مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#ریحانه ای پیامبر؛ این را هم به مردان بگو، هم به زنان👂🎶 اما حکمتش چیست؟؟ در ادامه خواهد آمد ...
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#ریحانه #آیه 🔺نکته مهمی که خدا به پیامبر ﷺ فرمان داد به خانوادهاش و به همه زنان باایمان تذکر ده
.
🔹 #چرا_حجاب
"حجاب" وقتی با حیا همراه بشه مےتونه اونقدر به زن #عزت و #بزرگے بده کہ نامحرمها بہ خودشون اجازه ورود بہ #حریمش رو ندن ⛔️ 👌
حجاب زن به طور غیرمستقیم این پیامو میده کہ این زن براے خودش (نه جسمش) #ارزش قائلہ✨
بقیه هم ناخودآگاه این #ارزشمندے رو درک میکنن ✅
👈 جالبه! حتے اونایے کہ خودشون متدین و مقید نیستن، براے ازدواج دنبال یہ دختر #عفیف و بعضاً #پوشیده میگردن. 💚
💯 با دیدن چنین مواردی، آدم مطمئن میشه که بخش بزرگے از کرامت و شخصیتش وابسته به عفاف و حجابش هست✅
📖برگرفته از :
«حجاب و عفاف زینت زن»، ص۱۳۶، ناصر احمدی
قرارگــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
📛📛 #بیماری_رایج_مجازی
⭕️🔴 وظیفه ما در برابر سخن چین
🌸🌸 #شهید_ثانی می فرماید، اگر کسی پیش شما سخن چینی کرد، شما پنج وظیفه دارید :
🔰🔰 با هم ببینیم :
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌺 #اولین وظیفه این است که حرف هایش را نپذیرید .
💠⇦«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا»
🔹اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد .
#الحجرات_6
🌺 #وظیفه دوم ، او را #نهی کنید . چرا؟ چون قرآن می فرماید :
💠⇦«یَنهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ»
🔹از بدی ها نهی می کنند .
#آل_عمران104
🌺 #وظیفه سوم، سوءظن نسبت به کسی که پشت سرش صحبت کرده پیدا نکنید. چون قرآن می فرماید :
💠⇦اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا ..
🔹از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه پاره اى از گمانها گناه است و جاسوسى مكنيد .
#حجرات_12
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌺 #چهارمین وظیفه، در مورد صحبتش تجسس نکنید. چون قرآن می فرماید :
💠⇦«لَا تَجَسَّسُوا...»
🔹تجسس نکنید
🌺 #پنجمین وظیفه، حرف هایش را نقل نکنید. چون قرآن می فرماید :
💠⇦«اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا»
🔹متّقی و خدا #ترس باشید و همیشه به حقّ و صواب سخن گویید .
#احزاب_70
🔔⇦اگر کسی واقعا در #مقابل چنین شخصی به این صورت بایستد، ( دیگر در مقابلتان سخن چینی نمی کند.)
قرارگــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_دوازدهم •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ 🌅 صبح زود
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_سیزدهم
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
💠از فردای اونروز، مراسم ویژه قبل از عروسی یکی یکی شروع شد.
پدرم جهیزیه ام رو آماده کرده بود🏡
🚛 یه روز فامیل جمع شدن و جهیزیه رو بار وانت کردنو بردن خونه پدر شوهرم ...
جهیزیه رو تو یه اتاق چیدن و اون اتاق شد اتاق من و صمد💑
🌙شبی که قرار بود فرداش عروسی باشه صمد از پایگاه برگشت و تا نیمه های شب چن بار به بهونه های مختلف اومد خونه ما 🚶
فردای اون روز برادرم ایمان اومد دنبال من💞
منو سوار ماشین کردن و زن داداشم خدیجه کنارم نشست.
شیرین جون که ندید کی سوار شدم سراسیمه اومد دنبالم و همونطور که قربون صدقه ام میرفت از ماشین پیاده ام کرد خودش با سلام و صلوات از زیر قران ردم کرد💕💕💕
بالاخره ماشین راه افتاد 🚚
💟 وقتی رسیدیم فامیل های داماد که منتظر ما بودند به طرف ماشین اومدن در رو باز کردن و دستم رو گرفتن تا پیاده بشم.
👨 صمد رفته بود روی پشت بام و به همراه ساقدوش هاش انار و قند و نبات تو کوچه پرت می کرد.
هر لحظه منتظر بودم نبات یا اناری روی سرم بیوفته ولی صمد دلش نیومده بود به طرفم چیزی پرت کنه 😊🌹
❇️دو روز اول من و صمد از خجالت از اتاق بیرون نیومدیم.
مادر صمد غذا رو تو سینی میذاشت و صمد رو صدا میزد که غذا پشت دره 😉
ما کشیک میدادیم، وقتی مطمئن می شدیم کسی اون طرف ها نیست، سینی رو بر می داشتیم و غذا می خوردیم ☺️🌼
رسم بود شب دوم خانواده داماد به دیدن خانواده عروس می رفتن ... از عصر اون روز آروم و قرار نداشتم، لباس هام رو پوشیده بودم و گوشه اتاق آماده نشسته بودم، می خواستم همه بدونن چقد دلم واسه پدر و مادرم تنگ شده و اینقدر طولش ندن 🏵
وقتی رفتیم خونه پدرم سر پام بند نبودم پدرم رو که دیدم خودم رو توی بغلش انداختم و مثل همیشه شروع کردم به بوسیدنش😘
چند ساعتی که اونجا بودم همه اش یا پیش پدرم بودم یا شیرین جون 🤗
بالاخره زمان رفتن فرا رسید😞 دل کندن از پدر و مادرم برام سخت بود تا جلو در ده بار رفتم و برگشتم😢
تو راه برگشت برعکس رفتن آروم آروم قدم بر میداشتم و دور از چشم همه گریه می کردم 😭
صمد چیزی نمی گفت. مواظبم بود توی چاله چوله های کوچه های باریک و خاکی نیوفتم.
💠 فردای اونروز صمد رفت. باید می رفت سرباز بود.
با رفتنش خونه برام مثل زندان شد.
مادر صمد باردار بود، منکه تو خونه خودمون کاری نکرده بودم اونجا مجبور بودم ظرف بشورم و جارو کنم و واسه ده دوازده نفر خمیر آماده کنم😶
دستام کوچیک بود و نمی تونستم خمیر ها رو خوب ورز بدم تا یک دست بشوند.
یه روز مادر صمد گفت میره خونه دخترش و من شام درست کنم، تو این مدت همه کاری کرده بودم الا غذا درست کردن❗️
از دلهره دستام بی حس شده بود، خواهر صمد کبری به دادم رسید. همش خدا خدا می کردم برنج خوب از آب در بیاد آبروم نره😥
شب شد و من از ترس نرفتم واسه خوردن غذا ولی کبری صدام کرد با ترس و لرز به اتاق رفتم.
همه داشتن غذا می خوردن و میگفتن به به چقدر خوشمزه شده😋😋
فردای اون روز زن همسایه اومد و من داشتم حیاط رو جارو می کردم میشنیدم که مادر شوهرم از دست پختم تعریف می کرد.😇
اولین باری بود که توی اون خونه احساس آرامش بهم دست داده بود.
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚
#خاطرات_شهدا
آخر شب بود. 🌙شاهرخ مرا صدا کرد وگفت: امشب برای شناسائی می ریم جاده ابوشانک. در میان نیروهای دشمن💂♀ به یکی از روستاها رسیدیم. دو افسر عراقی داخل سنگر نشسته بودند.👥
یکدفعه دیدم سرنیزه اش 🗡را برداشت و رفت سمت آنها، با تعجب گفتم: شاهرخ چیکار می کنی!!😳
گفت: هیچی، فقط نگاه کن!😟 مطمئن شد کسی آن اطراف نیست. خوب به آنها نزدیک شد. هر دوی آنها را به اسارت درآورد.⛓ کمی از روستا دور شدیم.
شاهرخ گفت: اسیر گرفتن بی فایده است. باید اینها رو بترسونیم. بعد چاقوئی🔪 برداشت. لاله گوش👂 آنها را برید و گذاشت کف دستشان و گفت: برید خونتون!!🏠
مات و مبهوت😯 به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت:‼️ اینها افسرای بعثی بودند. کار دیگه ای به ذهنم نرسید!😐
شبهای 🌙بعد هم این کار را تکرار کرد. اگر می دید اسیر، فرمانده یا افسر بعثی است😡 قسمت نرم گوشش را می برید 🔪و رهایشان می کرد. این کار او دشمن را عجیب به وحشت 😱انداخته بود
#سالروز_شهادت
#راوی_همرزم_شهید
#شهید_شاهرخ_ضرغام
🕊|🌹 @masjed_gram
#ریحانه
⭕️برخی از خانمهایی که با پوشش #مهیج و #آرایش های توجه برانگیز💄💅 در #کوچه و #خیابان حاضر میشوند، میگویند :
«ما نه خود اهل هرزگی هستیم و نه به افراد فاسد اجازه میدهیم که متعرض ما شوند و حتی با ما صحبت کنند.
ما در عین حالی که #حجاب کامل نداریم، هرگز اجازه نمیدهیم از ما سوءاستفاده شود و یا به دام افراد شیّاد و فرصتطلب بیفتیم»❌
👇🌸👇🌸
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#ریحانه ⭕️برخی از خانمهایی که با پوشش #مهیج و #آرایش های توجه برانگیز💄💅 در #کوچه و #خیابان حاضر
🌹🍃
🍃
✅باید از چنین بانوانی که #وقار و #متانت را در برابر #نامحرمان رعایت میکنند تقدیر و تحسین نمود👌
🔻اما از دو نکته نیز نباید #غافل شد :
1⃣پیش از هر چیز وقتی فهمیدیم #پوشش بانوان خواست #خداوند و فرمان اوست☝️ در هر حال باید #مطیع_فرمان او باشیم، خواه زمینهی سوءاستفاده شیاطین فراهم باشد خواه نباشد .
2⃣گاهی اتفاق میافتد که جوانی با دیدن خانمی که #پوشش_مناسب ندارد و با سر و وضعی نامناسب در خیابان حاضر شده، تحت تأثیر #وسوسههای_شیطانی💥 قرار میگیرد...😰 ولی نمیتواند مزاحمتی برای آن خانم ایجاد کند چرا که با برخوردهای تند او مواجه میشود .
☝️در این صورت اگر جوانی به سبب دیدن خانمی بدحجاب #تحریک و مرتکب #گناه شود، آن خانم نیز در گناه او شریک و مقصر است⚡️😓
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿