوت‌بود‌وکارزودتر‌انجام‌میشد روی‌صندلی‌نشست‌و‌مشغول‌کار‌باتلفن‌شد _اقای‌کامیاب‌تشریف‌میارید .؟ بدون‌اینکه‌نگاهی‌به‌دکتر‌بندازه‌راه‌افتادسمت‌اتاق‌و‌وارد‌شد رها‌دراز‌کشیده‌بود‌وپرده‌هم‌کشیده‌بود. یه‌مانیتور‌بود‌که‌‌داشت‌تصویر‌خاکستری‌رنگی‌نشون‌میداد خانم‌دکتر‌نشست‌پشت‌میز _ببینید‌اقای‌کامیاب‌این‌دختر‌خانم‌شماست هرچقدر‌دقت‌میکرد‌چیزی‌درمانیتور‌نمیدید _بچه‌من‌اینه؟ _بله‌دیگه _سرش‌کو؟تنش‌کو؟پاهاش‌کو؟ _ایناهاش‌دیگه‌به‌این‌واضحی چیزی‌نمیفهمید‌والکی‌تایید‌میکرد دکتر‌متوجه‌نفهمی‌ارمان‌شده‌بود _خب؟ _اینو‌نگاه‌کنید‌این‌که‌داره‌حرکت‌میکنه _خب؟ _خب‌تبریک‌میگم‌خانم‌شما‌دوقلو‌دارن یه‌اقا‌پسر‌اضافه‌شدن ارمان‌شوکه‌به‌رهانگاه‌میکرد‌ورها‌به‌ارمان _خدایاشکرت . .رها‌چهارتایی‌شدیم _به‌قول‌توالحمدالله تشکر‌کرد‌وخارج‌شد‌دل‌تودلش‌‌نبود منتظر‌رها‌موند‌که‌صدای‌زنگ‌تلفن‌به‌صدا‌درامد ایهان‌بود _جانم‌داداش _ارمان‌خره‌هوهوسلام _ادم‌نمیشی؟ایهان‌شیرکاکائو‌بخر‌بارهام‌بیاین‌خونه‌ما خبرخوب‌دارم‌براتون _شیرکاکائو؟ _رهامیخواد‌بیار‌تاخبر‌بدم _تاده‌دقیقه‌دیگه‌اونجاییم _ایهان‌خونه‌نیستییممم قطع‌کرد‌ورها‌ازاتاق‌خارج‌شد‌وباهم‌به‌سمت‌خونه‌حرکت‌کردند _ارمان‌جان _هوم _صددفعه‌بهت‌گفتم‌بااحساس‌صدامیزنم‌بااحساس‌جواب‌بده _جانم‌خوبه؟ _اره..میگم‌چرا‌دوتاشدن؟ _کارخداست‌دیگه‌میتونی‌حرف‌بزنی‌؟ _نه‌خب.. _خب‌چی؟درساتو‌باید‌بخونیا _استاد‌بازی‌درنیار‌میزنمت _عصبی‌نشو‌رسیدیم درپارکینگ‌وزد‌و‌وارد‌شد‌پارک‌کردند‌و‌وارد‌ساختمون‌شدند‌از‌ته‌دل‌خوشحال‌بودن‌و‌تنها‌چیزی‌که‌به‌ذهنشون‌‌میرسیدشکر‌بود! _ارمان _هوم _اگه‌به‌امتحانا‌نرسم‌چی؟الان‌هم‌‌خیلی‌دارم‌به‌خودم‌فشار‌میارم‌میام‌دانشگاه _حواسم‌بهت‌هست‌تو‌دانشگاه زمان‌دقیقش‌کیه؟ _اگه‌بهت‌بگم‌هول‌نمیکنی؟ _نه‌خب‌بگو _یک‌هفته‌دیگه‌زمانشه _چی؟چرا‌بهم‌نگفتی؟‌براچی‌میای‌دانشگاه؟من‌استادتم‌میگم‌نیا _چرا‌پرت‌وپلا‌میگی‌ارمان؟یه‌فردا‌ومیام _استراحت‌مطلق‌داری‌بعد‌فردا _باشه‌حالا درب‌اسانسور‌باز‌شد‌و‌خارج‌شدند دراتاق‌باز‌بود‌ارمان‌هلی‌به‌درداد _یاالله‌کیه؟ وارد‌خونه‌شدند‌خبری‌نبود‌درو‌بستند صدای‌وحشتناکی‌پیچید . .
خانه‌مادری‌ما‌،حرم‌توست‌حسین(ع)
_بِہ‌ࢪَسم‌اَدَب‌یِہ‌سَلآم‌بِدیم‌بِہ‌اِمام‌زَمانِمون:)!♥️ -اَلسَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه -اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه -اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر -اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ -اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان -اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجازا -اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَالرَّحمَن ُ‌و یاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنس ِ‌وَالْجان :)✨🪴 🌿 🕊
✨زیبایی از نظر اسلام
🖇 🌱 یه آیه قشنگ از قرآن:💗 «وَاصْبِــرْ لِحُكْـمِ رَبِّكَ فَإِنَّـکَ بِأَعْيُنِنَـا» ودر برابرحکم‌پروردگارت‌شکیبایی‌کن که‌توتحت‌نظرو‌مراقبت‌ما‌هستی(:🩷
به‌نام‌او ؛ رمان-دختر‌قرتی،پسرطلبه۲- پارت‌سه: یواش‌وارد‌شدند‌و‌به‌اطراف‌نگاهی‌کردند «آرمان» وارد‌شدیم‌و‌به‌اطراف‌نگاهی‌انداختیم صدای‌تلویزیون‌بود بلاخره‌فهمیدیم‌صداازکجاست دروبستیم‌دوتاشون‌ترسیده‌برگشتند _ایهان؟رهام؟شما‌کی‌اومدین‌اینجا _ارمان‌گفت‌بیایم‌خب‌بیا‌زنداداش‌برات‌شیرکاکائو‌خریداری‌کردم _وااای‌ممنونم‌ایهان _خب‌خبر‌خوشت‌چی‌بود؟ _خبرخوش‌اینکه‌بچه..دوتان ایهان‌باگیجی‌بهم‌چشم‌دوخت _هن؟داداش‌قشنگ‌ترمیگی؟ _دوقلو‌هستن‌بچها یهو‌دادکشیدن‌وپریدن‌بغل‌هم _هوووواجی‌راست‌میگه؟ رهاشیرین‌خندید‌وتایید‌کرد _بزن‌قدش‌ایهان‌یه‌بچه‌دیگه‌اضافه‌شد _یعنی‌چی؟مگه‌میخواین‌مهدکودک‌بزنین؟ _خیراونش‌به‌خودمان‌مربوط‌میباشد _ادم‌شین‌بزرگ‌شدین چه‌پذیرایی‌هم‌کردن‌فیلم‌ترسناک‌ازکجا؟ _از‌فلش‌خب‌به‌توچه‌ازقدیم‌گفتن‌فضول‌وبردن‌جهنم _خب‌حالا‌نهار‌بمونید _حتما‌زنداداش _شماخجالت‌نمیکشین؟باید‌استراحت‌کنه‌برین‌خونتون‌ببینم رهام‌مگه‌تو‌امتحان‌نداری؟ _دادم‌امروزولی‌مادرک‌میکنیم وبه‌همین‌دلیل . .‌غذاخریدیم _‌به‌به‌خوش‌اومدید ولی.ظرفا‌باخودتون _نوکر‌گیراوردی‌دیگه‌باشه‌حالا‌غریبه‌نیستیم‌که _غریبه‌ازشما‌بهتره _اع‌حالا‌اذیتشون‌نکن‌ارمان‌من‌میرم‌لباس‌بپوشم‌نماز‌بخونیم‌سفره‌میندازیم _چشم‌خواهر‌شمابفرما رهارفت‌تواتاق‌ودوباره‌لم‌دادن‌رو‌مبل _پاشین‌پاشین‌ببینم‌اذان‌ظهره _نه‌بابا‌نشد‌هنوز گوشیم‌ودراوردم‌صداش‌قطع‌بود اذان‌گفته‌بود . .
❤️‍🩹🥺
- ! مرد مردان .
مارا‌نماز‌مسجد‌القصی‌ست‌پیش‌رو...
🌱 با‌خودت‌میگی‌‌فقط‌یه‌چت سادس‌همین! ولی حواست‌باشه؛ اون‌لبخندی‌که‌روی‌لبته آغاز‌سرازیری‌گناهه..
امام حسین بزرگ‌تر از دردای ِمنه .
چه‌حرف‌قشنگی‌میزد میگفت: بلندترین‌ارتفاع‌برای‌سقوط؛ افتادن‌از‌چشمِ' آقاامام زمان‌است.. مراقب‌باشیم‌از‌چشم‌آقا‌نیوفتیم.. :)))))
'.🤍✨.'
خونه ما نزدیک ازگُل بود ... وشب ها موقع برگشتن از باشگاه جودو ' باهم میرفتیم سوار ماشین؛ میشدیم علی آقا نمیذاشت، کسی دست تو جیبش کنه.‌..! میگفت بزرگ تر اینجاست' دست تو جیبت نکن . . . !
هدایت شده از خادم‌الشہداء|khadem .
میشه‌خواهش‌کنم‌سه‌تاالهی‌به‌رقیه‌از‌ته‌دل‌برای‌سلامتی‌یه‌عزیزی‌بگید؟!🤍 ازته‌دل‌باشه‌ :)
خیلی بزرگتر از دلواپسی هاست..؛🤍. ❤️
_گُفتم‌از‌عشق‌نِشانی‌به‌من‌خَسته‌بگو: گُفت‌غیر‌از‌عشق‌حسین‌هرچه‌ببینی ‌بَدلیست):
به‌قولِ‌حاج‌مهدی: ماروکسی گردن‌نگرفت ولی توماروگردن‌بگیر!'‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎ آقای امام حسین (:
هـَرجا که هستیم ، بایـَد به جـایی برسیم ؛ کہ بجـُز امـام زمان از کسی انتـِظار گفتــَن خـُداقوت ، نداشته باشیم . ♥︎
روایات میگویند: قیام آن عزیزِ غریب، بعد از ناامیدیِ مردم رخ خواهد داد... 🌱!
زِ‌هَمه‌دَست‌کِشیدَم ڪِه‌تُ‌باشی‌هَمہ‌اَم باتُ‌بودَن‌زِهَمِه‌دَست‌ڪِشیدَن‌دارَد :)) ‹✨اربابمـ‌حسین‌جانـ › ️  ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ