#خاطرات_شهدا
💠آخرین لحظات جدایی ...
💢آن #شب من خوابم نبرد تا صبح گریه کردم😭. هانیه خواب بود. #سجاد رفت یک دل سیر بوسش کرد. حامد بیدار بود. من قرآن📖، آب و گل را آماده کردم تا بدرقهاش کنم.
💢گریه امانم نداد😭. #سجادم را از زیر قرآن رد کردم. گفتم: برو دست #حضرت_زینب(س) به همراهت. مراقب خودت باش. او هم دم در آسانسور ایستاد 👤و به من گفت: تو هم مراقب #خوبیهایت باش.
💢دیگر نتوانستم تا محوطه بروم و با او آنجا خداحافظی👋 کنم. صدای #همسایهها میآمد که با او خداحافظی میکردند. سلام و صلوات بود و #حلالیت. این لحظات من را یاد دوران دفاع مقدس و رزمندهها میانداخت.
💢خیلی لحظات سخت و نفسگیری بود. صدای خندههایی که از #شوق_وصال بر لب داشت را هرگز فراموش نخواهم کرد🚫.
#شهید_سجاد_دهقان
🕊|🌹 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
🍃🌹بعد از این که شهید مدافع حرم «عباسعلی علیزاده» در درگیریهای سوریه توانست #تانک خودی که مابین ما و داعشیها قرار گرفته بود را #بهتنهایی به عقب برگرداند و جان 17 تن از #مستشاران ایرانی را نجات بدهد، او را بهدلیل این رشادت #کمنظیر نزد حاج #قاسم_سلیمانی بردند
🍃🌹حاج قاسم وقتی شهید علیزاده را دید، او را #بغل کرد و پیشانیاش را بوسید و گفت: «من فعلا چیزی به همراه ندارم که بهعنوان هدیه بدهم ولی این #انگشترم، مال شما.»
🍃🌹این انگشتر بهعنوان یادگاری در دست شهید علیزاده بود تا اینکه #شب.عملیات انگشترش را در آورد و به همرزمش داد و به او گفت: «من فردا در سیلو شهید میشوم، این انگشتر را بعد از شهادت به پسرم #سینا بده.»
#شهید_مدافع_حرم_عباسعلی_علیزاده
🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔰یکی از رفقایم که از ساری برگشته بود. بهم گفت: جلوی بیمارستان🏥 خیلی شلوغ بود. جانبازی به نام #علمدار حالش بد شده بود و آورده بودنش بیمارستان. تا گفت علمدار نفس تو سینه ام حبس شد😨
🔰به خودم گفتم: نه❌ #سید که حالش خوبه. ⚡️اما مصطفی، پسرعموی سید مجتبی #جانباز قطع نخاع بود. حتما اون رو بردن بیمارستان. همان موقع زنگ زدم☎️ محل کار سید، بهم گفتند #سیدمجتبی بیمارستان هست.
🔰 با خودم گفتم حتما رفته دنبال کارهای #سیدمصطفی. روز بعد هم زنگ زدم📞 اما کسی گوشی را برنداشت📵
#شب آماده خواب شدم. خواب دیدم که در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم🕌 شهرستان #بابلسر نمایان بود.
🔰وقتی به جلوی #امامزاده رسیدم. با تعجب دیدم تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم. هر #رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی🚩 در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر🌷 بودند. در میان آنها #پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا🌸 در دست پدرم بود.
🔰بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: پدر #منتظر کسی هستید⁉️ گفت: منتظر رفیقت #سیدمجتبی_علمدار هستیم. با ترس و ناراحتی😰 گفتم: یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید🕊
🔰گفت: بله، چند ساعتی هست که #اومده این طرف. ما آمدیم👥 اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و #حضرت_زهرا (س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او💞 هستند.
🔰این جمله پدرم که تمام شد از #خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از #سید⁉️ گفت سید موقع #غروب پرید🕊
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
🕊|🌹 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
💠در باغ شهادت را نبستند
🔰به حال #شهیدان غرطه میخورد 😢و همیشه میگفت: خوشا به حال شهدا! از اینکه نتوانسته با #کاروان شهیدان همراه باشد سخت ناراحت است.😔 خواهرش میگوید:«یک #شب که برنامۀ شبهای رمضان پخش🎥 میشد
🔰و در آن برنامه با آقای #آهنگران مصاحبه میکردند🎙، من و برادرم، محمد سعید پای #تلویزیون بودیم. گزارشگر به آقای آهنگران گفت:❗️شعر «شهادت» که در اول برنامۀ روایت فتح میخوانید آتش 💥به جان #بسیجیان زده است، مخصوصا در آن بیت که میگویید: در باغ شهادت را بستند …😭
🔰آقای آهنگران گفت: این شعر ادامه دارد و #نوید میدهد که در شهادت برای آنهایی که لیاقتش را دارند 💯میتواند باز باشد.من به محمد سعید گفتم: دیدی #دنبالۀ شعر امیدوارکننده است😍! او گفت: نه، همان یک بیت است. بدا به حال ما که #ماندیم و موز و شکلات و … نصیبمان شد و خوش به حال شهدا❣ که پیش خدا رفتند.»
#شهید_محمدسعید_یزدان_پرست
🕊|🌹 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد.
به هر کدام از مربیها یک ورقه داد که
بالایش نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا».📜
کمی پایینتر اسم چند #گناه را نوشته
بود و جلوی هر کدام را خالی گذاشته بود.
بعد رو کرد به مربیها و گفت:
«بیایید هر #شب چند لحظه کارها
مون رو بررسی کنیم و توی این بـرگه
بنویسیم.📝
ببینیم خدای نکرده چند باردروغ
گفتیم، غیبت چند نفر رو کردیم،
تهمت و بدبینی داشتیم یا نه،
کارهای خوبمون چقدر بوده.❤️
آخرِ ماه با یه نگاه به این برگه،حساب
کار دستمون میاد؛ میفهمیم چطور بندهای بودیم».📋✌️
#شهـید_اللهیار_جـابـری
کتــاب بحر بی ساحل، ص 96
🍃 @masjed_gram
#تلنگر
🔻آرامش در شب🔻
✍ در آیات و روایات بیان شده که:
🌙🌒 #شب برای استراحت و آسایش،
🌞🌎 و #روز برای کار و فعالیّت است.
❌ حتّی به ما گفتند از #کار و تلاش، و #سفر در شب، پرهیز کنید (تفسیر نورالثقلین).
☝️ در آیاتِ فراوانی از قرآن کریم، #شب و استراحتِ کافی در شب، بعنوانِ یکی از عواملِ #آرامش_جسمی، بیان شده.🙂
یکی از آیاتی که #شب رو بعنوانِ عاملِ #سکون و #آرامش بیان میکنه، در سوره یونس اومده:👇
🕋 هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ، وَ النَّهَارَ مُبْصِرًا (یونس/۶۷)
💢 او کسی است که #شب را برای شما آفرید، تا در آن استراحت کنید و #آرامش بیابید.
💢 و #روز را روشنیبخش قرار داد، تا در آن به #کار_و_تلاش برای زندگی بپردازید.
📣📣.. دقّت کنیم.
وقتی کارخونهای یه محصولی میسازه، یه «کتابچهی راهنما» همراهش میذاره،📒 تا به مصرفکننده، نحوهی درستِ استفاده از اون محصول رو یاد بده.
☝️ اونی که ما رو ساخته (یعنی خدا)، توی کتابچهی راهنمایی که همراهِ ما فرستاده (یعنی قرآن)، نوشته که باید #شب استراحت کنه،😴 تا سالم باشه و #آرامش داشته باشه.🙂💪
❌ اونوقت ما شبها رو میشینیم به شبنشینی و دورهگردی...🗣
❌ تا نصف شب توی مهمونیها و پارکها و خیابونها و... میچرخیم.🚙
❌ تا ساعتها توی فضای مجازی و تلگرام و واتساپ و... هرز میگردیم.📱
❌ تا ساعتها پای تلوزیون و فیلم و سریال و... میشینیم.📺
☝️ بیخود نیست در طولِ روز هیچکس اعصاب نداره، و همش به همدیگه گیر میدیم.😡😠
✅️ قدیمیها نسبت به ما زندگیهای سالمتری داشتند، و #آرامشِ بیشتری داشتند،😌
👈 چون شبها بهتر از ما #استراحت میکردند.😴
خصوصاً برای بچّهها و کودکان.👶👦👧
✔ پزشکان میگن بیشترین میزانِ هورمونِ رشد، ساعات اوّلیهی شب ترشح میشه.🙄
اگر کودک در این ساعات خواب باشه، رشد بهتری داره.👌
☝️ #مومن شب زود میخوابه،
از اون طرف سحر زودتر بیدار میشه و به #سحرخیزی و تهجّد و عبادتش میرسه.😇
قرارگـــاهفرهنـــگۍبــاقــراݪــعـــلــــومـ
🌿eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿