eitaa logo
ماهورآ ‌‌..🌙
7.1هزار دنبال‌کننده
765 عکس
24 ویدیو
191 فایل
رمان انلاین ماهورا به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹الهه
مشاهده در ایتا
دانلود
🙇🏻‍♀💕
ایتاتون این شکلی میشه🌅🥀
💛🧿
ایتاتون این شکلی میشه🍒🐱
🤳🍊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_73 #ماهورآ کاش به جای غیاث پشت سرم امیر
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 فشاری که از سمت خانواده ی امیر حیدر به دلم اومده بود به قدری زیاد بود که خوی وحشی گریمو فعال کنه بلند شدم رو به روش قرار گرفتم _اگه زمین به آسمون رفت و آسمون به زمین اومد اسم منم میره تو شناسنامه ی تو مردک ناموس دزد پوزخندش خش مینداخت روی اعصابم اگه به حرمت حرم مطهر نبود تف مینداختم تو روش و میرفتم رو کردم سمت گنبد خداحافظی آخرو به زبون آووردم قدم برداشتم رفتم بیرون غیاث دیگه دنبالم نیومد ساعت رو نگاه کردم تقریبا ۲۳ بود سعی کردم آشفتگی چهره ام رو کم کنم با گوشه چادرم اشک چشمامو گرفتم کلید انداختم درو باز کردم لامپهای هال خاموش بود الحمدلله خواب بودن و نیاز نبود برای تک تک توضیح بدم که امیر حیدر با گفتنِ "برو دیگه اصراری ندارم" مدت صیغه رو بخشیده و ماهورا یکه و تنها برگشته خونه با کمترین صدایی که میشد ایجاد کرد کفشامو از پام در آووردم در هالو باز کردم رفتم داخل خیلی آروم دستگیره رو کشیدم و درو بستم _دیر اومدی؟ صدای مازیار از جا پروندم هینی گفتم و دست گذاشتم روی قلبم _ترسیدم مازیار _به جهنم بیا بتمرگ کارت دارم دوباره بداخلاق شده بود دوباره دیوار کوتاه تر از ماهورا پیدا نکرده بود رفتم نزدیکترش کنار مبل زانو زدم دستشو تکیه داده بود به زانوش _چیشده؟ _امیرحسین کنج دیوار گیرت انداخته بود که چی بگه؟ خدایا ظرفیت امروزم پر بود _باور کن هیچی همونیکه تعریف کرده _باور نمیکنم هرچند که به جفتتون اعتماد دارم _باورت بشه چیزی نگفت _با مریم حرف زدم _هوم چی گفت _گفت مشکلی نداره بیاین خونمون پوزخندی زد و از جا بلند شد _خودم باهاش حرف زدم با تعجب بلند شدم پرسیدم _کِی؟ _همونموقع که جیک جیک مستونت بود آه کشیدم خواستم برم سمت اتاق مارال که صدام زد _اتفاقی افتاده؟ بالاخره که باید میگفتم _اره با قدمهای بلند خودشو رسوند جلوم _چی؟ _امیرحیدر و خانواده اش پشیمون شدن مدت صیغه رو بخشید اگر میگفتم از تعجب نزدیک بود چشماش بیوفته کف اتاق، دروغ نمیگفتم _مگه الکیه که پشیمون شدن بی شرفها با دو انگشت دهانشو گرفتم _هیس مامان بابا بیدار میشن _بیدار شن اهمیتی نداره سوالمو جواب بده چرا همچین گ*ی خوردن نمیدونست بزرگترین غلط رو خواهر خودش کرده نه اون بیچارهای بی تقصیر رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 ❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌ 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜