ماهورآ ..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_55 #ماهورآ یه دستم توی دستش بود و دست دی
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_56
#ماهورآ
جلوی در خیاط خونه شلوغ بود انگار کسی داشت دعوا میکرد چادرمو سفت گرفتم با قدمهای بلند خودمو رسوندم
پسر اقا منوچهر داشت داد و بیداد میکرد مریم هم تو خودش مچاله شده بود دست گرفته بود جلوی صورتش و هق هق میکرد
خانونای محل با چادر سفید گل گلی ایستاده بودن به تماشای هوار کشیدن یه پسر لاابالی سر دختر بیچاره
انسی خانم مثل همیشه النگو و طلای به خودش آویخته بود و با پز داشت نگاه میکرد هرازگاهی میگفت
_حقشه دختر دزدِ بابامفنگی
چقدر انسانیت توشون مرده بود و خبرنداشتن چادرمو سفت تر گرفتم تا بین جمعیت از سرم نیوفته رفتم بین پسر منوچهر و مریم قرار گرفتم با اخم و صدای بلند گفتم
_حرف حسابت چیه پسره ی هیچی نفهم؟؟
صدای غرولند خانما بلند شد
_ولش کن زشته با پسر دهن به دهن نشو
اونیکی میگفت
_چیکارش داری دختره دزدی کرده حقشه
عفت خانم هم که فضول محله بود نصیحت گرانه گفت
_ماهور ولش کن بذار ببینم اخرش دزد کیه
چقدر وقیح بودن این مردم بیکار.
پسر منوچهر با قیافه ی آرومتری اومد تو سینه ام
_گریزپا چطوره؟
نگاهی به مردم انداختم که چهارچشمی مارو میپاییدن
_برید دیگه معرکه تموم شد معطل چی هستین؟
همزمان مونس رسید با کنجکاوی همیشگیش سرک کشید بین جمعیت با عصبانیت کیفشو گرفت پشت کولش بقیه رو زد عقب اومد وسط
_چیشده چخبره
رو به پسر منوچهر گفت
_تو اینجا چه غلطی میکنی؟
رو کرد سمت من
_چیشده ماهورا؟
از روی شونه ام نگاه کرد به مریم
_این چرا گریه میکنه؟
به حدی عصبانی بودم که اگه مونس نرسیده بود میکوبیدم تو گوش پسره تو صورت مونس غریدم
_این خاله زنکا رو بفرست پی کارشون
گرفت قضیه چیه با کولی بازی ذاتی که تو جونش بود رو کرد به طرف خانما و گفت
_کیش کیش بازی تموم شد برید پی کارتون
کسی از جاش تکون نخورد این بار داد زد
_د مگه با شما نیستم فضولای محله
_حرف دهنتو بفهم مونس
چقدر پررو بودن اینا
_نفهمم چی میشه؟ وقتی اینجا وایسادین فضولین دیگه پخش شین دیگه
کم کم دورمون خلوت شد مونس اومد بازوی برادرزاده اش رو گرفت
_چه غلطی کردی پسر؟
_هیچی عمه این دختره دزدی کرده ازم
اشاره کرد به مریم مظلوم و بی زبون
_چیکار کرده درست بگو
_نمیخوام ابروشو ببرم فقط اخراج کنید
نتونستم ساکت بمونم انگشت تهدیدمو بردم با جلوی چشماش
_ببین عوضی تو اگه جا داشت و من سر نرسیده بودم بیشتر از اینم ابرو ریزی میکرد پس حرف مفت نزن و بگو چه بلایی سرش اووردی
انگار از داد و بیدادم خوشش اومد با لبخند چندشی جواب داد
_چشم جون بخواه
مونس شونه اشو گرفت کشوندش تو خیاط خونه با دندون قروچه بهش گفت
_خاک توسرت کنن باز توهم زدی
رفتم کنار مریم نشستم آروم صداش زدم
_مریمی
سرشو اوورد بالا با گریه گفت
_ماهورا جون بخدا من تقصیری نداشتم اون مست بود اومد تو خیاط خونه میخواست .. میخواست دست درازی کنه جیغ زدم اومدم بیرون دید زنا جمع شدن گفت دزدی کرده
دستشو گرفتم بلندش کردم
_میدونم عزیزم میدونم بلندشو بریم دست و روتو بشور کارت دارم
_چیکار ماهورا جون
کیفشو از روی زمین برداشتم پشت مانتوشو از گرد و خاک پاک کردم
_بریم بهت میگم
خیلی زود قبول کرد و همراهم اومد باهم رفتیم سمت شاهچراغ تا دست و صورتشو بشوره بعد از تفتیش وارد شدیم مستقیم رفت سمت آبخوری چند مشت آب زد به صورتش و اومد کنارم زیر درخت بلند بید مجنون نشست
رفتن به پارت اول👇
https://eitaa.com/MaHouraA/5
❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
ماهورآ ..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_56 #ماهورآ جلوی در خیاط خونه شلوغ بود
سلام همراهان عزیزم پیامهای زیباتون رو دریافت کردم تک به تک خوندم و تا جایی که وقتم اجازه میداد جواب دادم لطف و محبت بی نظیرشما رو، امیدوارم تا پایان همچنان پرانرژی همراهیمون کنید و با پیامهاتون راهنمای کار ما باشید
رمان ماهورا روایت واقعی از زندگی دختر ۲۳ ساله هست که نویسنده گوش داده و به تحریر در اورده
(البته تمامی اسامی و مکانها اتفاقیست)
رمان انلاین و بصورت روزانه نگارش و تایپ میشه پس هیچ کجای دیگه کپی نداره و فقط متعلق به کانال ، مذهبی اخلاقی و عاشقانه ی ماهوراست، پس با ما همراه باشید و مایه ی افتخارمون بمونید🌹
@zahram375
ارتباط با ادمین☝️