تروخدا برام دعا کنید سال دیگه بهترین اتفاق ها برام بیوفته هم به چیزی که میخوام برسم و هم اینکه برم کربلا 💔
+
چشم، انشاءالله
https://eitaa.com/Maarej_255/2463
میخواستم بگم که خوشبحالتون من الان دلم لک زده برم مشهد
خوش به سعادتت سلام من رو به اقا برسون
+
دست خودم بود از اینجا یه راست میرفتم مشهد🥲
بابام بار میبرد برا موکب بقیه الله اصفهان..
همراهش رفتیم و خیلی یهویی نزدیک گیت های مرز جدا شدیم از هم و نشد هم دیگه رو پیدا کنیم :)
آجیم کوچیک بود ک ظهر هوا گرم با کلی التماس و کلی عربی حرف زدن دست و پا شکسته اجازه دادن وارد گمرک ماشین سنگینها بشیم .. چه قیامتی بود 😭 بابام پیدا نمی شد از بس بین ماشین های روشن با مامانم دویدیم و پیداش نکردیم دلمون شکست بین یکی از ماشینا و زیر نور خورشید زدم به گریه و گفتم یا امام حسین شما دخترت توو بیابون گم شد 💔 توروخدا مارو به بابام برسون و پیداش کنیم یهویی بین گریه هام بابام از لا به لا ماشینا پیداش شد اونجا بود که خیلی زیاد وجود امام حسین و دختر سه سالشون حس شد 😭😭😭
امسال نشد بریم و خیلی حالم بدههه
برام خیلی دعا کنیدااا 🙂
+
یارقیه 😭😭🥲
خوابیدن تو کاظمین😂خیلی خوب بود علی باقری به خصوص وقتی دیدم رنگ و روت زرد شده🤣🤣🐈
+
برو بیرون از ناشناس من احمدی🤦♂️
و منی که تا لب مرز اومدم ولی مثل اینکه اقاجانمون نطلبیده بود و باز برگشتم🥲
+
ولی قطعا دلتون با اربابه، خدا کنه کربلا اومدن ماها مثل حبیب باشه نه مثل شمر...
سلام به شما
من اولین بار پارسال که ۱۶سالم بود قسمت شد با خانواده بریم کربلا🥹
کلا هممون اولین بارمون بود
از مرز که رد شدیم ، سوار اتوبوس شدیم
جاهای بیابونی رو رد کردیم
بعدش دیگه مغازه ها و خونه هارو نزدیک شده بودیم
ساعت ۲ونیم بامداد بود و همینجور میرفتیم
اولین بار و چیزی هم که نمیدونی🙂
نزدیکای حرم بودیم و خبر نداشتیم
یهو که از پنجره چشمم به گنبدش افتاد
تا حالا پیش نیومده بود که بدون بغض گریم بگیره
اما یهو اشک از چشمام اومد بیرون
گفتن اول حتما باید بریم هتل اتاق هامون رو تحویل بگیریم بعد بریم حرم
اما من دل تو دلم نبود و مثل اون یکیا نمیتونستم صبرکنم
کاش بشه دوباره به همین زودی برم پیش امام حسینم🥺🥺🥺
آخه خیلی دلم براش تنگ شده
سلام مو بهشون برسون شیخ
+
سلام
چشم، انشاءالله ارباب بطلبه زود بیاین
خداروشکر امسال پر بود از تبرکی و هر لحظه مهمون نوازی بابا علی و امام حسین و حضرت رقیه رو میدیدم
چون ما تایمی رفته بودیم که شب شهادت حضرت رقیه و فرداشبش تو بین الحرمین بودیم دوبار بهمون تبرکی کش مو دادن یبار هم یه پک که توش شکلات تخته ای و گوشواره بود😭🥹
+
رقیه جان ماروهم نگاه کن خانوم🥲
من تصادف کردم پارسال دوروز قبل اربعین،میگفتم رگا عصبی دستم از کار افتاده،باید قطع بشه
امام حسین رو به ابوالفضل قسم دادم،الان دست سالمم رو از امام حسین و حضرت عباس دارم
+
یا عباس جز بدی نکردم و جز خوبی ندیدم🥲
مَعارِج .
خوابیدن تو کاظمین😂خیلی خوب بود علی باقری به خصوص وقتی دیدم رنگ و روت زرد شده🤣🤣🐈 + برو بیرون از نا
این زهرا خانوم با خوابیدن تو کاظمین ۳ تا مرد بالغ رو حدود ۵ساعت معطل و نگران کرد آخرشم طلبکار بود😐
از گم شدن که دو سال در تلاش بودم اربعین خودمو گم کنم گم نشد ولی نزدیک بود یجا گیر بیفتم😬🤦🏻♀️😂 مامانم میرفت میومد میگفت فلان پسر رو فلان هیکل گرفتن معلوم نیس کجا میبرن چی سرشون میاد باز من.. 😂
آره چیزی گم نکردم خودمم گم نشدم دنبال گم شده های خیلی ها گشتم کمکشون فقط ولی خودم یه انگشتر اربعین دو سال پیش از حرم گرفتم یکی بهم کادو سنگ حرم امام حسین داد همونجا تربت بهم دادن برگشتم سنگ حرم ابالفضل گیرم اومد عید، اربعین سال قبل تربت کلی گیرم اومد عیدش عطر حرم امام حسین و حضرت اباالفضل و قاب فرش امام رضا گیرم اومد تمام امیدم امسال اربعین بود که نطلبیدو یه سری مشکلاتم برام پیش اومد فقط هر روز حرم حضرت معصومه زائر های آقا رو میبینم یا از زیارت برگشتن یا دارن میرن و حسرتشو میخورم💔😔
#چالش
ماهایی ک نرفتیم کربلا،پس چی؟
من تا حالا اصلا نرفتم
خیلی دلم میخواد برم
+
امشب تا صبح تو حرم و دعاتون میکنم؛
شماهم دعا کنید حالم خوب شه
چه سعادتی نصیبت شده شیخ
من شب قبل خواب دیدم تک و تنها دارم میرم...ولی انگار قسمت نیست انگار اقا هنوز مارو نطلبیده
+
ممنون ازتون
گر پا برود دل نرود چه سود💔
مهمه دلت کربلایی باشه
من برای اولین بار در سن 17 سالگی و دربهمن 1402قسمت شد رفتیم کربلا با پدر و مادرم دقیقا شب تولدم توی بین الحرمین نشسته بود که ی دفعه ی آقا بهم یک کارت مهمانسرای حرم امام حسین علیه السلام و عطر و یک خاک تربت که گفتن روز عاشورا اگر خاک رو کمی از گوشه اش بکنی قرمز میشه هدیه دادن بهم و واقعانم همینطور بود 😭😭
و ما همون شب با پدذ و مادر مهمان سرسفره امام حسین علیه السلام بودیم
#چالش
#یااباعبدالله
مَعارِج .
چی شدی شیخ؟! که میگی حالم خوب شه؟! + دلم گرفته، کلا روحی اوضاع خوبی ندارم...
از من دوری به خاطره اونه😔😆
پیام هات رو امضا دار کن بفهمیم کی پیام میزاره آخه
از کی دوری؟
+
همشو خودم میذارم آخه، ولی چشم
ما تازه عقد کرده بودیم
نامزد بودیم دا
قرار شد خانواده ی ما و عمم اینا و نامزدم و مامانش بریم مشهد ولی یهو قسمت شد و برا کربلا ثبت نام کردیم😍
بابام هنوز ۳۵سالشه ها اما از اون مرد قدیمی هاست
اجازه نمیداد منو نامزدم تو اتوبوس کنار هم بشینیم🫥😂😂
حالا با کلی اصرار کنار هم نشستیم
اما هنوز نامزدم از این اخلاق پدرم خبر نداشت
حالا گذشت و گذشت ما رسیدیم کربلا
رفتیم هتل
به هر خانواده یه اتاق دادن
بعد نامزدم میگفت تو بیا تو اتاق ما سه نفری باهم باشیم
اونا هم هرکدوم تو اتاق خودشون
منم خجالت میکشیدم بگم بابام اجازه نمیده
بعد که اخلاق بابا رو گفتم و فهمید
و سر اون ماجرا کلی دعوا و بحث و این چیزا پیش اومد
از اول تا آخر سفر نامزدم قهر کرد و با ما هیچ جا نیومد 🫥😂😂😂
حالا جوکی شده برا همه😂
#چالش
پارسال دقیقا ۲ خرداد بعضیا عازم کربلا شدن و ما نشدیم
دلم شکست
امسال دقیقا آقا مارو شب عید غدیر مهمون خودش کرد و ما کربلا بودیم
دوروز بود از سفر برگشتیم تو جاده بودیم ماشین با تریلی برخورد میکنه میچرخه و من با صورت رفتم تو شیشه و اون لحضه فقط گفتیم یاحسین
که ماشین چرخید با سیمان برخورد کرد و از پرت شدن ماشین به دره رو گرفت
#چالش
من یه سال پیش که رفته بودم بعد از زیارت امام حسین مادر بزرگم سمت راست رفت و من سمت چپ و ما اینجا هم دیگر رو گم کردیم بعد من با دوستم ومامانش رفتیم بین الحرمین نماز و دعا و... بعد زیارت حضرت ابالفضل از قضا وقتی میخواستیم برگردیم موکب من کفش نداشتم و کفشم دست مادر بزرگم بود🤦🏻♀️ بعد دوستم ومامان نمی دونستن از کدوم بر باید بریم موکب و من تعریف از خود نباشه حفظیات خوبی دارم من اون ها رو بردم موکب ما رفتیم پیش مادر بزرگم بعد مادر بزرگم من رو گرفته بود بغل گریه می کرد اصلا فیلم هندی بعد دیدیم مامانم نیس گفتن رفته دنبال تو😁آقا ما پاشدیم بریم دنبال مامانم گفتا تروخدا نمی خواد تو جایی بری مامانت خودش میاد
ببخشید طولانی شد حلال کنید🍃
#چالش