ماهورآ ..🌙
🌙|•° #پارت_15 #ماهورآ دستم به کار نمی رفت میترسیدم سفارش مشتری را خراب کنم میدونستم خانم ایزدی روی
🌙|•°
#پارت_16
#ماهورآ
با صدای اذان مغرب سر از کار برداشتم و طبق عادت همیشگی زیر لب گفتم
_السلام علیک یا اباصالح المهدی
با افتخار نگاهی به پارچه طلایی رنگ انداختن که حالا شده بود کت و شلوار زیبایی که فقط برازنده دختر خانم ایزدی بود فاطمه خانم که هم مهربان بود و هم مودب از روز اولی که دیده بودمش عجیب به دلم نشسته بود
دست گرفتم به زانوم و از جا بلند شدم
پدر از خواب بیدار شده بود و روبروی تلویزیون نشسته بود برنامه مورد علاقشون نگاه می کرد با خوشرویی نگاهی به چهره خستم انداخت و گفت
_خسته نباشی دخترم
لبخندی زدم و جواب دادم
_در مونده نباشی بابایی
سرشو تکون داد و مشغول شد به دیدن ادامه برنامه
آشپزخانه صدای ملاقه به قابلمه زدن مامان زرین میومد نمیدونم چرا محبتم گل کرد و رفتم از پشت بغلش کردم از جا پرید و زیر لب به ترکی نثار بو و بیراهی نثار روحم کرد و بعد گفت
_چه خبره دختر ترسیدم
با خنده جواب دادم
_محبت قلمبه کرد
سرشو تکون داد و زیر لب آرزوی خوشبختی عاقبتبخیری برایم کرد
وضو گرفتم و برگشتم پشتپرده با عجله نمازم رو خوندم و ریزهکاریهای کت و شلوار رو انجام دادم به محض تمام شدن دفتر اندازه گیری مشتری ها را بیرون آووردم و شماره دختر خانم ایزدی رو پیدا کردم نوشته بودم فاطمه خانم
زیر لب بسم الله گفتم و شماره گیری کردم
چند تا بوق خورد تا صدای اروم و دلنشینش به گوشم رسید
_سلام بفرمایید
با کمی مکث جواب دادم
_سلام خانم ایزدی ماهورا هستم کارگر خیاط خونه آقا منوچهر لباستون آماده است اگر عجله دارید برای تحویل میتونید بیاید در خونمون تحویل بگیرید
با خوشرویی پاسخ داد
_سلام عزیزم اگه آماده کردی که دستت درد نکنه میام میبرم اگه آماده نیستن عجله ای ندارم
جواب دادم
_نه خانم آماده است میتونید بیاین ببرین فقط اینکه باید بیاد جلو در خونمون جواب داد
_چشم گلم آدرس خونتون رو لطف می کنی
نفسی تازه کردم و گفتم
_ کوچه دوم بعد از بازار شاهچراغ پلاک ۳ حالا اگه اومدی و پیدا نکردین از بچه ها جلوی کوچه بپرسین خونه ماهورا کجاست جواب میدن
زیر لب انگار با خودش حرف میزد
_ این که نزدیک محل کار امیره میگم امیر بره بیاره
بلندتر انگار از مامانش نظر خواست و گفت
_آره مامان
مادرش هم که انگار متوجه قضیه نبود و نیاز به توضیح داشت
من هم که کارم تموم شده بود با گفتن
اگه اجازه بفرمایید رفع زحمت کنم مکالمه را پایان دادنم و منتظر موندم تا هر موقع خواستی یاد ببره لباس مرتب کردم و گذاشتم توی پلاستیکی که بار اول پارچه رو باهاش آورده بودن و آدرس خیاط خانه باغ منوچهری روش گذاشتم برای دفعه های بعد
رفتن به پارت اول👇
https://eitaa.com/MaHouraA/5
❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌
🌙|•°