مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#پرسش_پاسخ #هدایت #اراده_و_انتخاب 👇🏻🌸👇🏻🌸👇🏻
#ریحانه
چرا بعضیا با وجود خانواده ای سالم وپاک که هم نون حلال خورند وهم مربی های خوبی داشتن باز هدایت نشدن وکاملا با خانواده متفاوتند ⁉️
این موضوع بین فرزندای پیامبران وامامان هم دیده شده.
🔹پاسخ اینه که شرایط خوب یکی از دلایل هدایته
✅ مهمترین دلیل هدایت اراده واختیار هر شخصه که بین خوب وبد باید انتخاب کند.
واین یعنی امتحان⚡️⚠️
وعدالت خداوند اینطور اثبات میشه که هیچکس نمیتونه بگه اگه من در شرایط خوب پرورش می یافتم حتما آدم خوبی می شدم.👌
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلــــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🍂زنان صالحه را بشناسید🍂
☺️👇باهم ببینیم :
🕋...فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ...
🌸🌸زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ حقوق آنها باشند از آن رو که خدا هم حقوق زنان را حفظ فرموده است.
➖➖🚥➖➖🚥➖➖
💖💎🔹آنها که در برابر نظام خانواده خاضع و متعهد مى باشند و نه تنها در حضور شوهر، که در غیاب او، حفظ الغیب مى کنند.
💖💎🔹یعنى مرتکب خیانت چه از نظر مال، چه از نظر ناموس، و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمى شوند.
💖💎🔹و در برابر حقوقى که خداوند براى آنها قائل شده، وظائف و مسئولیت هاى خود را به خوبى انجام مى دهند.
💖💎🔹مردان نیز موظفند در برابر این گونه زنان نهایت احترام و حق شناسى را انجام دهند.
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_سی_یک ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ کمیل کلافه رو به یاسر گفت: ــ مگه خودت نگفتی خطر
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_سی_دو
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
سمانه گوشی اش را در کیفش گذاشت و به طرف آشپزخانه رفت.
ــ میخوای بری؟
سینی را روی کابینت گذاشت و درحالی که لیوان را از آبسردکن پر میکرد گفت:
ــ آره سردار چندتا پرونده لازم داشت گفت نمیتونه بیارتشون میبرم براش
ــ پرونده چی هستن؟
ــ نمیدونم،فقط گفت که دنبال یکی هستن که شاید این پرونده های قدیمی که دست کمیل بوده بهشون کمک کنه.
سینی را جلوی سمیه خانم گذاشت،و کنارش نشست.
ــ باید داروهاتونو بخورید
قرص ها را در دست سمیه خانم گذاشت و لیوان را به طرفش گرفت.
ــ میخوای بیام بهات دخترم؟
ــ نه قربونت برم،زود برمیگردم،دایی محمد هم گفت خودش میاد دنبالت تا برید خونشون من بعدا میام.
سمیه خانم دست سمانه را گرفت،سمانه سوالی به او نگاه کرد!!
ــ اگه دوست نداری بیای خونه محمد،کسی از دستت ناراحت نمیشه
سمانه لبخند غمگینی زد و لیوان خالی را از دستش گرفت و در سینی گذاشت.
ــ نه خاله میام،غیر از من ،تو و دایی محمد کسی از قضیه آرش خبر نداره،پس نیومدن من درست نیست.
ــ هر جور راحتی دخترم
سمانه بوسه ای بر روی گونه ی خاله اش میگذارد و چادرش را سر می کند.
ــ خاله من برم دیگه،لباساتونو اتو کشیدم آمادن.دایی اومد دنبالتون یه پیام به من بدید،خداحافظ
ــ بسلامت عزیز دلم ،حواست به رانندگیت باشه
ــ چشم خاله
سمانه سریع سوار ماشین شد پرونده ها را روی صندلی کناری گذاشت و به سمت آدرسی که سردار برای او پیامک کرد،راند.
بعد از ربع ساعت به آدرسی که سردار به او داد رسید،نگاهی به آدرس و خانه انداخت،بعد از اینکه مطمئن شد که درست است ،پرونده ها را برداشت و از ماشین پیاده شد.
انتظار داشت سردار آدرس اداره یا ستاد را به او بدهد اما الان روبه روی خانه ای اپارتمانی ایستاده بود.
تا میخواست دکمه آیفون را فشار دهد ،در باز شد.
سمانه دستش را که در هوا خشک شده بود را پایین آورد و آرام وارد خانه شد.نگاهی به حیاط انداخت غیر از ماشین مشکی با شیشه های دودی چیز دیگری نبود.
آرام آرام جلو رفت ،ترس و اضطرابی بر جانش افتاده بود،روبه روی اولین واحد ایستاد، برای فشردن زنگ تردید داشت،اما باید هر چه زودتر پرونده ها را تحویل سردار بدهد و به خانه دایی محمد برود،سریع زنگ را فشرد.
بعد از چند ثانیه در را باز شد،سمانه سرش را بالا اورد که....
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
مداحی_آنلاین_بنی_فاطمه_تخریب_بقیع.mp3
3.03M
🎤 #سالروز_تخریب_بقیع
🌴گنبد ندارد ...
🌴نام و نشانی بر روی مرقد ندارد...
🌴گنبد ندارد...
🌴حتی حیاتی مانند صحن کوثر مشهد ندارد...
#هشتم_شوال
#مداح_بنی_فاطمه
🏴 @masjed_gram
⚜️ رسد آن روز ڪه با بیرق سبز حسنے
بشود عشق شهنشاه ڪریمان علنے
⚜️ اربعین از حرم و مرقد زیباے حسین
رهسپاریم بہ مدینہ چو اویس قرنے
#بقیع
#هشتم_شوال 🍂
#سالروز_تخریب_بقیع 🏴
⚫️ @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#پرسش_و_پاسخ #مخالف_یا_موافق؟ #آرامش 👇🏻🌸👇🏻🌸👇🏻
#ریحانه
مگه اسلام باخوشی #مخالفه که گفته باید زنان باحجاب باشن ⁉️
اسلام همیشه بافکر ریاضت به شدت #مبارزه کرده 🚫😖
قرآن کریم آفرینش #زیبایی ها رو از الطاف خدا نسبت ب بندگانش میدونه🎀🌹🍂
وهیچ وقت این اجازه رو نداده که نعمت های دنیا رو برای خودمون #ممنوع کنیم🚫😖
اسلام میگه لذت ولی ازنوع #حلالش ❤️
پس نمیخواد کسی رو اذیت کنه❗️😳
#حجاب برای این نیست که مردها لذت نبرن بلکه اسلام میخواد مردها لذت ببرن اما حساب شده و روی #قانون....☝️😉
حضور زنان ومردان درجامعه باحجاب موجب استواری و پیشرفت جامعه میشه🙂💪
منبع :
کتاب چراباحجاب شدم؟
به قلم محمد رحمتی شهرضا
صفحه 22
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
✍ لاف نزن
🤔تو اگر واقعا برای خدا تقوا داری، خب خدا که بهتر از هر کسی میدونه💯
⁉️دیگه چرا انقدر از خودت تعریف میکنی و خوبی هات رو به رخ دیگران میکشی؟
🕋 فلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ (نجم،آیه 32 )
✨پس خودستایی مکنید، او به حال هر که متّقی (و در خور ستایش) است از شما داناتر است.
✨✨✨✨✨
🔔 از پاک بودن خودتون چیزی نگید چون:👇
❌با تظاهر به تقوا، آدم متّقى نمیشه.❌
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_سی_دو ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ سمانه گوشی اش را در کیفش گذاشت و به طرف آشپزخان
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_سی_سه
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
سمانه با دید مرد غریبه ای قدمی به عقب برگشت و آرام گفت:
ــ ببخشید فک کنم اشتباه اومدم
مرد غریبه لبخندی زد و گفت:
ــ اگه مهمون سردار هستید،بگم که درست اومدید
سمانه نفس راحتی کشید .
ــ بله با سردار احمدی کار داشتم.
یاسر ا جلوی در کنار رفت و تعارف کرد؛
ــ بفرمایید داخل تو پذیرایی هستن
سمانه وارد خانه شد با کنجکاوی به اطراف نگاه می کرد ،با صدای یاسر برگشت؛
ــ من دارم میرم به سردار بگید لطفا،خداحافظ
ــ بله حتما،بسلامت
با بسته شدن در ،از راهرو گذشت و،وارد پذیرایی شد،اول فکر میکرد خانه ی سردار است اما با دیدن خالی از اثاث میتوانست حدس بزد این خانه هم مانند خانه ی کمیل است.
نگاهی به اطراف انداخت با دیدن قامتی مردانه که پشت به او ایستاده بود،شکه شد.
میدانست که سردار نیست،در دل غر زد؛
ــ امروز همه رو میبینم جز خود سردار
صدایش را صاف کرد و گفت:
ــ سلام ببخشید سردار هس...
با چرخیدن قامت مردانه و شخصی که روبه روی سمانه ایستاد،سمانه با چشم های گرد شده به تصویر مقابلش خیره شده.
آرام و ناباور زیر لب زمزمه کرد:
ــ ک..کمیل
دیگر نای ایستادن نداشت،پاهایش لرزیدن و قبل از اینکه بر زمین بیقتد دستش را به دیواررفت.
کمیل سریع به سمتش رفت،اما با صدای سمانه سرجایش ایستاد
ــ جلو نیا
ــ سمانه
ــ جلو نیا دارم میگم
کمیل لبخند غمگینی زد و گفت:
ــ آروم باش سمانه ،منم کمیل
سمانه که هیچ کطوم از اتفاقات اطرافش را درک نمی کرد با گریه جیغ زد.
ــ دروغه ،دارم خواب میبینم دروغه
کمیل به سمتش خیز برداشت و تا میخواست دستانش را بگیرد ،سمانه ا او فاصله گرفت و دستانش را روی گوش هایش نگه داشت و چشمانش را محکم فشرد و باهمان چشمان اشکی و صداز بلند فریاد زد:
ــ من الان خوابم،اینا همش یه کابوسه،مثل همیشه دارم تو خیالاتم تورو تصور میکنم،دروغه ،دارم خواب میبینم
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
#انتخاب_همسر
#والدین_بدانند
برخي از والدين، هنگام ازدواج جوانان به همه مشكلات «اقتصادي،💰 شغل، مسكن،🏠 سربازي و...» فرزندشان فكر ميكنند مگر به خود مشكل مجرد بودن!!!😔
👈 يعني نميدانند كه نياز عاطفي و جنسی دو نياز بسيار اساسي است كه اگر ارضا نشود پشت سد خودشان، سِيلی از مشكلات مانند: 🔴روابط و دوستيهاي نامشروع، پرخاشگری، وابستگی عشقی مرضي، اعتياد و...به همراه دارد.
👈 مردي كه براي فرزندش تصميم ميگيرد كه الان نبايد ازدواج كني؛ دقيقاً مثل اين است كه به او بگويد تو گرسنه هستي نبايد تا وقتي من نگفتهام غذا بخوري چون تو هنوز متوجه نيستي من وقت خوردن را ميگويم. اين يعني «ميل خود» را «حق» دانستن.
✅ برخي از اين والدين ميگويند: زوجهاي زيادي را ديدهايم كه به دليل نداشتن شغل مناسب كارشان به طلاق كشيدهشده است و ما ميگوييم: ما هم مجردان زيادي را ديدهايم كه با داشتن شغل و وضع مالي خوب آلوده به مواد، و...شده اند و آرامش رواني ندارند. بنابراین نباید منتظر ماند تا همه چیز در حد کمال شود و ازدواج کرد چون نقصهای دیگری سبز می شود.
🌸❤️🍃🌷🌺🌷🍃❤️🌸
💍 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#پرسش_پاسخ #ملاکهای_دختر_شایسته 👇🏻🌸👇🏻🌸👇🏻
#ریحانه
🔴ازش پرسیدم چرا فکر می کنی باید قبل ازدواج رابطه دوستی داشت❓
خب باید یه جوری شناخت حاصل بشه من یه دخترم باید پسرها و روحیاتشون رو بشناسم.
✅گفتم من یه راه حل قرآنی سراغ دارم.توی آیه 25سوره نساء خدا یه دختر خوب برای ازدواج رو توصیف میکنه و به این سوال شما که چه جوری پسرها رو باید شناخت جواب داده:
✅ با اجازه خانوادشون با دختران ازدواج کنید.(پدرها یه مرد هستن جنس خودشون رو بهتر میشناسن
.تازه دنیا دیده هم هستن)فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِن
✅َّ دنبال دخترانی باشین که #حریم(حصن) دارن مُحْصَنات
✅ #عفیف باشند:غَیْرَ مُسافِحات
✅ وَ لامُتَّخِذاتِ أَخْدان :این هم به زبون خودمونی کسانی که دوست پسر نداشته باشن.
💢اون وقت این روانشناسهای غربی میان میگن قبل ازدواج دوست باشین
یه ملاک کاملا غیردینی.
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلــــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#سلام_امام_زمانم 💚
❣به دنبال تو میگردم نمی یابم نشانت را
❣بگو باید کجـــا جویم مدار کهکشانت را
❣ تمامجاده رارفتم،غباریازسوارینیست
❣ بیـابان تا بیـابان جستـهام ردّ نشانت را
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🕊 ☘اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘🕊
@masjed_gram
1_22898120.mp3
1.22M
#دعــاے_عهـــد
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
[🍃\•⛅️] @masjed_gram
🌹امام باقر علیه السلام:
مال دوستی و ریاست طلبی، به دین مؤمن زودتر خسارت میزند تا حمله دو گرگ درنده به گله ای بدون چوپان و محافظ، که یکی از جلوی گله حمله آورد و دیگری از پشت آن.
📚الکافی ج۲ ص۳۱۵
🌺
🍃🌺 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
میلاد پیامبر(ص) بود که مهریه را معین کردند.همان روز با هم با حضور فامیل ها،یک مراسم عقد ساده برگزار کردیم.💍
صیغه عقد را که خواندند،رفتیم با هم صحبت کنیم.دیدم دنبال چیزی می گردد؛گفت: ((اینجا یه مهر است؟)) پرسیدم مهر برای چه؟مگه نماز نخوندی؟!گفت: ((حالا تو یه مهر بده.)) گفتم تا نگی برای چی می خوای،نمی دم.
می خواست نماز شکر بخواند که خدا در روز میلاد رسول الله(ص) به او همسر عطا کرده! ایستادیم و با هم نماز شکر خواندیم ...
#شهید_عبدالله_میثمی
🕊|🌹 @masjed_gram
زیارت ال یاسین.mp3
2.51M
زیارت #آلیاسین
🎤با صدای محسن فرهمند
نام تو را میبرم قلبم غریبی میکند
چشم انتظاری در دلم درد عجیبی می کند
تعجیل در ظهور 14 مرتبه #صلـــــوات
☄اللہم عجل لولیک الفرج☄
•🎙• @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_سی_سه ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ سمانه با دید مرد غریبه ای قدمی به عقب برگشت و آر
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_سی_چهار
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
کمیل نگاهی به سمانه که در گوشه ای در خود جمع شده بود،انداخت.
سمانه گریه می کرد و هر از گاهی آرام زیر لب زمزمه می کرد"دروغـــــه"
کمیل با دیدن جسم لرزان و چشمان سرخ سمانه ،عصبی مشتی بر روی پایش کوبید،از اینکه نمی توانست او را آرام کند کلافه بود.
می دانست شوک بزرگی برای سمانه بود،اما نمی دانست چطور او را آرام کند ،می دانست باید قبل از این دیدار،با او حرف زده می شد و مقدمه ای برای او میگفتند،اما سردار خیلی عجله داشت که سمانه به این خانه بیاید.
سمانه که هنوز از دیدن کمیل شوکه شده بود،دوباره ناباور به کمیل نگاه انداخت،اما با گره خوردن نگاهشان ،سریع سرش را پایین انداخت!
کمیل عزمش را جزم کرد؛
یک قدمی به سمانه نزدیک شد و جلویش زانو زد،دستش سمانه را گرفت که سمانه با وحشت دستش را از دست کمیل بیرون اورد و نالید:
ــ به من دست نزن
ــ سمانه،خانومی من کمیلم،چرا با من اینهو غریبه رفتار میکنی
سمانه با گریه لب زد:
ــ تو تو کمیل نیستی،تو مرده بودی،کمیلم رفته
میم مالکیتی که سمانه در کنار نامش چسبانده بود،لبخندی بر لبانش نشاند،آرام شد و گفت:
ــ زندم باور کن زندم،مجبور بودم برم،به خاطر این مملکت به خاطر تو ،خودم باید این چهارسال میرفتم ، سخت بود برام اما منوباید میرفتم،سمانه باورم کن.
نگاهی به سمانه که با چشمان سرخ به او خیره شده بود،انداخت
دستان سردش را در دست گرفت،وقتی دید سمانه واکنشی نشان نداد،دستانش را بالا آورد و دو طرف صورت خودش گذاشت.
ـــ حس میکنی ،این منم کمیل،اینجوری غریبانه نگام نکن سمانه،داغونم میکنی
سمانه که کم کم از شوک بیرون امد و با گریه نالید:
ــ پس چرا رفتی چرا؟چرا نگفتی زنده ای
ــ ماموریت بود،باید میرفتم،میترسیدم!نمیتونستم بهت بگم،چون نباید میدونستی
سمانه که اوضاعش جوری بود که نمی توانست نگرانی و دلایل کمیل را درک کند همه ی کارهای کمیل را پای خودخواه بودنش گذاشت.
با عصبانیت دستانش را از صورت کمیل جدا کرد و کمیل را پس زد،از جایش بلند شود و فریاد زد:
ــ چرا اینقدر خودخواهی؟چرا.به خاطر کارو هدفت منو از بین بردی؟
ضربه ای بر قلبش زد و پر درد فریاد زد؛
ــ قلبمو سوزوندی،چهارسال زندگیو برام جهنم کردی؟چرااا
کمیل با چشمان سرخ به بی قراری و فریادهای سمانه خیره شده بود،با هر فریاد سمانه و بازگو کردن دردهایش،کمیل احساس می کرد خنجری در قلبش فرو می رفت.
ــ خاله شکست،گریه کرد،ضجه زد،برای چی؟
همه ی این چهارسال دروغ بود؟
عصبی و ناباور خندید!!
ـــ این نمایش مسخره رو تموم کن،تو کمیل نیستی ، کمیل خودخواه نبود!
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram