#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
◽️بابا در مدت حضورش در جبهه چند بار مجروح شده بود، اما دنبال پرونده جانبازی نمیرفت.
◽️یکبار در خانه ترکشی از کنار بینیاش خارج شد. آن روز به من گفت: یک خال سیاه بالای لب و کنار بینیاش درآمده است. چون ناگهانی این اتفاق افتاده بود. گفتم حتماً اشتباه میکنی. مگر میشود در یک آن خال به این بزرگی دربیاید. اما بابا گفت: برو یک پنس بیاور انگار قرار است یک ترکش از بینیام خارج شود.
◽️جلوی چشم ما ترکش را درآورد و به من داد. هنوز هم آن ترکش را یادگاری نگه داشتهایم. این ترکش زخم دوران جنگ بود که رفتهرفته جابهجا شده بود و از صورت بابا خارج شد.
#شهید_سعید_قارلقی
#شهید_مدافع_حرم
#راوی_فرزند_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
#ریحانه
آیا به گفته بعضیا تو ایران گفتمان و آزادی بیان وجود نداره؟
نمیگم آزادی بیان و اندیشه هست یا نه کافیه یه سری به دانشگاه ها بزنین و از دانشجویان بپرسین
که آیا به راحتی میتونن حرفشون رو بزنن یا نه⁉️
🙂یادمه دانشگاه گیلان بود که میز گفتمان آزاد اندیشی گذاشته بودن.
و نکته قابل توجه این جاست که
#آزادی_بیان با #آزادی_عمل متفاوته
☑️آزادی بیان به این معناست که راحت بتونیم حرفمون رو بزنیم
❌ولی آزادی عمل به این معنا نیست که هرکاری رو که بخوایم در محیط عمومی بکنیم
آیا شما وقتی مهمون به خونتون میاد توقع ندارین که کفش هاش رو دربیاره و داخل بیاد.
به نظرتون این توقع به جاییه چون وارد حریم شما میشه باید حقوق شمارو رعایت کنه
💁♂و شما براش توضیح میدین که ما تو این خونه نماز میخونیم، یا بچه کوچیک داریم و ...
در این صورت اون اگر بگه من آزادی عمل ندارم وقتی میام خونتون، شما میپذیرین⁉️ شما فکر میکنین این فرد دور از فرهنگ معاشرته و به حقوق شما احترام نمیذاره.
اجتماع هم همینطوره. وقتی ما وارد اجتماع میشیم باید حقوق همو رعایت بکنیم.🙂
در غرب حتی نمای ساختمون ها هم قانون داره و هرکس هرطور که دلش خواست نمی تونه بسازه🏦
پس چطور میگن در غرب آزادی عمل هست ولی در ایران نیست‼️
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعــــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🍂روز شرمندگی🍂
😔👇باهم ببینیم:
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌴سوره سجده آیه 12🌴
🕋وَ لَوْ تَریٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نٰاکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنٰا أَبْصَرْنٰا وَ سَمِعْنٰا فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً إِنّٰا مُوقِنُونَ
👈 چه صحنه دلخراشی است. اگر ببینی مجرمان را، هنگامی که نزد پروردگارشان سرهای خود را به زیر افکندهاند، و میگویند: "پروردگارا! آنچه را وعده کرده بودی، دیدیم و شنیدیم، پس ما را به دنیا بازگردان، تا کار نیکو انجام دهیم، همانا ما به یقین رسیدیم."
❌❌سرکشیِ امروز، سر افکندگیِ فردای قیامت رو در پیش داره...
❌❌لذّتِ زودگذرِ گناهانِ امروز، خجالت و شرمساریِ فردایِ قیامت رو به همراه داره...
📛📛قبل از اینکه تو قیامت، سرمون رو پائین بندازیم (نٰاکِسُوا رُؤُسِهِمْ) و بگیم خدایا غلط کردم،
همین الان، تو همین دنیا، تا فرصت داریم به خودمون بیائیم.
🔔🔔اونچه که در قیامت سبب نجاتِ ماست، فقط #عمل_صالح هست، که جاش توی این دنیاست.
📛📛قبل از اینکه اونجا با التماس بگیم خدایا! منو برگردون دنیا تا #عمل_صالح انجام بدم (فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً)، همین الان بارِ خودمون رو با اعمال صالح ببندیم.
📛📛قبل از اینکه اونجا با التماس بگیم خدایا! من دیگه به #یقین رسیدم (إِنّٰا مُوقِنُونَ)، همین الان تا فرصت داریم روی باور و یقینمون کار کنیم.
⭕️⭕️چون منشاء گناهامون همینه:
"ما باور نداریم، هنوز یقین پیدا نکردیم که قیامتی در پیش داریم."
پس بسم الله...
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
💌 امواج صوتی مثل امواج دریا است
#پیام_معنوی
🌸
🍃🌸 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حاشیه #بهشت_شهر
✅مصاحبه با زوج عاشقی که با هیچی شروع کردند🙍♂️ :
پدرها و مادرها! 👪
چرا به ارتباط بدون تعهد دخترها و پسرهاتون تن می دید ولی برای ازدواجشون اینقدر مانع می تراشید⁉️
#آزاداندیشی
#گلزار_شهدا
#حجاب
💍 @masjed_gram
#ریحانه
😔من #حجاب و قبول دارم و میدونم تو قرآن📖 آیه حجاب چندجا اومده فقط نمیفهمم چرا به عنوان یه الزام حکومتیه⁉️
🙂 از نظر من حجاب یه مسئله شرعیه که هر کسی مثل #نماز خوندن باید اونو رعایت کنه و نیازی به بگیر و ببند حکومتی نداره.
پاسخ :
✍ حجاب دو جنبه داره . یک جنبه ی فردی و یک جنبه ی اجتماعی
جنبه ی فردیش میشه همون اعتقاد هر شخص 🙇
جنبه ی اجتماعیش بروز و ظهور اون اعتقاد💁
❌اگر جنبه ی اجتماعیش رعایت نشه آسیب به اجتماع میزنه
شما میتونی تضمین کنی همه به عنوان یک حکم شرعی حجاب رو رعایت کنند؟!!
📗خیلی از احکام دین جنبه ی اجتماعی نداره یعنی ربطی به اجتماع نداره و عمل نکردن به اون احکام لطمه ی جدی به اجتماع نمیزنه
🙂ولی حجاب قضیش فرق میکنه
👫حیا وقتی در جامعه ای از بین بره و زنانش حجاب نداشته باشن مردان اون جامعه تحت تأثیر شهوات و قوه ی نفسانی قرار میگیرن و طبیعتا سرعت پیشرفت کشور پایین میاد😨
در غرب تازه به این نتیجه رسیدن که تو دانشگاه ها🏫 دخترا باید یک سری قوانین پوشش رو رعایت کنند تا مانع پیشرفت دانشجویان نشند و ذهنشون درگیر مسائل شهوانی نشه❌
😏چه دیر فهمیدند اونچه که پیامبر ما ۱۴۰۰ سال پیش گفته بود.
عکس باز شود📱
توضیحات بیشتر در عکس👆
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_چهل_سه
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
سمیه خانم دستان خیسش را با لباسش خشک کرد و از آشپزخانه بیرون آمد،نگاهی به ساعت انداخت،ساعت۱۲شب بود.
از وقتی که کمیل رفته بود ،سمانه از اتاقش بیرون نیامده بود،حدس می زد که شاید خوابیده باشد .
با یادآوری چند ساعت پیش آهی کشید،برای اولین بار بود که اشک را در چشمان پسرش می دید،هر چقدر میخواست کمیل را امشب در خانه نگه دارد ،قبول نکرد وحشت رفتن سمانه از این خانه را در چشمان تک پسرش را به وضوح دید.
آهی کشید و از پله ها بالا رفت،در اتاق سمانه را آرام باز کرد،چراغ ها خاموش بود.
کمی صبر کرد تا چشمانش به تاریکی عادت کند،با دیدن سمانه که بر روی تخت خوابیده بود،نزدیکش شد.
صدایی شنید،بیشتر به سمانه نزدیک شد،متوجه ناله های سمانه شنیده بود،که کمیل را صدا می کرد.
متوجه شد که خواب دیده،صورتش از عرق خیس شده بود،سمیه خانم دستی بر صورت سمانه کشید،که با وحشت دستش را از روی صورتش برداشتت!!
سریع پتو را کنار زد ،تمام بدن سمانه خیس عرق شده بود،زیر لب ناله می زد و کمیل را صدا می کرد،سمیه خانم آن را تکان داد اما سمانه بیدار نمی شد.
ــ سمانه دخترم چشماتو باز کن،خاله عزیزم بیدار شو
سمانه خانم که دید سمانه بیدار نمی شود ،سریع به طرف تلفن رفت و شماره را گرفت
بعد از چند بوق آزاد صدای خسته ی کمیل در گوشی پیچید:
ــ بله
ــ کمیل مادر
کمیل با شنیدن صدای لرزان مادرش سریع در جایش نشست و نگران پرسید:
ــ چی شده مامان
ــ سمانه مادر
کمیل نگران پرسید:
ــ رفت ؟
ــ نه مادر تب کرده،حالش خیلی بدنه بدنش اتیش گرفته نمیدونم چیکار میکنم
کمسل سریع از جایش بلند شد و سویچ ماشین را از روی میز چنگ زد.
ــاومدم مامان،الان به دکتر زنگ میزنم که بیاد خونه
سمانه خانم گوشی را روی میز گذاشت و سریع به آشپزخانه رفت و کاسه ی بزرگی را پر از آب کرد و با چند دستمال تمیز به اتاق برگشت.
کنار سمانه نشست و دستمال خیس را بر روی پیشانی اش گذشت،لرزی بر تن سمانه افتاد و وباره زیر لب زمزمه کرد.
ــ کمیل
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_چهل_چهار
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
کمیل به دیوار سرد بیمارستان تکیه داد و چشمانش را بست.
یک ساعت از وقتی که به خانه رفته بود گذشت،دکتر بعد از معاینه ی سمانه،لازم دید که به بیمارستان منتقل شود،فقط خدا می دانست وقتی سمانه را در این حال دیده بود،چه به سرش آمد.
راهروی بیمارستان در این ساعت خلوت بود و فقط صدای زمزمه های ارام سمیه خانم و تیک تاک ساعتش شنیده می شد!
با باز شدن در اتاق،سریع چشمانش را باز کرد و از جایش بلند شد و به سمت دکتر رفت.
دکتر مشغول نوشتن چیزهایی بود، و میان نوشتن هایش توضیحاتی به پرستار می داد،با دیدن کمیل لبخندی زد و گفت:
ــ نگران نباشید آقای برزگر،حال همسرتون خوبه
کمیل نفس راحتی کشید و خداروشکری زیر لب گفت.
ــ پس این تب برا چیه؟
ــ تب خانمتون ناشی از عصبانیت و استرس بیش از حد هستش،نمیدونم دقیقا چه اتفاقی براشون افتاده اما باید از هر چیزی که عصبانیش میکنه که استرس بهش وارد میکنه دورش کنید
کمیل سری تکان داد و گفت:
ــ میتونم ببینمش؟
ــ با اینکه خواب هستن اما کنارش باشید بهتره،نسخه ی داروهارو پرستار میارن براتون
ــ خیلی ممنون خانم دکتر
دکتر لبخندی زد و گفت:
ــ وظیفه است
بعد از رفتن دکتر،سمیه خانم به نمازخانه رفت تا نماز شکری به جا بیاورد،اما کمیل سریع به اتاق سمانه رفت.
در را آرام باز کرد تا او را بیدار نکند،به چهره ی غرق درخوابش نگاهی انداخت،در خواب بسیار معصوم می شد.
کنارش روی صندلی نشست و دست سردش را در دست گرفت،سمانه تکانی خورد اما بیدار نشد،
باورش نمی شد این چهارسال با تمام مشکلات و سختی ها با تمام تلخی ها و دوری ها تمام شده،و الان کنار سمانه است.
با اینکه سمانه هنوز با او کنار نیامده بود،اما همین که الان کنارش بود و دستانش در دستان او بود،برایش کافی بود
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
#ماه_رمضان سال 91 ، برای خرید بہ بازار رفتم . وقتی مےدیدم خیلےها بہ راحتے در ملأ عام روزه خوارے مےڪنند ، بسیار ناراحت و عصبانے شدم 😔 ، تا جایـے ڪه حتے قدرت خرید نداشتم و دست خالے بہ خانہ برگشتم ...
مصطفے وقتی مرا دید با تعجب گفت :
«بہ این سرعت خرید ڪردید 😳؟»
گفتم : «اصلا دست و دلم به خرید ڪردن نرفت.» و جریان را برایش تعریف ڪردم .
مصطفی سری تڪان داد و گفت : «ڪسے ڪه روزه خوارے مےڪند در واقع دارد با خدا علنے مےجنگد ، چون خداوند براے ڪسانے ڪه روزه خوارے در ملأ عام مےڪنند حد معین ڪرده است .
حالا فڪر ڪنید با این ڪار چقدر دل امام زمان بہ درد مےآید . قربون دل آقا بشم.» 😔💔💔
من آن روز ناراحتیم بہ خاطر نادیده گرفتہ شدن قانون بود و مصطفے دلش بہ خاطر رنجش امام زمان لرزیده بود .
#شهيد_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
#راوی_مادر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
#ریحانه
🔴چه جوری مثل #الماس💎 بدرخشم⁉️
💢میدونی فرق الماس با زغال سنگ چیه❓
🌾☘🌾☘🌾☘🌾☘🌾☘🌾
بانوجان
طعنه ها و فشارهای اطرافیان، دلسردت نکنه!
گرماي هوا و سختی های چادر خسته و ناامیدت نکنه ریحانه!
اصلاً میدونی الماس چیه؟ و چطور بوجود میاد؟
بقول زمین شناسا الماس، دونه ی تبلور کربنه.... و تشکیل نمیشه مگر اونکه کربن، فشار زیادی تحمل کنه و بسیار گرم بشه...
با تحمل این فشارها میدونی چی میشه؟
کربن تبديل میشه به یکی از گرون قیمت ترین، سخت ترین و مقاوم ترین سنگها
پس بدون
سختی و فشار جزء خاصیت های الماس شدنه مهربانو
وگرنه
اگه کربن فشار رو تحمل نکنه میدونی تبدیل به چی میشه؟ زغال سنگ...
انتخاب با خودمونه
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿